معادل انگلیسی وابستگی مضاعف اصطلاحی از گریگوری بیتسون برای موقعیتی که شخص در آن پیام‌های متضاد از یک شخص صاحب قد

روانشناسی

وابستگی مضاعف اصطلاحی از گریگوری بیتسون برای موقعیتی که شخص در آن پیام‌های متضاد از یک شخص صاحب قدرت دیگر دریافت می‌دارد

double blind

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی وابستگی مضاعف اصطلاحی از گریگوری بیتسون برای موقعیتی که شخص در آن پیام‌های متضاد از یک شخص صاحب قد

کور ، نابینا ، تاریک ، ناپیدا ، غیر خوانایی ، بی بصیرت ، : کورکردن ، خیره کردن ، درز یا راه(چیزی را) گرفتن ، اغفال کردن ، : چشم بند ، پناه ، سنگر ، مخفی گاه ، هرچیزی که مانع عبور نور شود ، پرده ، در پوش ، در پوش خیره کردن ، درز یا راه( چیزی را ) گرفتن ، ( مج ) اغفال کردن ، :(adv & n )چشم بند ، :(adj )کور ، غیر خوانائی ، :(vi & vt )کورکردن

blind

رنگ کور ، فاقد حساسیت نسبت برنگ

color blind

دو برابر ، دوتا ، جفت ، دولا ، دوسر ، المثنی ، همزاد ، :دوبرابر کردن ، مضاعف کردن ، دولا کردن ، تاکردن ، دو برابر کردن ، :(vt &vi)دوبرابر کردن ، تاکردن ( با :(adv adj &n ) (upدو برابر

double

دوقطعه واسطه ای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد ، (مو ) دوقطعه واسطه‌ای که دو قسمت اصلی آهنگ را بهم مربوط میسازد

double bar

بن بست دو سویه

double bind

دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد

double boiler

کتی که در دو طرف دکمه دارد ، کت چهار دکمه

double breasted

نارو زدن ، دورویی کردن ، خیانت کردن ، دوروئی کردن

double cross

شخص مزور ، حقه دورو ، آدم ناروزن

double dealer

دورویی ، حقه بازی ، دوروئی

double dealing

دوطبقه ، دوعرشه ، (double decked)دوطبقه

double deck

هرچیزیکه دو لا یه دارد

double decker

گسست مضاعف

double dissociation

دوسر ، حرف دو پهلو

double entendre

دفتر داری مضاعف ، سیستم دفترداری دوبل

double entry

دورو ، دوجانبه ، دو سر (مثل چکش دو سر)

double faced

دوسر ، دو دور مسابقه یک تیم در یک روز ، ( آمر ) دو دور مسابقه یک تیم در یک روز

double header

این علا مت //

double hyphen

تصویر مضاعف

double image

دارای مفصل کاذب ، ( طب ) دارای مفصل کاذب

double jointed

با طول مضاعف

double length

نفی اندر نفی ، دو منفی ، ( د ) نفی اندر نفی

double negative

اندامهای جفتی

double organs

نگاهداشتن اتومبیل در دو ردیف در کنار خیابان ، دو ردیفه پارک کردن (اتومبیل)

double park

دقت ، مضاعف

double precision

منگنه مضاعف

double punch

قدم تند ، باقدم تند رفتن

double quick

منطق دو خطی

double rail logic

انکسار مضاعف

double refraction

شعر دو قافیه ای ، شعر دو قافیه‌ای

double rhyme

نمک مضاعف ، ملح مضاعف ، (ش ) نمک مضاعف

double salt

نمونه گیری چندگانه

double sampling

یک سطر در میان ، یک خط در میان نوشتن یک سطر در میان

double space

قواعد تبعیض امیز وسخت گیر مخصوصا نسبت بجنس زن ، قواعد تبعیض آمیز وسخت گیر مخصوصا نسبت بجنس زن

double standard

معیارهای متناقض

double standards

چاپلوسی و زبان بازی ، جمله دو پهلو

double talk

پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی

double time

دولا کردن ، در اطاق یا تختخواب یک نفره شریک شدن ، دولا شدن (در اثر خنده وغیره)

double up

دو بینی

double vision

تناوب مضاعف

double-alternation

اجبار مضاعف: شرایطی که در آن یکی و یا هردو والدین دو پیام متناقض به شخص می دهد در چنین شرایطی هر پاسخی که او بدهد اشتباه خواهد بود گاهی گیرافتادن در شرایط اجبار مضاعف را علت اسکیزوفرنی می دانند

double-bind

روش بی نام مضاعف

double-blind method

دوطبقه ، دوعرشه ، (double deck)دوطبقه

doubled decked

جدول دو سویی

double-entry table

کلیجه ، نوعی یل یا نیم تنه ، لنگه ، قرین

doublet

کلمه مضاعف

doubleword

نابینای اولیه

early blind

تقریبا کور ، دارای چشم تار ، دارای دید کم

gravel blind

گردن کلفت ، اوباش ، لوطی ، مرد کلا هدار ، گردن‌کلفت ، ( ز ع - آمر ) اوباش ، مرد کلاهدار

hoodman blind

نابینای ثانویه

late blind

شبکور

night blind

نابینا ، نیم کور ، دارای چشم تار ، نیم کور کردن

purblind

دارای چشم تار

sand blind

برف کور ، برف کوری ، (snow blindness)برف کور

snow blind

کاملا کور

stone blind

نابینای کامل

totally blind

پنجره کرکره

venetian blind

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی وابستگی مضاعف اصطلاحی از گریگوری بیتسون برای موقعیتی که شخص در آن پیام‌های متضاد از یک شخص صاحب قد

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی وابستگی مضاعف اصطلاحی از گریگوری بیتسون برای موقعیتی که شخص در آن پیام‌های متضاد از یک شخص صاحب قد

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما