معادل انگلیسی عقب ، پشت (بدن) ، پس ، عقبی ، گذشته ، پشتی ، پشتی کنندگان ، تکیه گاه ، به عقب ، درعقب ، برگشت ، پاد

روانشناسی
عقب ، پشت (بدن) ، پس ، عقبی ، گذشته ، پشتی ، پشتی کنندگان ، تکیه گاه ، به عقب ، درعقب ، برگشت ، پاداش ، جبران ، ازعقب ، پشت سر ، بدهی پس افتاده ، پشتی کردن ، پشت انداختن ، بعقب رفتن ، بعقب بردن ، برپشت چیزی قرارگرفتن ، سوارشدن ، پشت چیزی نوشتن ، ظهرنویسی ، پشت نویسی ، ظهرنویسی کردن برگشت ، بدهی پس‌افتاده ، پشت‌انداختن ، تکیه‌گاه ، به‌عقب
back
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی عقب ، پشت (بدن) ، پس ، عقبی ، گذشته ، پشتی ، پشتی کنندگان ، تکیه گاه ، به عقب ، درعقب ، برگشت ، پاد
اجاره ء پس افتاده
backrent
اراضی جنگلی دوراز شهر ، جنگلهای دورافتاده
backwoods
ارجاع به عقب
backward reference
استدلال رو به عقب
Backward Reasoning
اشتقاق معکوس ، لغت سازی ، اشتقاق لغات از یکدیگر
back formation
انباره پشتیبان
backing store
بازتاب زمینه ای
background reflection
بازتاب زمینه‌ای
background reflection
بازداشت ، عقب زنی ، معکوس ، وارونه
backset
برگشتن ، سیرقهقرایی کردن ، ( از دین) برگشتن ، سیرقهقرائی کردن
backslide
برگشته بطور مایل واریب
backswept
برنامه زمینه ای ، برنامه زمینه‌ای
background program
به عقب ، به سوی عقب ، وارونه ، عقب مانده ، عقب افتاده ، به‌پشت ، ازپشت ، کودن به عقب
backward
پردازش زمینه ای ، پردازش زمینه‌ای
background processing
پرده ء پشت صحنه ء تاتر
backdrop
پرونده پشتیبان
backup file
پس زدن تفنگ ، منفجر شدن قبل از موقع ، نتیجه معکوس گرفتن
backfire
پسبرد
backspacing
پسبرد ، پسبردن
backspace
پشت دستی یا ضربه با پشت راکت(دربازی تنیس و غیره) ، زشت ، ناهنجار ، با پشت دست ضربه زدن ، باپشت راکت ضربت وارد کردن ، ضربه زدن ، باپشت راکت ضربت وارد کردن پشت دستی یا ضربه با پشت راکت( دربازی تنیس و غیره ) ، با پشت دست
backhand
پشتیبان ، پشتیبانی کردن
backup
پشتیبانی ، پشتیبان ، پشتی ، پوشش ، تصدیق در پشت یا ظهر ورقه ، دیرکردن ، کندی پشتیبانی
backing
پیش جوابی
back talk
تخته یا صفحه ء پشت هرچیزی ، تخته ء پشت قاب عکس وغیره
backboard
تداعی وارونه
Backward association
ترجمه مجدد
back-translation
تظاهر بصمیمیت کردن ، چاخان کردن
backslap
تکیه گاه ، پشتی ، متکا ، تکیه‌گاه
backrest
تیره ء پشت ، ستون فقرات ، پشت ، استقامت ، استواری ، استحکام ، تیرهء پشت ، (مج ) پشت
backbone
چند پشت بعقب برگشتن
backcross
چهاربازیکن خط دفاع که در پشت خط حمله اند ، (درفوتبال) چهاربازیکن خط دفاع که در پشت خط حمله‌اند
backfield
حقوق عقب افتاده
back pay
خط سیرجهت مخالف مبداء مسابقه
backstretch
دارای پشت ، پشتی دار ، پشت گرم
backed
دخشه پسبرد
backspace character
در پس پرده ، محرمانه ، خصوصی ، مربوط به پشت پرده ء نمایش (مخصوصا اطاق رخت کن)
backstage
در پشت ، پشت سر
back of
درعقب ، وسیله نهایی یا زیر جلی ، پنهان ، وسیله نهائی یا زیر جلی
backdoor
دهاتی ، اهل جای دورافتاده
backwoodsman
رد گم کردن ، عدول کردن
backtrack
زمین خوردگی
backfall
زمینه ، نهانگاه ، سابقه ، سابقه زمینه
background
زنجیره ای کردن وارونه
backward chaining
سیستم پشتیبان
backup system
شرطی کردن وارونه
backward conditioning
شمشیر یک لبه ء برنده ، شمشیر یکدمه
backsword
شمشیرباز
backsword man
ضربت چوگان از پشت سر
backhand stroke
ضربه باپشت دست ، پس زنی ، لگدزنی ، برگشت ، عقب زنی ، کرال پشت ، ( درتفنگ) پس زنی ، ( شنا) کرال پشت
backstroke
عضو هیلت قانونگذاری ، عضو هیئت قانونگذاری
backbencher
عقب افتادگی ، عقب ماندگی
backwardness
عقب افتاده ، به پشت ، ازپشت ، وارونه ، عقب مانده ، کودن ، به‌پشت
backwards
غیبت کردن ، پشت سرکسی سخن گفتن
backbite
کفل ، پشت ، عقب هر چیزی ، خصوصی ، محرمانه
backside
کمردرد ، پشت درد
backache
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود ، موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست ، جمع شدن ، انبارشدن ، کار ناتمام یا انباشته ، موجوداست ، کار ناتمام یا انباشته کنده بزرگی که پشت آتش بخاری گذارده میشود ، موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارپس افت
backlog
کودک عقب مانده
backward child
کوک زیگزاگ ، کوک چپ و راست
backstitch
لیست مداد
back flush
مراجعت موج ، اضطراب یا اشفتگی بعداز انجام عملی ، عواقب ، اضطراب یا آشفتگی بعداز انجام عملی
backwash
مرداب ، باریکه اب ، جای دورافتاده ، باریکه آب
backwater
نرد ، تخته نرد
backgammon
نگهدار ، پشتیبان ، حامی ، کسی که دراجرای نقشه ای کمک میکند ، حمال ، باربر ، کسی که دراجرای نقشه‌ای کمک میکند
backer
نهانی ، غیرمستقیم ، رمزی ، از راه پله کان عقبی ، پله کان پشت ، (م ل ) از راه پله‌کان عقبی ، پله‌کان پشت
backstairs
واکنش شدید ، ( درماشین) پس زنی ، پس زدن ، عکس العمل سیاسی واکنش شدید
backlash
پاسخ برگشتی ، در پاسخ
answerback
بی زین ، سواراسب برهنه
bareback
باز خورد زیستی
bio feed back
پسخوراند زیستی: روش درمانی که طی آن درباره دستگاههای فیزیولوژیکی (تا اندازه ای) قابل کنترل (مانند ضربان قلب و فشار خون) اطلاعاتی با استفاده از دستگاههای مختلف داده می شود و به مریض آموزش داده می شود که چگونه با استفاده از اطلاعات این دستگاهها پاسخ های فیزیولوژیکی خود را کنترل کند ، پسخوراند زیستی در این روش به بیمار یاد داده می‌شود که بر اعمال بدنی خود ، نظیر فشار خون ، که بطور طبیعی کنترل بر آن‌ها ندارد ، کنترل پیدا کند این روش بیشتر بر اعمال اتونومیک ، و اکثراً در دستگاه قلب و عروق مورد استفاده قرار می‌گیرد برای کنترل فعالیت الکتروآنسفاوگرافیک نیز کوشش‌هایی به عمل آمده اما نتایج رضایت بخش نبوده است ، بازخورد زیستی ، پس خوراند زیستی ، بیوفیدبک
biofeedback
بازگشتن ، برگشتن
come back
قوزی ، گوژپشت
crookback
تقلیل دادن ، بریدن ، تقلیل
cut back
پسخوراند درنگیده
delayed feedback
اشکال ، مانع ، زیان ، بی فایدگی
drawback
افتادن ، جاافتادن (خط یا ردیف نوشته)
drop back
پشتیبان ، یدکی
fail back
چربی پشت خوک
fatback
بازخورد
feedback
شبیه ویولون ، شبیه کمانچه
fiddleback
بالن یا نهنگ سواحل اقیانوس اطلس ، (ج ش ) بالن یا نهنگ سواحل اقیانوس اطلس
finback
اشتعال برخلا ف مسیر عادی شعله ، پس زهنی شعله
flareback
بازگوی داستان ، وقفه زمانی (در پیشرفت ادب وهنر) ، بازتاب اشعه
flashback
جای عقب ترین بازی کن (در فوتبال)
fullback
وب سایت اختصاصی تیم طراحی و برنامه نویسی gearback
gear back
وب سایت اختصاصی تیم طراحی و برنامه نویسی gearback
gearback
برگرداندن
get back
پس دادن ، مسترد کردن
give back
پشت سبز ، اسکناس ، قورباغه
greenback
میان بازیکن ، بازیکن میانه ، هافبک ، (فوتبال ) میان بازیکن
halfback
برگشتن ، بازگشت ، عطف کردن
hark back
گوژپشت ، قوزی
hogback
مانع ، گیر ، بند ، وقفه ، توقف ، مانع شدن ، اشغال کننده
hold back
برپشت اسب ، سوار ، سوار بر اسب
horseback
کوهان دار ، گوژپشت
humpback
ادم گوژپشت ، کوهان دار ، آدم گوژپشت
hunch back
بازخورد اطلاعاتی
information feedback
پس زدن (ماشین وغیره) ، لگدزدن ، بازپرداخت ، پس دادن بخشی از مزد
kickback
دارای پشتی بلند ، پشت نردبانی ، ( درمورد صندلی ) دارای پشتی بلند
ladder back
بازخورد پیام
message feedback
ادم کهنه پرست یا محافظه کار ، ماهی یا لا ک پشت پیر ، آدم کهنه پرست یا محافظه کار ، ماهی یا لاک پشت پیر
mossback
ادم کهنه پرست یا محافظه کار ، ماهی یا لا ک پشت پیر ، آدم کهنه پرست یا محافظه کار ، ماهی یا لاک پشت پیر
mossyback
بازخوردمنفی
negative feedback
جای دور افتاده
outback
کتاب جلد کاغذی
paperback
برپشت خود سوار کردن ، کول کردن ، کول ، (piggyback)برپشت خود سوار کردن
pickaback
پرپشت یاشانه سوار شدن ، کول کردن ، کول ، واگن مسطح (ویژه حمل اتومبیل وغیره)
piggyback
بازنواختن ، بازنواخت
playback
عایدات حاصله از کسب وکار را برای سرمایه گذاری مجدد کنار گذاردن
plow back
بازخورد مثبت
positive feedback
پس رفتن ، عقب زدن ، قلا ب ، فنر
pullback
بازیکن خط حمله ، کارفرمایی کردن ، (درفوتبال ) بازیکن خط حمله ، کارفرمائی کردن
quarterback
خوک نیمه وحشی دو رگه جنوب شرقی اتازونی ، (ج ش ) خوک نیمه وحشی دو رگه جنوب شرقی اتازونی (razor backed )دارای پشت نوک تیز
razorback
عقب کشیدن ، قیمت جنسی یا کالا یی را بسطح اولیه پایین اوردن ، عقب کشی ، عمل تنزل دادن ، عمل تنزل دادن عقب کشیدن ، قیمت جنسی یا کالائی را بسطح اولیه پائین آوردن
roll back
عقب گرد
rollback
اتهامات کذب سیاسی ، نشر اکاذیب ، (roorbach)اتهامات کذب سیاسی
roorback
پسخوراند حسی
sensory feedback
مانع ، شکست ، تنزل ، معکوس ، پس زدن ، عقب کشیدن
set back
ملوان پیر وبازنشسته
shellback
پاس دادن توپ دراغازهر روند ، بهبودی سریع ، سریعا بهبودی یافتن ، (فوتبال آمریکائی) پاس دادن توپ درآغازهر روند
snapback
ماهی سه خاره
stickleback
قوس وفرورفتگی ستون فقرات ، پشت خم
swayback
پرپیچ وخم
switchback
جواب دادن
talk back
ماهی پهن چهارگوش خاردار ، (ج ش ) ماهی پهن چهارگوش خاردار
thornback
ترقی وپیشرفت را عقب انداختن ، باعث تاخیر شدن ، رجعت ، برگشت به خصال نیاکان
throw back
رسن یابند پرده
tieback
کاسه پشت ، لا ک پشت ، هر چیز برجسته بیضی شکل ، عرشه منحنی عقب یا جلوکشتی ، ( ج ش ) کاسه پشت ، لاک پشت
turtleback
مهاجر فراری مکزیکی
wetback
تپه ، برامدگی ، هر جسمی شبیه پشت بالن ، برآمدگی
whaleback
نان سوخاری نان خشک تخم مرغ دار ، نان سوخاری نان خشک تخم مرغ‌دار
zwieback

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی روانشناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن