معنی ward

روانشناسی
ward
نگهبان ، سلول زندان ، اطاق عمومی بیماران بستری ، صغیری که تحت قیومت باشد ، محجور ، نگهداری کردن ، توجه کردن ، بخش (در بیمارستان) ، توجه‌کردن نگهبان ، صغیری که‌تحت قیومت باشد
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی ward
wardroom
اطاق افسران ، سالن بیماران ، بیمارستان ، سالن‌بیماران
wardership
اطاق زندانبان ، مقام زندانبان ، زندانبانی
wardrobe
جا رختی ، قفسه ، اشکاف ، موجودی لباس
ward off
دفع کردن ، دفاع کردن ، از خود دور کردن ، دفاع‌کردن
warder
زندانبان ، عصا یا گرز ، نگهبان دروازه یا قصر ، نگهبان دروازه‌یا قصر
warden
سرپرست ، ولی ، رءیس ، ناظر ، نگهبان ، قراول ، بازرس ، رئیس
wardship
سرپرستی ، قیمومت ، اداره و یا مقام قیمومت ، اداره‌و یا مقام قیمومت
ward heeler
کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی ، کارچاق کن‌سیاسی ناحیه‌بخصوصی
wardenship
مقام ریاست ، سرپرستی ، مقام‌ریاست
wardress
نگهبان و محافظ زن در زندان
afterward
پس ازان ، بعدازان ، سپس ، بعدا ، پس‌ازآن ، بعدازآن
award
جایزه ، رای ، مقرر داشتن ، اعطا کردن ، سپردن ، امانت گذاردن ، بخشیدن
awkward
خامکار ، زشت ، بی لطافت ، ناشی ، سرهم بند ، غیر استادانه
backward
به عقب ، به سوی عقب ، وارونه ، عقب مانده ، عقب افتاده ، به‌پشت ، ازپشت ، کودن به عقب
bedward
نزدیک بوقت خواب
bring forward
معرفی کردن ، تولید کردن ، نظر کردن به ، اراءه دادن ، ارائه دادن
coastward
بطرف ساحل ، درامتداد ساحل
coward
ادم ترسو ، نامرد ، شخص جبون ، بزدل ، آدم‌ترسو
downward
پایین ، زیرین ، روبه پایین ، متمایل بپایین ، نزولی ، کاهنده ، رو به پایین ، (downwords)پائین ، روبه پائین ، متمایل بپائین رو به پائین
earthward
بسوی زمین ، بطرف زمین
eastward
روبخاور ، رو به مشرق ، شرقی ، رو به‌مشرق
external reward
پاداش برونی
extrinsic reward
پاداش برونی
forward
جلو ، پیش ، ببعد ، جلوی ، گستاخ ، جسور ، فرستادن ، رساندن ، جلوانداختن ، بازی کن ردیف جلو ، بازی کن ردیف جلو جلو ، (فوتبال)به جلو ، ارسال کردن
frontward
بطرف جلو ، جلوی
froward
خودسر ، سرکش ، سرسخت ، خود رای ، یاغی
greensward
چمن
heavenward
روبه آسمان ، بطرف آسمان
henceforward
از این ببعد ، پس از این
hitherward
بدین سو ، بدین طرف ، تاکنون ، تابحال
inward
درونی ، تویی ، داخلی ، باطنی ، ذاتی ، داخل رونده ، دین دار ، پرهیزکار ، رام ، درون ، درون درونی ، توئی ، (مج )باطنی
landward
بسوی خشکی ، بسوی زمین
manward
بطرف انسان
negative reward
پاداش منفی
nonreward
بی پاداش
northeastward
بطرف شمال شرقی ، شمال شرقی
northward
بسوی شمال ، شمالا ، رو بشمال ، قسمت شمالی ، (northwards)بسوی شمال
onward
بسوی جلو ، به پیش ، بجلو
outward
بطرف خارج ، بیرونی ، ظاهری ، (outwards)بطرف خارج
rearward
عقب دار ، پس قراول ، بطرف عقب ، عقبی
reward
پاداش : اصطلاحی مترادف تقویت کننده مثبت -> تقویت کننده مثبت
riverward
بطرف رودخانه
seaward
بسوی دریا ، اطراف دریا ، روبدریا
secondary reward
پاداش ثانوی
sideward
یک ور ، پهلویی ، ضلعی ، از پهلو ، (side wards)یک ور ، پهلوئی
skyward
بسوی آسمان ، بطرف آسمان ، بطرف بالا
soiuth ward
بطرف جنوب ، متمایل بجنوب ، بسوی جنوب ، (south wards)بطرف جنوب
southeastward
بطرف جنوب شرقی ، در جهت جنوب خاوری
southwestward
بسوی جنوب غربی ، درجهت جنوب باختری ، (southwestwards)بسوی جنوب غربی
spaceward
بسوی فضا ، بجانب فضا
stern ward
بطرف عقب کشتی
steward
وکیل خرج ، پیشکار ، مباشر ، ناظر ، مباشرت کردن
store and forward
انبارش و ارسال
straightforward
راست ، درست ، بی پرده ، رک ، سر راست ، اسان ، آسان
sward
چمن ، مرغزار ، سطح چمنزار ، تبدیل به مرغزار کردن
thenceforward
از آن پس ، از انجا ببعد ، از آن وقت ، از آنجا ببعد
thitherward
بانطرف ، بدانسو ، (thitherwards)بانطرف
toward
اینده ، روی ، بسوی ، بطرف ، نسبت به ، درباره ، نزدیک به ، مقارن ، درراه ، برای ، آینده
untoward
تبه کار ، فاسد ، خود سر - نامساعد ، بدامد ، نامناسب ، بدآمد
upward
صعودی ، فزاینده ، رو به بالا ، بالا یی ، روببالا ، روبترقی ، بطرف بالا ، (upwards )بالائی
vanward
پیشرو ، واقع درجلو ، پیشی ، پیشرو (vanguard)
vaward
قسمت جلو ، جبهه ، مقدم ، پیشقراول
wayward
خودسر ، خود رای ، نافرمان ، متمرد
westward
بسوی باختر ، بطرف مغرب ، در جهت مغرب ، (westwards)بسوی باختر
whitherward
درچه جهتی ، بکدام طرف ، از طرفی که ، بطرفی که ، بکدام‌طرف
windward
طرف باد ، روبباد ، بادخور ، بادگیر ، بادخیز

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی روانشناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن