معادل انگلیسی چراغ خوراک پزی برقی یا نفتی ویا گازی

روانشناسی

چراغ خوراک پزی برقی یا نفتی ویا گازی

hot plate

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی چراغ خوراک پزی برقی یا نفتی ویا گازی

صفحه قاب یا نگهدار چیزی

bedplate

برچسب کتاب

bookplate

زره سینه ، سینه بند اسب ، سینه‌بند اسب

breast plate

تفکر کردن ، درنظر داشتن ، اندیشیدن

contemplate

بشقاب مسی ، کلیشه مسی ، صفحه مسی

copperplate

پلا ک روی در ، پلا ک محتوی نام شخص که روی درنصب می شود

doorplate

مفتول کشی ، مفتول کشی کردن

drawplate

اب فلز دادن ، فلز اب داده ، ابکاری کردن ، آب فلز دادن ، فلز آب داده ، آبکاری کردن

electroplate

صفحه فلزی یا چوبی متصل به چرخ تراش ، چرخ لنگر ، بشقاب لب تخت

faceplate

شکل یا عکس ژونال مد ، آدم شیک پوش

fashion plate

صفحه پولا دینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرار میدهد ، صفحه پولادینی که دو خط آهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرار میدهد

fishplate

گرم ، حاد ، تند ، تیز ، تابان ، اتشین ، تند مزاج ، برانگیخته ، بگرمی ، داغ ، داغ کردن یا شدن ، کردن یا شدن گرم ، آتشین

hot

خون گرم ، باحرارت ، تندخو ، مهیج ، اتشی مزاج ، آتشی مزاج

hot blooded

ساندویچ سوسیس ، سوسیس ، سوسیگ

hot dog

فلفل قرمز ، بوته فلفل قرمز ، (گ ش ) فلفل قرمز

hot pepper

اتومبیل شکاری وسریع السیر ، اتومبیل مسابقه ای

hot rod

صندلی داغ

hot seat

چشمه اب گرم ، چشمه آب گرم

hot spring

سرچشمه ، منبع ، بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویا بوسیله دیگری گرم شده باشد ، محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد ، محل یا محیطی که درآن رویش وپیشرفت سریع باشد سرچشمه

hotbed

thoroughbred

hotblood

لولیدن ، بیقراری کردن ، تکان خوردن ، سرجمع کردن دارایی ، ( اسکاتلند ) لولیدن ، ( حق ) سرجمع کردن دارائی

hotch

سرجمع کردن دارایی ، رویهم ریختن اموال ، (حق ) سرجمع کردن دارائی

hotchpot

اش درهم وبرهم ، اش شله قلمکار ، آش درهم وبرهم ، آش شله قلمکار

hotchpotch

هتل ، مهمانخانه ، مسافرخانه

hotel

سراسیمه ، باشتاب ، گریزان ، تسریع کردن ، عجله کردن ، سراسیمه رفتن ، (د گ ) گریزان

hotfoot

ادم شتابکار ، آدم عجول ، آدم بی پروا ، بی باک ، آدم شتابکار

hothead

زندان ، گلخانه ، گرمخانه ، عشرتکده

hothouse

باگرمی ، بطور گرم

hotly

بارکشی سریع ، آدم ماهر دربازی

hotshot

مناطق خطر

hotspot

ادم تند وبی پروا ، آدم‌تند وبی پروا

hotspur

یکی از انواع بومی های جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوه ای مایل به زرددارند ، یکی از انواع بومی های جنوب آفریقا که‌اندامی کوتاه ورنگ قهوه‌ای مایل به‌زرددارند

hottentot

نزاع ، جنگ خونین

hotwar

پلا ک اسم

nameplate

بشقاب ، صفحه ، اندودن ، بقدر یک بشقاب ، :(vt )روکش فلزی کردن ، آبکاری فلزی کردن ، روکش کردن ، متورق کردن :(n )صفحه فلزی ، ورقه یا صفحه ، قاب (مثل قاب ساعت) ، پلاک ، لوح ، لوحه ، روکش

plate

نقره اندود ، اب نقره ، ظرف نقره ، بانقره اندودن ، آب نقره

silver plate

تراز ، تراز فلزی یا اهنی ، تراز فلزی یا آهنی

surface plate

الگو ، قالب ، تمپلت – فرم اطلاعاتی

template

ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع ، تیره رنگ ، با قلع وسرب پوساندن ، وسرب پوساندن (terne)ورق آلیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع ، با قلع

terneplate

اهن سفید ، با قلع پوشاندن ، حلبی کردن ، ورق حلبی ، آهن‌سفید

tinplate

نعل پنجه کفش

toeplate

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی چراغ خوراک پزی برقی یا نفتی ویا گازی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی چراغ خوراک پزی برقی یا نفتی ویا گازی

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما