معادل انگلیسی چوب ، چماق ، عصا ، چوکان زدن ، خشت ، گل اماده برای کوزه گری ، لعاب مخصوص ظروف سفالی ، چشمک زدن ، مژ

روانشناسی
چوب ، چماق ، عصا ، چوکان زدن ، خشت ، گل اماده برای کوزه گری ، لعاب مخصوص ظروف سفالی ، چشمک زدن ، مژگان راتکان دادن ، بال بال زدن ، چوگان ، چوگاندار ، نیمه یاپاره اجر ، ضربت ، چوگان زدن ، خفاش ، پارهآجر ، (ز ع ) ضربت ، (ج ش ) خفاش سفالی ، مژگانراتکان دادن ، نیمه‌یا چوب ، گل آماده برای کوزه‌گری ، لعاب مخصوص ظروف
bat
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی چوب ، چماق ، عصا ، چوکان زدن ، خشت ، گل اماده برای کوزه گری ، لعاب مخصوص ظروف سفالی ، چشمک زدن ، مژ
استحمام کننده
bather
استخر شنای سرپوشیده
baths
اماده جنگ ، جنگجو ، مشتاق جنگ ، آماده جنگ
battailous
اندازه گیری عمق دریا واقیانوس ، عمق سنجی
bathymetry
باب دسته ای ، باب دسته‌ای
batch mode
باتولیت ، نوعی سنگ چخماقی وسنگ اتش فشانی ، (مع ) باتولیت ، نوعی سنگ چخماقی وسنگ آتش فشانی
batholith
باتیست (نوعی پارچه لطیف) ، پاتیس
batiste
بارو ، برج و بارو
battlement
باطری ، باتری ، (نظ ) آتشبار ، صدای طبل ، حمله با توپخانه ، ضرب و جرح باطری
battery
بجز ، باستثناء
bating
پروار کردن ، چاق شدن ، حاصل خیز شدن ، نشو و نما کردن
batten
تبرزین ، تبر
battle ax
تبرزین ، تبر
battle axe
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
bathos
تولید دسته ای
batch production
جمع کل دسته
batch total
چوگان پهن ، رخت کوب ، بارخت کوب کوبیدن
battledore
چوگان مانند ، دیوانه ، احمق ، (مج ) دیوانه
batty
حمام ، گرمابه
bathroom
خردکردن ، داغان کردن ، پی درپی زدن ، خراب کردن ، خمیر(دراشپزی) ، خمیدگی ، خمیدگی پیداکردن ، باخمیرپوشاندن ، خمیردرست کردن ، خمیردرست کردن خردکردن ، خمیر( درآشپزی )
batter
دژکوب ، میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره ، (نظ ) دژکوب ، میله مخصوص شکستن دروازه‌ها و غیره
battering ram
دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود ، عمق سنج ، ژرفاسنج ، دستگاهی که برای تعیین عمق آب بکار میرود
bathometer
دسته ، پارتی- محموله ، مقدار نان دریک پخت ، دسته دسته
batch
دسته پردازی ، پردازش دسته ای ، پردازش دسته‌ای
batch processing
دسته کردن ، دسته‌کردن
batching
رزم ، پیکار ، جدال ، مبارزه ، ستیز ، جنگ ، نبرد ، نزاع ، زد و خورد ، جنگ کردن
battle
ژرفاهراسی
bathophobia
شستشو ، استحمام ، شستشوکردن ، ابتنی کردن ، حمام گرفتن ، گرمابه ، حمام فرنگی ، وان ، آبتنی‌کردن
bath
شستشوکردن ، استحمام کردن ، شستشو ، ابتنی ، آبتنی
bathe
شعارجنگی
battle cry
شلوارشنا
bathing suit
طراحی روی پارچه
batik
عصا یا چوپ صاحب منصبان ، چوب میزانه ، باتون یاچوب قانون ، عصای افسران ، ( مو ) چوب میزانه
baton
عمقی ، اعماقی ، پست ، دون
bathetic
فرمان جنگ ، بسیج دسته های نظامی ونیروهای مسلح ، (نظ ) فرمان جنگ (معمولا باinوintoمیامد) ، بسیج دسته‌های نظامی ونیروهای مسلح
battalia
قطیفه
bathing gown
کم کردن ، تخفیف دادن ، پایین اوردن ، نگهداشتن ، راضی کردن ، دلیل وبرهان اوردن ، بال زدن بطرف پایین ، خیساندن چرم درماده قلیایی ، آوردن ، بال زدن بطرف پائین ، خیساندن چرم درماده قلیائی کم کردن ، پائین آوردن ، نگهداشتن ( نفس ) ، دلیل وبرهان
bate
گردان ، نیروهای ارتشی ، (نظ ) گردان ، (درجمع) نیروهای ارتشی
battalion
گرمابه ، حمام ، لباس کن
bathhouse
گماشته ، خدمتکار ، یکمن یا3 کیلو (باتمان) ، یکمن‌یا3 کیلو (باتمان)
batman
گوی زنی ، پنبه حلا جی شده
batting
مربوط باندازه گیری عمق ، وابسته به ژرفاسنجی
bathymetric
مربوط به دریای عمیق
bathyal
میدان جنگ ، عرصه منازعه ، رزمگاه ، نبردگاه
battlefield
میدان جنگ ، عرصه منازعه ، رزمگاه ، نبردگاه
battleground
نبرد ناو ، ناو ، کشتی جنگی
battleship
نزاع سخت ، کشمکش خصومت امیز ، battle royals) ، (pl battles royalنزاع سخت ، کشمکش خصومت آمیز
battle royal
نوعی قایق سبک وزن ، (batteau) (pl bateaux)نوعی قایق سبک وزن
bateau
هنگام شب مرغ را شکارکردن (با استفاده ازنور وچوبدستی)
batfowl
هواپیمای جنگی
battleplane
وابسته بخانواده غوک ، ذوحیات ، دوزیست
batrachian
واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle group
وان حمام ، جای شستشوی بدن درحمام
bathtub
بند باز یا اکروبات ، سیاست باز
acrobat
پاره اجر ، زخم زبان ، پاره آجر
brickbat
پیکار ، نبرد ، زد وخورد ، ستیز ، حرب ، مبارزه کردن ، رزم ، جنگیدن با
combat
خفاش میوه خوار نواحی گرمسیر ، (ج ش ) خفاش میوه خوار نواحی گرمسیر
fruit bat
از کار افتاده ، از میدان رزم خارج شده ، پیش غذا ، اغذیه اشتهاآوری که قبل از غذا صرف میشود ، پیش خوراک از کار افتاده
hors de combat
جنگ تن بتن
single combat
جانور کیسه داری شبیه خرس ، (ج ش ) جانور کیسه داری شبیه خرس
wombat

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی روانشناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن