معادل انگلیسی گراور سازی با سیاه قلم

روانشناسی
گراور سازی با سیاه قلم
dry point
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی گراور سازی با سیاه قلم
نقطه مرجع
anchoring point
تعیین کردن ، برقرار کردن ، منصوب کردن ، گماشتن ، واداشتن
appoint
ممیز ، ممیز دودویی ، ممیز دودوئی
binary point
نقطه غلیان ، درجه جوش ، عصبانیت ، ( مج ) عصبانیت
boiling point
نقطه انشعاب
branchpoint
نقطه انفصال
breakpoint
نقطه وارسی
checkout point
نقطه مقابله ، محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint
نقطه گزینش
choice point
نقطه انفصال شرطی
conditional breakpoint
نقطه مقابل ، اهنگ دم گیر یاجفت ، صنعت ترکیب الحان ، نقطه‌مقابل ، (مو ) آهنگ دم‌گیر یاجفت
counterpoint
نقطه همگذری
cross over point
نقطه برش
cutoff point
نقطه مرگ
death point
ممیز ، نقطه اعشار ، ممیز اعشاری ممیز
decimal point
مایوس کردن ، ناکام کردن ، محروم کردن ، نا امید کردن
disappoint
خشک ، بی اب ، اخلا قا خشک ، :خشک کردن ، خشک انداختن ، تشنه شدن ، :(adj )خشک ، بی آب ، اخلاقا خشک ، :(n vt &vi )خشک کردن
dry
باطری خشک ، پیل خشک
dry cell
باطری خشک
dry cell battery
خشک شویی کردن ، لباس را با بخار تمیز کردن ، خشک شوئی کردن
dry clean
خشک شویی ، خشک شوئی
dry cleaning
کشتی را در حوضچه تعمیر گذاردن ، محل تعمیر کشتی
dry dock
مزرعه دیم ، دیم کاری
dry farm
قانقرایای خشک ، ( طب ) قانقرایای خشک
dry gangrene
خشکبار ، اجناس خشک
dry goods
یخ خشک ، یخی که از جامد کردن اکسید دو کربن بدست میاید
dry ice
مقیاسات واوزان اجسام خشک وجامد ، پیمانه خشکبار
dry measure
دایه ، پرستاری که به بچه شیر ندهد ، لله
dry nurse
ذات الجنب خشک ، ( طب ) ذات الجنب خشک
dry pleurisy
پوسیدگی چوب ، فساد اجتماعی واخلا قی
dry rot
رانش ازمایشی ، رانش تمرینی ، ( نظ ) عملیات جنگی ( بدون مهمات ) ، تمرین جنگی ( بدون اسلحه ) رانش آزمایشی
dry run
با کفش خشک ، باپای خشک ، ( با goیا (walkبا کفش خشک
dry shod
خشک شویی ، خشک شویی کردن ، خشک شوئی ، خشک شوئی کردن
dry wash
حوری جنگلی ، عروس جنگل ، (مج ) عروس جنگل
dryad
ماشین خشک کنی ، ( drier)ماشین خشک کنی
dryer
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
drylot
بطورخشک
dryly
فروشنده مواد شیمیایی وگوشت وترشی ، کالباس فروش ، فروشنده مواد شیمیائی وگوشت وترشی
drysalter
فربهی ، چاقی ، سمینی ، دارای مزاج سالم و خوب
embonpoint
نقطه دخول
entry point
علا مت تعجب ، این علا مت ! ، (د ) علامت تعجب ، این علامت !
exclamation point
برد بینایی
far point
نقطه تثبیت
fixation point
ممیز ثابت ، ممیز ثابت با ممیز ثابت
fixed point
نقطه اشتعال
flash point
با ممیز شناور
floating point
پس کرایه- پرداخت کرایه در مقصد
fob shipping point
نقطه انجماد ، درجه یخ بندان
freezing point
نقطه رویش (در جوانه) ، (گ ش ) نقطه رویش ( در جوانه)
growing point
نقطه خنثی
indifference point
نقطه فعل و انفعال
interaction point
دیدگاه تعاملی
interactive viewpoint
نقطه تبادل
interchange point
علا مت سلوال (یعنی ?) ، علامت سئوال (یعنی ؟ )
interrogation point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه ، آخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point
نقطه ذوب یا گداز
melting point
نقطه میانی یا نزدیک مرکز ، نقطه میانی ، مرکز ، متوسط
midpoint
چند نقطه ای ، چند نقطه‌ای
multipoint
نقطه نزدیک (در بینایی)
near point
سبقت گرفتن ، پوان یا نمره بیشتر اوردن از ، (درمسابقه) سبقت گرفتن ، پوان یا نمره بیشتر آوردن از
outpoint
نقطه صدکی
percentile point
چیز کوچک ، با دقت اشاره کردن به
pinpoint
نوک ، سر ، نقطه ، نکته ، ماده ، اصل ، موضوع ، جهت ، درجه ، امتیاز بازی ، نمره درس ، پوان ، هدف ، مسیر ، مرحله ، قله ، پایان ، تیزکردن ، گوشه دارکردن ، نوکدار کردن ، نوک گذاشتن (به) ، خاطر نشان کردن ، نشان دادن ، متوجه ساختن ، نقطه گذاری کردن ، امتیاز ، نوک گذاشتن ( به) ، نقطه‌گذاری‌کردن درس ، نمرهنقطه ، ممیز ، اشاره کردن
point
نقطه به نقطه
point to point
لحاف دوختن ، لباس لا یه دار یا پنبه دار ، لحاف پنبه دار
pourpoint
ممیز ، نقطه مبنا
radix point
نقطه باز گذشت
reentry point
نقطه باز اغازی ، نقطه باز آغازی
restart point
نقطه ثابت ، نقطه نظر ، دیدگاه ، قطه نظر
standpoint
نقطه آغازین
start point
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking point
بند کشی کردن درزهای اجر وسنگ (باسیمان یا اهک وگچ) ، بند کشی کردن درزهای آجر وسنگ ( باسیمان یا آهک وگچ )
tuck point
نقطه برگشت ، مرحله قاطع ، نقطه تحول
turning point
با ممیز متغییر ، با ممیز متغییر با ممیز متغییر
variable point
وابسته بودن به تابع ، لحاظ ، نظر ، نقطه نظر ، دید ، دیدگاه ، نظریه ، عقیده
viewpoint
نقطه صفر
zero point

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی روانشناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن