معنی write pulse

مهندسی برق

write pulse

پالس نوشتن پالسی که سبب ورود اطلاعات به سلول یا سلولهای حافظه برای ذخیره شده در کامپیوتر می شود

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی write pulse

after pulse

پس پالس پالس کاذبی که منشأ آن پالس پیشین در لامپ نوری ضرب کننده است

bidirectional pulse

پالس دو سویه پالسی که تغییر آن از مقدار ثابت در هر دو جهت صورت می گیرد

blanking pulse

پالس محو یکی از پالسهایی که سیگنال محو را در تلویزیون می سازد

brightening pulse

پالس روشن سازی پالسی که در شروع روبش و به منظور تقویت باریکه به شبکه یا کاتد یک لامپ پرتو کاتدی راداری اعمال می شود

carrer- frequency pulse

پالس بسامد حامل حاملی که دامنه ی آن به وسیله ی پالس مدوله شده است دامنه ی حامل مدوله شده قبل و بعد از پالس صفر است

causal exponential pulse

پالس نمایی یک طرفه

clock pulse

پالس ساعت

cloud pulse

پالس ابری پالسی در لامپ ذخیره -باری که در اثر قطع و وصل باریکه الکترونی و به دلیل آثار بار فضا تولید می شود

composite pulse

پالس مخلوط پالس مورد استفاده در سیستمهای ناوبری پالسی که از تعدادی پالس همپوش که از یک منبع و در مسیرهای مختلف دریافت شده اند ، تشکیل می شود

corrent impulse

ضربه جریان

current pulse

پالس جریان

dipulse

دوپالسی نوعی روش ارسال پالسی که در آن حضور یک چرخه از سیگنال سینوسی به مفهوم 1 دودویی و نبودن آن به معنای 0 دودویی است

drive pulse

پالس تحریک نیروی محرکه مغناطیسی پالسی که از طریق یک یا چند منبع به سلول مغناطیسی اعمال می شود

electromagnetic pulse

پالس الکترومغناطیسی [ ای ام پی ] پالس مربوط به تابش الکترومغناطیسی تولید شده بر اثر انفجار گرما- هسته ای شدید سخت کاری و حفاظت مراکز کنترل و پرتاب زیرزمینی موشکها مانع از تداخل این پالس با تجهیزات الکترونیکی و مخابراتی می شود

enabling pulse

پالس فعال ساز پالسی که مدار را برای عملیات بعدی آماده می کند

equalizing pulse

پالس برابر سازی پالسی که بلا فاصله قبل و بعد از پالس همزمانی افقی در سیگنال تلویزیونی قرار می گیرد و اثر پالسهای بسامد خط را بر روی هم - باقی خطوط تصویر به حد اقل می رساند بسامد پالسهای برابر سازی دو برابر بسامد خط است و باعث می شود هر انحراف عمودی درست در لحظه مناسب انجام گیرد

firing pulse

پالس آتش

gate pulse

پالس دریچه ای پالسی که با راه اندازی یک مدار دریچه ای ، موجب عبور سیگنال از آن می شود

Gaussian pulse

پالس گوسی

ghost signal ; ghost pulse

سیگنال شبح؛ پالس شبح 1 سیگنال مربوط به مسیرهای بازتاب که تصویر شبح روی گیرنده های تلویزیونی ایجاد می کند پژواک نیز نام دارد 2 هر سیگنالی که با آهنگی غیر از آهنگ تکرار اصلی روی نمایشگر لوران مشاهدده می شود

High-altitude nuclear Electro-Magnetic Pulse

پالس الکترومغناطیسی هسته ای با ارتفاع بالا

horizontal blanking pulse; line- frequency blanking pulse

پالس محو افقی ؛ پالس محو بسامد خط پالسی که جریان باریکه ی الکترونی لامپ تصویر را در مدت زمان برگشت قطع می کند این پالس مستطیلی به شکل پاستونهایی روی سیگنال مخلوط تلویزیونی و در فاصله ی دو خط افقی ظاهر می شود

horizontal synchronizing pulse; line synchronizing pulse

پالس همزمان سازی افقی ؛ پالس همزامان سازی خط پالس مستطیل شکلی که در یک سیستم تلویزیونی ه منظور همزمانی خط به خط بین گیرنده و فرستنده و در انتهای خط افقی ارسال می شود

impulse

ضربه 1 پالسی که مدت زمان آن از نظر ریاضی بی نهایت کوچک است 2 پالسی که شکل موج آن به سرعت به نقطه ی اوج و تیز خود می رسد و به سرعت نیز به صفر بر می گردد

inhibit pulse

پالس بازداشتن پالسی که برای جلو گیری از وارونه شدن شار یا سلول مغناطیسی به کار می رود ، ضربان باز دارنده

lightning Impulse

ضربه آذرخش

master synchronization pulse

پالس همزمان سازی اصلی پالسی که با توجه به دامنه و / یا طول ، می توان آن را از سایر پالسهای از راه دور تشخیص داد و مشخص کننده یپالس انتهایی دنباله است

MULTI-PULSE

چندپالسی

needle pulse

پالس سوزنی

negative pulse

پالس منفی

phase monopulse

مونوپالس فاز

positive pulse

پالس مثبت

pulse

پالس تغییر تیز لحظه ای در جریان ، ولتاژ یا کمیت دیگری که به طور عادی ، ثابت است پالس با مدت زمانهای صعود ، افت و طول آن مشخص می شود ، پالس ، ضربان ، ضربه

read pulse

پالس خواندن پالسی که سبب کسب اطلاات از سلول یا سلولهای مغناطیسی می شود

rectangular pulse

قطارمربعی ، قطار راست گوشه ، ضربه مستطیلی

repulse

دفع کردن

reset pulse

پالس ری ست پالسی که شمارنده الکترونیکی را صفر می کند یا در موقعیت از پیش تعیین شده ای قرار می دهد

rf pulse

پالس RF پامل RF که با دامنه آن با پالس مدوله شده است دامنه حامل مدوله شده قبل و بعد از پالس ، صفر است

selector pulse

پالس انتخاب کننده پالسی که برای انتخاب یکی از عملکردها در بین مجموعه ای از عملکردها به کار می رود

serrated pulse

پالس دندانه دار پالسی که شکل موج آن نوک تیز یا دندانه اره ای است

serrated vertical pulse

پالس عمودی دندانه دار پالس همزمان سازی عمودی که با پنج قله ی تیز ، که تا پایین سطح سیاهی سیگنال تلویزیونی می رسند ، شکسته شده است به این ترتیب شش مؤلفه پالسی به دست می آید که هر کدام حدود 0/4 خط طول می کشد تا مدارهای جاروی افقی را در طول فواصل زمانی پالس همزمانی عمودی هم گام نگه دارد ، ضربه عمودی دندانه ای

set pulse

پالس برقرار سازی پالس راه اندازی که چند ارتعاشگر تک ضربی را راه اندازی می کند

shift pulse

پالس انتقال پالس راه اندازی که انتقال نویسه ها را در ثبات کامپیوتر دیجیتال آغاز می کند

sprocket pulse

پالس حاشیه پالس تولید شده با لکه مغناطیسی شده که همراه هر نویسه ضبط شده روی نوار مغناطیسی است از این پالس در طول عملیات خواندن برای تنظیم کردن زمان بندی مدار خواندن استفاده می شود و تعداد نویسه های خوانده شده از نوار به کمک آن شمرده می شود

spurious pulse

پالس کاذب پالسی در شمارنده تابش به غیر از پالسی که به طور مطلوب تولید شده یا به طور مستقیم از تابع یونیده ساز ناشی شده است

square pulse

پالس مربعی

syne pulse

پالس همزمانی یکی از پالسهای سازنده ی سیگنال همزمانی

trigger pulse

پالس تریگر ، پالس فرمان پالسی که سیکلی از عملکرد را آغاز می کند

unblanking pulse

پالس نامحو پالس اعمال شده به شبکه یا کاتد لامپ پرتو کاتدی برای روشن کردن باریکه در مدت زمان خاصی که معمولاً زمان یک جارو است

unit impulse

ضربه واحد

vertical banking pulse

پالس محو کردن عمودی پالسی مستطیلی که در انتهای هر میدان از سیگنال تلویزیونی ارسال می شود تا جریان باریکه لامپ تصویر رابه هنگام برگشت باریکه به بالای تصویر ، برای شروع میدان بعدی ، قطع کند

vertical synchronizing pulse , picture synchronizing pulse

پالس هم زمانی عمودی ؛ سیگنال هم زمانی تصویر یکی از شش پالسی که در انتهای هر میدان در سیستم تلویزیون ارسال می شود تا گیرنده را میدان به میدان با فرستنده هم زمان کند

write

نوشتن ، نوشتن ارائه اطلاعات به شکلی از حافظه در کامپیوتر

write time; access time

زمان نوشتن؛ زمان دستیابی فاصله زمانی بین لحظه ای که اطلاعات برای ذخیره شدن آماده است و لحظه ای که ذخیره سازی در کامپیوتر کامل می شود

Write-off

حذف

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی مهندسی برق از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

ارزان و با کیفیت

می خوای متن تخصصی مهندسی برق رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن

همراه با ضمانت و گارانتی

ارزان، با کیفیت، با مجوز رسمی و گارانتی، با بیش از 7 سال تجربه

معنی write pulse

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی write pulse

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما