معنی operator

ریاضی و آمار

operator

عملگر ، عملگر / کلمات مرتبط bounded operator backward-shift operator vec operator elliptic operator decomposible operator displacement operator backward difference operator forward difference operator normal operator

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی operator

operator algebra

جبر عملگر ها

operator ring

حلقه ی عملگر ها

operator of integration

عملگر انتگرال گیری

Operator convex

محدب عملگری

Operator mean

میانگین عملگری

operator norm

نُرم عملگری

operator norm induced by

نُرم عملگری القاشده توسطِ

operator theory

نظریه‌ عملگرها

Operator monotone

یکنوای عملگری

abelian projection operator

عملگر تصویر آبلی

accretive operator

عملگر افزاینده عملگری خطّی چون T که بر زیر فضایی مانند D از یک فضای هیلبرت تعریف می شود و در شرط زیر صدق می کند: قسمت حقیقی حاصلضرب داخلی Tu در u ، به ازای هر uی متعلّق به D ، نامنفی است

adjoint operator

عامل آدژوئن ؛ عملگر الحاقی عملگری چون B به نحوی که حاصلضرب های داخلی (Ax ، y) و (x ، By) به ازای عملگر مفروضی مانند A و به ازای همه ی عناصر x و y از یک فضای هیلبرت برابر باشند ، عامل الحاق ، عملگر الحاقی

annihilation operator

عملگر پوچسازی

associate operator

تابع های لژاندر وابسته ، عملگر الحاقی

associated operator

عملگر وابسته کلمه مترادف : adjoint operator

backward difference operator

عملگر تفاضلی پس‌رو ، عملگر تفاضلی پسرو ، عملگر تفاضلی پسروس

backward shift operator

عملگر انتقال پس‌رو

backward-shift operator

عملگر انتقال پسرو

banded linear operator

عملگر خطی کران دار

banded operator

عملگر کراندار

boundary operator

عملگر مرزی

bounded linear operator

عملگر خطّی کران‌دار ، عملگر خطی کراندار

bounded operator

عملگر کران‌دار ، عملگر کراندار

cartier operator

عملگر کارتیه

central difference operator

عملگر تفاضل مرکزی ، عمل تفاضل مرکزی

closed operator

عملگر بسته

closure operator

عملگر بستار

compact operator

عملگر فشرده ، عملگر کاملا پیوسته

completely continous operator

عملگر کاملا پیوسته

continuous operator

عملگر پیوسته

contraction operator

عملگر انقباض

decomposible operator

عمل‌گر تجزیه‌پذیر ، عملگر تجزیه‌پذیر ، عملگر تجزیه پذیر

decoposible operator

عملگر تجزیه پذیر

del operator

عملگر دل ، عملگر نابلا

diagonalizable operator

عملگر قطری شدنی

difference operator

عامل تفاضلگر ، عملگر تفاضلی ، عامل تفاضل ، ‌عملگر تفاضلی

differential operator

عامل دیفرانسیل ، کارگزار دیفرانسیل ، عملگر دیفرانسیل

differentiation operator

عامل دیفرانسیل گیری ، عملگر مشتق گیری ، عملگر مشتق

displacement operator

عملگر تغییر جا

dual operator

عملگر دوگان

elliptic operator

عملگر بیضوی

exponential operator

عملگر توان

face operator

عملگر وجهی

first order differential operator

عملگر دیفرانسیل مرتبه ی اول

forward difference operator

عملگر تفاضلی پیشرو

forward differences operator

عملگر تفاضلات پسرو

fredholm operator

عملگر فردهولم

hypoelliptic operator

عملگر زیربیضوی

idempotent operator

عملگر خودتوان

identity operator

عملگر همانی

induced operator

عملگر القا شده

integral operator

عملگر انتگرالی ، اپراتور انتگرالی

integration operator

عملگر انتگرال گیری

interior operator

عملگر درونی

laplace operator

عملگر لاپلاس ، لاپلاسی ، عامل لاپلاس ، اپراتور لاپلاس

laplacian operator

عملگر لاپلاسی

linear operator

عامل خطی ، عملگر خطی

logical operator

عملگر منطقی

monotone operator

عملگر یکنوا

nabla operator

عملگر نابلا

normal operator

عملگر نرمال

nuclear operator

عملگر هسته ای

ordinary differential operator

عملگر دیفرانسیل معمولی

partial differential operator

عملگر دیفرانسیل جزئی

positive definite linear operator

عملگر خطی معین مثبت

positive difinite linear operator

عملگر خطی معین مثبت

positive operator

عملگر مثبت

positive semidefinite linear operator

عملگر خطی نیمه معین مثبت

projection operator

عملگر تصویر

quasilinear operator

عملگر شبه خطی

restriction operator

عملگر تحدید

scattering operator

عملگر پراکندگی

self adjoint operator

عملگر خود الحاقی

Self-adjoint operator

عملگر خودالحاق

semi simple operator

عملگر نیم ساده

shift operator

عملگر انتقال

sturm liouville operator

عملگر استورم-لیوویل

sturm liuvile operator

عملگر استورم لیوویل

symbol of a pseudodifferential operator

ماد عملگر دیفرانسیل نما

translation operator

عملگر انتقال

unary operator

عملگر یکتایی

unit operator

عملگر واحد ، عملگر یکانی

unitary operator

عملگر یکانی

vec operator

عملگر برداری

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی ریاضی و آمار بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی ریاضی و آمار بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی ریاضی و آمار از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معنی operator

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی operator

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی ریاضی و آمار بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی ریاضی و آمار بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما