معادل انگلیسی ایستادن ، تحمل کردن ، موضع ، دکه ، بساط ، بودن ، واداشتن ، عهده دار شدن ایستادن ، ایست کردن ، توق

روانشناسی

ایستادن ، تحمل کردن ، موضع ، دکه ، بساط ، بودن ، واداشتن ، عهده دار شدن ایستادن ، ایست کردن ، توقف کردن ، ماندن ، راست شدن ، قرار گرفتن ، واقعدکان ، ایستگاه ، توقفگاه ، جایگاه گواه در دادگاه ، سکوب تماشاچیان مسابقات ایست ، توقف ، مکث ، وضع ، موقعیت ، شهرت ، مقام ، پایه ، میز کوچک

stand

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی ایستادن ، تحمل کردن ، موضع ، دکه ، بساط ، بودن ، واداشتن ، عهده دار شدن ایستادن ، ایست کردن ، توق

ارتش داءمی ، ارتش دائمی

standing army

از کسی یا چیزی برتر بودن

stand out from

آزمون ماتریسهای مدرج معیار

standard progressive matrices test

آزمون میزان شده

standardized test

انحراف معیار گروه نمونه

standard deviation (s,sd,s)

انحراف معیار : جذر میانگین مجموع مجذورات انحراف هر نمره از میانگین نمره ها(میزان پراکندگی نمرات از میانگین) ، انحراف معیار- انحراف استاندارد

standard deviation

ایست ، وقفه ، تعطیل ، بدون حرکت ، ثابت

standstill

برپاماندن ، روی پا ایستادن ، ایستاده ، با استقامت ، اهاردار وسفت ، ( یقه) آهاردار وسفت

stand up

برجسته بودن ، دوام اوردن ، ایستادگی کردن ، برجسته ، عالی ، دوام آوردن

stand out

جاقلمی ، دوات

standish

جانشین ، کشیک

standby

جای ایستادن ، ( در اتوبوس وغیره )جای ایستادن

standing room

خارج از بدن ، نمایان بر بدن

standaway

خصیصه متعارف

standard feature

خطای معیار

standard error

خطای معیار اندازه گیری

standard error of measurement

خطای معیار برآورد

standard error of estimate

خطای معیار تفاوت

standard error of difference

خطای معیار میانگین

standard error of mean

دستور جاری ، امریه نظامی

standing order

دم دست ، حاضر بودن ، دم دست بودن اماده خدمت ، دم دست بودن آماده خدمت

stand by

روشهای عملیاتی استاندارد

standard operating procedures

روغن بزرک بغلظت 600

stand oil

زبان متعارف

standard language

زیرروال متعارف

standard subroutine

سرد ، غیر صمیی ، کناره گیر

standoffish

سطح زندگی

standard of living

شخص ایستاده (بخاطرنبودن جا) ، ( درنمایش وغیره ) شخص ایستاده ( بخاطرنبودن جا )

standee

صورت متعارف ، فرم استاندارد - شکل استاندارد

standard form

عوض ، جانشین هنرپیشه شدن ، قرب ومنزلت

stand in

کاربرد جانشین

standby application

کمیته داءمی ، کمیته دائمی

standing committee

گروه معیاریابی

standardization group

متعارف سازی ، همگونی ، استاندارد سازی ، یکسان سازی ، میزان کردن ، معیاریابی ، بهنجار کردن ، طبقه‌بندی ، معیار گیری متعارف سازی

standardization

متعارف کردن ، همگون کردن ، بامعیار معینی سنجیدن وطبقه‌بندی کردن ، مطابق درجه معینی درآوردن ، مرسوم کردن متعارف کردن

standardize

محرک معیار

standard stimulus

محشور نبودن ، دفع کردن ، بدفع الوقت گذراندن ، سرد ، گریز کردن ، مساوی یاهیچ به هیچ ، یاهیچ به هیچ محشور نبودن ، ( درمسابقه)مساوی

stand off

معیار ، الگو ، قالب ، مقرر ، قانونی ، نمونه قبول شده ، معین ، متعارفی ، نشان ، پرچم ، متداول ، مرسوم ، استاندارد ، مرسوم معیار ، متعارف ، همگون

standard

معيار زبان

standard score

نرخ معیار- نرخ متعارف

standard rate

نقطه ثابت ، نقطه نظر ، دیدگاه ، قطه نظر

standpoint

نمره بهنجار شده

standardized score

نمودار استاندارد

standard flow chart

هزینه معیار

standard cost

ورق عوض نکردن ، محافظه کار ، مخالف تغییر ، ( در بازی پوکر ) ورق عوض نکردن

standpat

جایگاه ارکست ، محل دسته ء موسیقی

banstand

چهارچوب تختخواب ، (bedstead)چهارچوب تختخواب

bedstand

توقفگاه تاکسی ، ایستگاه درشکه ، تعلل ، طفره ، با احتیاط جلو رفتن توقفگاه تاکسی

cabstand

جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یا ورزشگاهها ، حضار ، شنوندگان

grandstand

معلق ، دست ها بزمین وپاها در هوا ، بالا نس

handstand

دوات ، امه ، مرکبدان ، جای قلم و دوات ، آمه

inkstand

درست نفهمیدن ، تد تعبیر کردن ، سوء تفاهم کردن

misunderstand

روزنامه فروشی ، دکه روزنامه فروشی

newsstand

بیشتر تحمل کردن ، برجستگی داشتن ، بیشتر ایستادن ، عازم دریا شدن

outstand

ماندگاه مجاز تاکسی

taxi stand

فهمیدن ، ملتفت شدن ، دریافتن ، درک کردن ، رساندن

understand

دستشویی ، دستشوئی

washstand

تاب اوردن ، مقاومت کردن با ، ایستادگی کردن در برابر ، تحمل کردن ، مخالفت کردن ، استقامت ورزیدن ، استقامت ورزیدن تاب آوردن

withstand

محلی که شاهد در انجا ایستاده و شهادت میدهد ، (دادگاه) محلی که شاهد در آنجا ایستاده و شهادت میدهد

witness stand

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی ایستادن ، تحمل کردن ، موضع ، دکه ، بساط ، بودن ، واداشتن ، عهده دار شدن ایستادن ، ایست کردن ، توق

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی ایستادن ، تحمل کردن ، موضع ، دکه ، بساط ، بودن ، واداشتن ، عهده دار شدن ایستادن ، ایست کردن ، توق

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما