معادل انگلیسی خارج از بورس فروخته شده

روانشناسی

خارج از بورس فروخته شده

over the counter

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی خارج از بورس فروخته شده

نشانی شمار

address counter

شمارنده دودویی ، شمارنده دودوئی

binary counter

پیشخوان ، بساط ، شمارنده ، ضربت متقابل ، درجهت مخالف ، در روبرو ، معکوس ، بالعکس ، مقابله کردن ، تلا فی کردن ، جواب دادن ، معامله بمثل کردن با ، شمارشگر ، (vt & vi )مقابله کردن ، تلافی کردن ، معامله بمثل کردن با (adj & adv )پیشخوان ، باجه

counter

رویارویی ، رویاروی شدن ، برخورد ، روبروشدن ، مواجه شدن با ، مصادف شدن با ، دست بگریبان شدن با ، مواجهه ، تصادف ، مساوی پنداشتن ، یکسان فرض کردن ، بگریبان شدن با ، تصادف رویاروئی ، دست

encounter

دستورالعمل شمار

instruction counter

مکان شمار

location counter

شمارنده به پیمانه(N)

modulo n counter

بالا ی ، روی ، بالا ی سر ، بر فراز ، آن طرف ، درسرتاسر ، دربالا ، بسوی دیگر ، متجاوز از ، بالا یی ، رویی ، بیرونی ، شفا یافتن ، پایان یافتن ، به انتها رسیدن ، پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش ، پیشوندی بمعنی زیادو زیاده‌و بیش متجاوز از ، بالائی ، روئی ، بالای ، بالای سر

over

بیش انگیختگی

over - arousal

تمرین زدگی

over training

برضد ، برعلیه

over against

حواله بیش از اعتبار

over draft

بیش از اعتبار حواله کردن

over draw

سر رسید گذشته

over due

هزینه‌های سر بار

over heads

اضافه کار

over time

حقوق اضافه کاری

over time premium

اضافه وزن

over weight

جای نوشت ، جای نوشتن

over write

بسیارفراوان

overabundant

پیش آموزی

overachievement

در ایفای نقش خود افراط کردن

overact

فوق العاده فعال ، فزون کار

overactive

بالا پوش ، لباس کار ، رویهمرفته ، شامل همه چیز ، همه جا ، سرتاسر

overall

هزینه کل

overall cost

بالا اوردن بازو تا بالا ی شانه (دربازی کریکت) ، بالا آوردنبازو تا بالای شانه (دربازی کریکت)

overarm

بیش از حد ترساندن ، خیلی وحشت زده کردن

overawe

سنگین تر بودن از ، چربیدن بر ، چیز نامساوی

overbalance

بزمین زدن ، مغلوب کردن ، زیاد میوه دادن

overbear

مغرور ، از خود راضی ، منکوب گر ، طاقت فرسا ، غالب ، قاطع

overbearing

پیشنهاد زیادتر ، زیادتر پیشنهاد کردن (درمناقصه و مزایده)

overbid

پر از شکوفه ، رانده شده در اثرباد

overblown

بدریا ، در دریا ، از کشتی بدریا ، روی کشتی

overboard

بیش از حد بار کردن ، گران بار شدن ، بارگران

overburden

در خرید افراط کردن

overbuy

بیش از اندازه واقعی براورد کردن ، (سرمایه‌شرکتی را) بیش از اندازه واقعی برآورد کردن

overcapitalize

تیره کردن ، سایه افکندن ابر ، ابر دار کردن ، پوشاندن ، سایه انداختن ، ابری ، تیره ، پوشیده ، پوشیده تیره کردن

overcast

بیش از اندازه محتاط ، وسواسی

overcautious

زیاد حساب کردن ، در قیمت اجحاف کردن ، قیمت اضافی ، غلو کردن ، بیش از ظرفیت پرکردن ، کردن زیاد حساب کردن ، بیش از ظرفیت پر

overcharge

ابری یا تیره شدن ، با ابر پوشاندن ، تیره کردن ، افسرده کردن

overcloud

پالتو

overcoat

چیره شدن ، پیروز شدن بر ، مغلوب ساختن ، غلبه یافتن ، غلبه کردن

overcome

جبران بیش از حد لزوم ، جبران مفرط

overcompensation

پرشرطی سازی

overconditioning

اطمینان بیش از حد

overconfidence

انبوه شدن ، بسیار شلوغ کردن ، ازدحام کردن

overcrowd

پرجمعیت

overcrowded

تعین چند عاملی

overdetermination

توسعه و عمران زیاد یافتن ، بیش از حد نور دیدن ، نور زیاد دیدن ، (درعکاسی) بیش از حد نور دیدن

overdevelop

بیش از حد انجام دادن ، بحد افراط رساندن

overdo

داروی بیش از حد لزوم ، دوای زیاد خوردن

overdose

بیش از اعتبار حواله کردن ، بیش از اعتبار برات کردن ، چک بی محل ، (overdraw )بیش از اعتبار حواله کردن

overdraft

بیش از اعتبار حواله یا چک دادن ، بیش از اعتبار حواله یا چک دادن بیش از اعتبار کشیدن

overdraw

رولباسی ، پیراهن رو ، بیش از حد لباس فاخرپوشیدن

overdress

دیر امده ، موعد رسیده ، سر رسیده ، دیر آمده

overdue

پرخوردن

overeat

تاکید بیش از حد

overemphasis

بیش از حد تاکید کردن

overemphasize

زیاد براورد کردن ، غلو کردن ، دست بالا گرفتن ، زیاد برآورد کردن

overestimate

برآورد زیاد

over-estimate

برآورد اضافی

overestimation

بیش تحریک پذیری

overexcitabilities

بیش از اندازه لا زم در معرض نورو غیره قرار دادن ، زیاد نور دادن (به عکس و غیره) ، بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن ، زیاد نور دادن (به‌عکس و غیره)

overexpose

عبور با هواپیما از فراز منطقه ای ، عبور با هواپیما از فراز منطقه‌ای

overflight

سرشار شدن یا کردن لبریز شدن ، طغیان کردن ، طغیان ، سیل ، اضافی ، اضافی سرریز

overflow

ناحیه سرریز

overflow area

بررسی سرریزی

overflow check

سرریز نما

overflow indicator

از روی (چیزی) عبور کردن

overfly

تعمیم افراطی

overgeneralization

لعابی ، لعاب ثانوی ، روی چیزی را لعاب دادن ، با لعاب پوشاندن

overglaze

بیش از حد روییدن ، روی چیزی را پوشانیدن ، بیش از حد روئیدن

overgrow

دست ببالا ، از پایین ببالا ، بازی با دست بطرف بالا ، رویهم ، برعکس ، یکطرفه ، ترکی دوزی ، ترکی دوزی دست ببالا ، از پائین ببالا

overhand

برامدگی ، تاق نما ، اویزان بودن ، تهدید کردن ، مشرف بودن ، برآمدگی ، آویزان بودن

overhang

پیاده کردن ، پیاده کردن و دوباره سوار کردن ، سراسر بازدید کردن ، پیاده سوار کردن و بازدید موتور ، پیاده سوار کردن و بازدید موتور (برای تعمیر) پیاده کردن ، پیاده کردنو دوباره سوار کردن

overhaul

بالا سری ، هوایی ، (هزینه) سربار ، (هزینه ) بالاسری ، بالا ، دربالای سر ، مخارج کلی ، سرجمع بالاسری

overhead

از فاصله دور شنیدن ، استراق سمع کردن

overhear

زیاد گرم کردن ، دو اتشه کردن ، برافروختن ، دو آتشه کردن

overheat

زیاد ازاد گذاردن ، افراط ورزیدن ، زیاد آزاد گذاردن

overindulge

ازادی بیش از حد دادن ، افراط ، آزادی بیش از حد دادن

overindulgence

بیش از حد لذت بردن ، محظوظ کردن

overjoy

توجیه افراطی

overjustification

از راه خشکی ، در روی زمین ، از راه زمینی

overland

همپوشانی

overlap

رویهم افتاده ، دارای اشتراک ، روی‍‌هم افتاده

overlapping

منحنیهای همپوش

overlapping curves

مولفه های همپوشان

overlapping elements

پوشش ، اندود ، پوشیدن ، زیاد بار کردن ، رویهم قراردادن ، کراوات ، روی(چیزی قرار گرفتن یا گسترده شدن) ، پوشاندن ، (اسکاتلند) کراوات جای گذاشت ، جای گذاشتن

overlay

جستن از ، جستن از روی ، نادیده گذشتن از

overleap

پرآموزی

overlearning

زیادی بار کردن ، بار اضافی ، گرانبار (در توجه) ، زیاد پر کردن (تفنگ و غیره) گرانبار کردن ، زیاد بار کردن ، اضافه بار زیادی بار کردن

overload

مسلط یا مشرف بودن بر ، چشم پوشی کردن ، چشم انداز

overlook

خداوندگار ، ارباب ، سرور ، مافوق

overlord

برتری یافتن بر ، مهارت کامل پیدا کردن در

overmaster

تفوق یافتن

overmatch

زیاد ، زیاده از حد ، بحد افراط ، بمقدار زیاد

overmuch

در مدت شب ، در مدت یک شب ، شبانه

overnight

گذشتن از ، تجاوز کردن از ، پل هوایی ، پل هوائی

overpass

اضافه ، زاءد ، بیش از احتیاج ، زائد

overplus

پرجمعیت

overpopulated

استیلا یافتن بر ، فتح و غلبه کردن

overpower

بیش از حد تشویق و تحسین کردن

overpraise

بیش از حد قیمت گذاردن

overprice

روی هم چاپ کردن ، روی هم‌چاپ کردن

overprint

چاپ روی هم

overprinting

بیش ازظرفیت یا نیاز تولید کردن

overproduce

تولید اضافی یا بیش از حد ، بس فراوری ، بس فرآوری

overproduction

محافظت بيش از حد

overprotection

بیش حمایت گری ، حمایت بیشینه

overprotective

روی هم منگنه کردن

overpunch

زیاد براورد کردن ، زیاد اهمیت دادن به ، زیاد برآورد کردن

overrate

پا از حد خود فراتر نهادن ، بیش از حد گستردن

overreach

واکنش افراطی

overreaction

تصفیه بسیار ، تهذیب بسیار ، اراستگی فراوان ، آراستگی فراوان

overrefinement

سواره گذشتن از ، پایمال کردن ، باطل ساختن ، برتری جستن بر ، برتر یا مهمتر بودن ، برتر یا مهمتر بودن لغو کردن ، باطل کردن

override

برجسته ، مهم ، برتر

overriding

بسیار رسیده ، ترشیده

overripe

رد کردن ، کنار گذاشتن ، مسلط شدن بر

overrule

تاخت و تاز کردن ، تاراج کردن ، سرتاسر محلی را فراگرفتن ، تجاوز ، تجاسر ، اب لبریز شده ، آب لبریز شده تاخت و تاز کردن

overrun

انطرف دریا(ها) ، متعلق بماوراء دریاها ، بیگانه ، خارجی ، آنطرف دریا(ها) ، (مج ) بیگانه

oversea

خارجی ، برون مرزی

overseas

سرکشی کردن به ، مباشرت کردن بر ، سرپرستی کردن

oversee

سرکار ، مباشر ، ناظر ، سرپرست

overseer

واژگون ساختن ، برهم زدن ، سرنگون کردن ، زینت دادن ، زیاد بار کردن ، شلوغ کردن ، واژگونی ، واژگونی واژگون ساختن

overset

دارای تمایلا ت جنسی زیاد ، شهوتران ، شهوتی

oversexed

تاریک کردن ، مسلط شدن بر ، تحت الشعاع قرار دادن ، سایه افکندن بر

overshadow

روکفشی ، گالش

overshoe

بالا تر زدن ، خطا کردن ، پرت شدن ، از حد خارج شدن ، بالاتر زدن ، از حد خارج شدن اضافه جهیدن ، اضافه جهش

overshoot

اشتباه نظری ، سهو ، از نظر افتادگی

oversight

زیاد ساده کردن ، خیلی سهل گرفتن

oversimplify

بزرگتر از اندازه ، برزگ اندازه

oversize

رو دامنی ، دامن رو

overskirt

خواب ماندن ، دیر از خواب بلند شدن ، بیش از حد معمول خوابیدن

oversleep

حقیقت مطلق ، روح الا رواح ، روح‌الارواح

oversoul

زیاد خرج یا مصرف کردن ، افراط کردن

overspend

ولخرجی

overspending

روی چیزی گستردن ، پهن شدن ، بسط یافتن

overspread

گزافه گویی کردن ، اغراق گفتن در ، اغراق امیز کردن ، غلو کردن ، گزافه گوئی کردن ، اغراق آمیز کردن

overstate

گزافه گویی ، غلو ، اغراق ، گزافه گوئی

overstatement

بیش از حد معین توقف کردن ، زیاد ماندن

overstay

قدم فرانهادن ، تجاوز کردن ، از حد خود تجاوز کردن ، قدم‌فرانهادن

overstep

زیاد پر کردن ، بیش از حد اندوختن ، زیاد ذخیره کردن ، موجودی بیش از حدلزوم داشتن ، لزوم داشتن زیاد پر کردن ، موجودی بیش از حد

overstock

زیاد کوک شده ، خیلی حساس

overstrung

با اشیا زیاد انباشتن ، بیش از حد لزوم انباشتن ، بیش از حد لزوم‌انباشتن

overstuff

بیش از حد ملا حظه کار ، بیش از حد ناقلا

oversubtle

فاش ، اشکار ، معلوم ، واضح ، نپوشیده ، عمومی ، آشکار

overt

پرخاشگری آشکار : فرد به دیگران صدمه بدنی وارد می کند یا دیگری را به چنین صدمه ای تهدید می کند مثل: کتک زدن ، لگد زدن ، یا تهدید کردن دیگری به کتک زدن

overt aggression

رفتار آشکار

overt behavior

همجنس خواهی آشکار

overt homosexuality

رسیدن به ، سبقت گرفتن بر ، رد شدن از

overtake

مالیات سنگین بستن بر ، بار سنگین نهادن بر

overtax

بر انداختن ، بهم زدن ، سرنگون کردن ، منقرض کردن ، مضمحل کردن ، موقوف کردن ، انقراض ، انقراض بر انداختن

overthrow

بیش از وقت معین ، بطور اضافه ، اضافه کار

overtime

صدای فرعی ، قوی ، شدیدالحن ، مفهوم فرعی

overtone

برتی جستن بر ، فاءق امدن بر ، بلندتربودن ، برت‍‌ی جستن بر ، فائق آمدنبر

overtop

سوراخ ، شکاف ، اغاز عمل ، پیش در امد ، افشا ، کشف ، مطرح کردن ، باپیش در امداغاز کردن ، آغاز کردن سوراخ ، آغاز عمل ، پیش در آمد ، باپیش در آمد

overture

واژگونی ، واژگون کردن ، برانداختن ، مضمحل کردن ، چپه کردن یا شدن

overturn

استعمال مفرط

overuse

عقیده پیش‌بهاء داده شده

overvalued idea

رئوس کلی

overview

پاره و مندرس کردن ، (دراثرزیاد پوشیدن) پاره و مندرس کردن

overwear

زیاده خسته کردن ، خسته شدن ، واماندن ، بسیار خسته ، خسته‌شدن

overweary

بسیار مغرور

overweening

گرانبارکردن ، ظلم کردن ، سنگین تر بودن از ، ظلم‌کردن

overweigh

چاق ، سنگینی زیاد ، وزن زیادی ، سنگینی کردن ، چاقی

overweight

سراسر پوشاندن ، غوطه ور ساختن ، پایمال کردن ، مضمحل کردن ، مستغرق دراندیشه شدن ، دست پاچه کردن ، درهم شکستن ، دست‌پاچه کردن ، درهم شکستن سراسر پوشاندن

overwhelm

جای نوشت ، جای نوشتن ، زیاد نوشتن روی چیزی نوشتن ، بالای محلی نوشتن ، دومرتبه نوشتن ، باپرداخت موافقت کردن

overwrite

پر کار ، کار برده ، تهیه شده از روی مهارت ، عصبی

overwrought

شمارنده برنامه

program counter

با خصومت روبرو شدن ، مقابله کردن ، مصاف

rencounter

شمارنده حلقه ای ، شمارنده حلقه‌ای

ring counter

ترتیب شمار

sequence counter

گام شمار

step counter

قاچاقی ، داروی بدون نسخه و غیر مجاز

under the counter

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی خارج از بورس فروخته شده

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی خارج از بورس فروخته شده

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما