معادل انگلیسی پایایی بین ارزیابان، intercorrelation

روانشناسی

پایایی بین ارزیابان، intercorrelation

inter rater reliability

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی پایایی بین ارزیابان، intercorrelation

پایایی

1 Reliability

روش باز آزمایی

4 test retest reliability

پایایی نمره گذاران

conspect reliability

در خاک نهادن ، مدفون ساختن ، در قبر نهادن ، زیر خاک پوشاندن

inter

میان چیزهای دیگر ، میان اشخاص دیگر

inter alia

شکاف بین مدارک

inter record gap

میان خودشان

inter se

متقابلا اثر کردن ، فعل و انفعال داخلی داشتن ، فعل و انفعال داخلی داشتن متقابلا عمل کردن

interact

تعامل کردن ، عمل متقابل کردن

interact with

تعامل ، اثر متقابل ، فعل و انفعال ، کنش متقابل ، تفاعل ، فعل و انفعال فعل و انفعال ، عمل متقابل

interaction

نقطه فعل و انفعال

interaction point

متقابل ، تعاملی

interactional

رویکرد تعاملی

interactional approach

تعاملی ، متقابل ، فعل و انفعالی

interactive

یادگیری تعاملی

Interactive learning

کنش های تعاملی

interactive actions

اختلالات تعاملي اضطراب

Interactive Anxiety

بابر فعل و انفعالی

interactive mode

پرس جو فعل و انفعالی

interactive query

دیدگاه تعاملی

interactive viewpoint

تروماي ميان فردي

interapersonal traumas

شکاف بین کنده‌ای

interblock gap

مغز میانین

interbrain

نژادهای مختلف را با هم پیوند کردن ، اصلا ح نژاد کردن

interbreed

اندر جاه ، زاءد ، اضافی ، افزوده ، کبیسه ، مندرج ، زائد

intercalary

جادادن ، درج کردن

intercalate

واژه افزایی

intercalation

پادر میانی کردن ، میانجی گری کردن ، میانجی شدن ، میانه گیری کردن ، وساطت کردن ، شفاعت کردن ، شفاعت کردن پادر میانی کردن

intercede

واقع در میان یاخته ها ، داخل سلولی ، بین یاخته ای ، میان یاخته ای ، بین یاخته‌ای

intercellular

عدد ثابت ، بریدن ، قطع کردن ، جدا کردن ، حاءل شدن ، جلو کسی را گرفتن ، جلو گیری کردن ، گوش کردن یا به دست آوردن پیام ، عرض (درمحور مختصات) ، حائل شدن ، جلو گیری کردن دربین راه بودن

intercept

بازدارنده ، متقاطع

intercepter

جلوگیری ، حاءل شدن ، قطع کردن ، حائل شدن

interception

میانجی گری ، پایمردی ، شفاعت ، وساطت ، پادرمیانی

intercession

میانجی ، پادرمیان

intercessor

تبادل

interchance

باهم عوض کردن ، مبادله کردن ، تبادل کردن ، تغییر دادن ، متناوب ساختن ، مبادله ، معاوضه کردن

interchange

نقطه تبادل

interchange point

قابل تعویض ، با هم عوض کردنی ، قابل معاوضه ، قابل مبادله ، تبادل پذیر ، تبادل پذیر مبادله پذیر ، قابل تبادل

interchangeable

بطور قابل معاوضه ، بطور تبادل پذیر ، چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد

interchangeably

وابسته بکالج ها ، بین کالجهای مختلف ، بین دانشکده ها ، (در مورد مسابقات) بین کالجهای مختلف

intercollegiate

فاصله گذاری بین ستونها

intercolumniation

دستگاه مخابره داخل ساختمان ، (intercommunication system)دستگاه مخابره داخل ساختمان

intercom

مرتبط بودن با ، مراوده داخلی داشتن ، مبادله کردن ، امیزش کردن ، معاشرت کردن ، دارای مراوده ، دارای مراوده مرتبط بودن با ، آمیزش کردن

intercommunicate

ارتباط ، رابطه یا مخابره بین چند مرکز

intercommunication

ارتباط بوسیله میکروفون و بلندگو ، سیستم ارتباط بین اطاقهای یک اداره بوسیله بلندگو ، سیستم‌ارتباط بین اطاقهای یک اداره بوسیله بلندگو

intercommunication system

امیزش ، مراوده ، ارتباط مشترک ، اقدام مشترک ، آمیزش

intercommunion

بهم پیوستن ، بهم وصل کردن ، بهم وصل کردن بستن ، وصل کردن

interconnect

اتصالی داخلی ، به هم پیوستگی ، اتصالی داخلی بستگی ، اتصال

interconnection

بین قاره ای ، درون بری

intercontinental

همبستگی بین چند متغیر

intercorrelation

واقع در میان دنده ها ، واقع در بین رگبرگها ، (تش ) واقع در میان دنده ها

intercostal

مقاربت ، امیزش ، مراوده ، معامله ، داد و ستد ، آمیزش

intercourse

از هم گذشتن ، تقاطع کردن ، جفت گیری

intercross

میان فرهنگی ، وابسته به فرهنگ دو کشور ، بین فرهنگی

intercultural

در میان اینده ، مداخله کننده ، درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده ، تداخل کننده ، در میان آینده

intercurrent

بین چرخه‌ای

intercycle

وابسته به فرقه های مذهبی و روابط انها با یکدیگر ، وابسته به فرقه های مذهبی و روابط آنها با یکدیگر

interdenominational

واقع در میان دو دندان ، بین دندانی

interdental

وابسته به ادارات داخلی ، بین اداره ای ، بین اداره‌ای

interdepartmental

بیکدیگر متکی بودن ، بسته بهم بودن ، بهم موکول بودن ، مربوط بهم بودن ، وابسته بهم بودن ، وابسته بهم بودن بیکدیگر متکی بودن

interdepend

اتکاء متقابل ، وابستگی ، (interdependency )اتکاء متقابل

interdependence

اتکاء متقابل ، وابستگی ، (interdependence )اتکاء متقابل

interdependency

وابسته (به یکدیگر) ، متکی یا موکول بیکدیگر ، به هم بسته

interdependent

قدغن ، تحریم ، منع ، جلوگیری ، ممنوعیت ، نهی ، حکم بازداشت ، حکم نهی ، حکم اداری ، بازداشتن ، محجور کردن ، نهی کردن ، نهی کردن قدغن ، حکم‌اداری

interdict

نهی کردن ، جلوگیری

interdiction

واقع در میان انگشتان ، بهم اتصال دادن ، بهم اتصال پیدا کردن ، بهم جفت کردن

interdigitate

مربوط به رشته های مختلف علمی ، میان رشته ای

interdisciplinary

بهره ، تنزیل ، سود ، مصلحت ، دلبستگی ، علا قه ( ve & vt) علا قمند کردن ، ذینفع کردن ، بر سر میل اوردن ، بهره- سود ، علاقه ، رغبت ، (vt & vi )علاقمند کردن ، بر سر میل آوردن (n )بهره ، علاقه بهره ، جلب توجه‌کردن

interest

برگ رغبت سنج

interest blank

علاقه به سوادآموزی

Interest in literacy

پرسشنامه رغبت سنج

interest inventory

نمایهءعلاق

interest profile

نرخ بهره

interest rate

جالب توجه ، کنجکاوگر ، گیرا ، ربایا ، با کشش ، دلربا ، شایان ، اندیشگیر ، تماشایی ، نمید انگیز

interesting

رابط ، خط اتصال ، فضال ، میانجی ، وصل کردن از راه‌فاصل

interface

مجرای فاصل

interface channel

روال فاصل

interface routine

واسطه سازی

interfacing

شامل اشخاصی دارای عقاید و ادیان مختلف ، بین الا دیانی ، بین‌الادیانی

interfaith

تداخل داشتن ، دخالت کردن ، پا بمیان گذاردن ، مداخله کردن ، مداخله کردن تداخل کردن

interfere

دخالت ، فضولی ، تداخل 1- بطور کلی ، هر فرآیندی که در آن دو عمل تعارضی وجود دارد بطوری که موجب کاهش عملکرد می‌گردد در اصطلاح عوام کارها سد را هم می‌گردند 2- در نورشناسی و صداشناسی ، کاهش دامنه یک موجب مرکب وقتی در یا چند الگوی موجی بهم می‌رسند 3- در روان‌شناسی اجتماعی ، تعارض بین هیجانات ، انگیزه‌ها ، و ارزش‌های رقیب ، تداخل ، پارازیت ، فضولی تداخل ، مداخله ، معارضه

interference

وابسته به دخالت

interferential

قابل لقاح در داخل خود ، اماده زاد و ولد دوتایی باهم ، آماده زاد و ولد دوتائی باهم

interfertile

جستجوی بین پرونده‌ای

interfile search

قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر ، (در مورد گیاه) قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر

interfruitful

در هم ریختن ، بهم امیختن ، افشاندن ، بهم آمیختن

interfuse

بهم امیختن ، در هم ریختن ، بهم آمیختن

interfusion

بین کهکشانی

intergalactic

بین گونه ای ، بین انواع نژادی ، بین طبقه ای ، بین گونه‌ای ، بین طبقه‌ای

intergeneric

واقع در بین دو دوره یخ بندان ، (ز ش ) واقع در بین دو دوره یخ بندان

interglacial

محو سازی تدریجی ، درجه بندی داخلی

intergradation

تدریجا محو کردن ، تدریجا محو شدن ، طبقه بندی داخلی کردن

intergrade

متقابلا پیوند شدن ، متقابلا پیوند زدن

intergraft

میان گروهی

intergroup

رشد با هم ، رویش توام ، رشد درونی

intergrowth

موقتی ، موقت ، فیمابین ، فاصله ، خلا ل مدت

interim

گزارش پیشرفت کار

interim report

میان فردی

interindividual

درونی ، داخلی ، دور از مرز ، دور از کرانه ، درون ، دور از کرانه داخل

interior

برچسب درونی

interior label

در میان اوردن ، بطور معترضه گفتن ، در میان انداختن ، در میان امدن ، مداخله کردن ، مداخله کردن در میان آوردن ، (م ل ) در میان انداختن ، در میان آمدن

interject

حرف ندا ، صوت ، اصوات ، (د ) حرف ندا

interjection

معترضه ، اصواتی ، ندایی ، ندائی

interjectional

بهم پیچیدن ، در هم امیختن ، در هم بافتن ، مشبک کردن ، از هم گذراندن ، تقاطع کردن ، در هم آمیختن ، تقاطع کردن درهم بافتن

interlace

در هم بافته

interlaced

در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن ، متورق کردن ، ورقه ورقه بین هم گذاردن

interlaminate

امیختن ، مخلوط کردن ، بمیان اوردن ، آمیختن ، بمیان آوردن

interlard

لا یه بین دو لا یه

interlayer

برگ سفید لا ی صفحات کتابی گذاشتن ، در میان چیزی جا دادن ، برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن ، در میان چیزی جا دادن برگ برگ کردن

interleave

برگ برگ شده

interleaved

حافظه برگ برگ شده

interleaved memory

برگ برگ سازی

interleaving

در میان سطرها نوشتن ، استر گذاشتن ، آستر گذاشتن

interline

مدرج در میان سطور ، دارای میان نویسی

interlinear

در میان سطر نویسی

interlineation

بهم پیوستن ، مسلسل کردن ، بهم جفت کردن

interlink

بهم پیوستن ، در هم گیر کردن ، بهم ارتباط داشتن ، بهم قفل کردن ، درهم بافتن ، بهم پیچیدن ، بهم پیچیدن بهم پیوستن ، همبند کردن ، همبند شدن

interlock

مدار همبندی

interlock circuit

به هم پیوسته ، به هم متصل

interlocking

تبادل نظر ، محاوره ، قراءت یا اواز ، قرائت یا آواز

interlocution

جواب دهنده ، طرف صحبت ، هم سخن ، کلیم

interlocutor

مداخله کردن ، پادرمیان کار دیگران گذاردن ، فضولی کردن ، (برای سودجوئی ) مداخله کردن

interlope

ایست میان دو پرده ، بادخور ، فاصله

interlude

موقعی که ماه نامریی است ، محاقی ، بین دوماه ، (interlunary)موقعی که ماه نامرئی است

interlunar

موقعی که ماه نامریی است ، محاقی ، بین دوماه ، (interlunar )موقعی که ماه نامرئی است

interlunary

جانور یا گیاهی که روی انگلی رشد و نمو کند

intermaediate host

ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف

intermarriage

ازدواج کردن با افراد ملل یا نژادهای مختلف

intermarry

مخلوط کردن ، مداخله کردن ، فضولی کردن

intermeddle

وساطت ، میانجی گری ، مداخله ، شفاعت

intermediacy

میانجی ، وساطت کننده ، مداخله کننده ، وساطت ، مداخله

intermediary

میانه ، متوسط ، درمیان اینده ، مداخله کننده ، در میان واقع شونده ، واسطه ، میانجی ، میانین ، درمیان آینده ، میانجی میانی واسته متوسط

intermediate

کنترل میانی

intermediate control

زبان میانی

intermediate language

میانجی گری ، مداخله

intermediation

ایین تدفین ، دفن ، تدفین ، بخاک سپاری ، آئین تدفین

interment

تنوع ، فاصله ، حادثه عشقی ، نمایش کوتاه در میان پرده های نمایش جدی ، قطعه موسیقی کوتاه ، قطعه موسیقی کوتاه تنوع

intermezzo

پایان ناپذیر ، تمام نشدنی ، بسیار دراز

interminable

با هم امیختن ، با هم مخلوط کردن ، ممزوج کردن ، با هم آمیختن

intermingle

تنفس (بمعنی زنگ تنفس یا فاصله میان دو پرده نمایش) باد خور ، غیر داءم ، نوبه ای ، تنفس دار ، فاصله عود ، تنفس دار تنفس (بمعنی زنگ تنفس یا فاصله میان دو پرده نمایش ) باد خور ، غیر دائم ، نوبه‌ای

intermission

قطع کردن ، گسیختن ، موقتا تعطیل کردن ، نوبت داشتن ، نوبت شدن

intermit

مکث ، فاصله ، نوبت ، تناوب

intermittence

متناوب ، نوبت دار ، نوبه ای ، نوبتی ، نوبه‌ای ، نوبتی غیر دائمی ، ادواری

intermittent

جریان متناوب

intermittent current

اختلال انفجاری متناوب

intermittent explosive disorder

عیب غیر دائمی

intermittent fault

تقویت ناپیاپی

intermittent reinforcement

قطع کننده ، متناوب کننده

intermitter

بهم امیختن ، در هم امیختن ، با هم مخلوط کردن ، بهم آمیختن ، در هم آمیختن

intermix

اختلا ط ، امتزاج

intermixture

بین ذرات ، در داخل ذرات ، بین مولکولی ، (intermoleculary)بین ذرات

intermolecular

بین ذرات ، در داخل ذرات ، بین مولکولی ، (intermolecular)بین ذرات

intermoleculary

داخل شدن در ، وارد کردن ، توقیف کردن ، کار ورز ، انترن ، پزشک مقیم بیمارستان ، کارآموز ، (n & vt )کار ورز ، (طب) انترن ، پزشک مقیم بیمارستان (vt )داخل شدن در

intern

درونی ، داخلی ، ناشی از درون ، باطنی ، باطنی داخلی

internal

حسابداخلی

internal arithmetic

حسابرسی داخلی

internal auditing

حسابرس داخلی

internal auditor

همسانی درونی

internal consistency

ضریب همسانی درونی

internal consistency coefficient

مستندات داخلی

internal documentation

گوش داخلی

internal ear

تجربه درونی

internal experience

صورتداخلی

internal form

بازداری درونی

internal inhibition

طب داخلی

internal medicine

برنامه‌ریزی داخلی

internal planning

اداره دارایی

internal revenue service

قافیه ماقبل اخر ، قافیه ماقبل آخر

internal rhyme

هورمون ، ترشح درونی

internal secretion

جور کردنداخلی

internal sort

انباره داخلی

internal storage

استفاده کنندگان داخلی

internal users

اعتبارات داخلی

internal validity

اعتبار داخلی تجربه های آزمایشگاهی

internal validity of lab experiment

درونی یا باطنی کردن ، درونی ساختن: جذب باورها و رفتارهای یک فرد دیگر به نظام ارزشهای خود ، درونی ساختن 1- پذیرش و برداشت باورها ، ارزش ، نگرش‌ها ، آداب ، معیارها و غیره برای خود در نظریه روان‌کاوی سنتی چنین فرض می‌شود که فراخود از طریق فرآیند درونی‌سازی معیارها و ارزش‌های والدین رشد می‌کند در طرق برخورد سنتی روان‌شناسی اجتماعی و مطالعه شخصیت یکی از مطالب مهم جدی است که شخص رفتار خود را به این نوع سائق‌های درونی شده نسبت می‌دهد ، درونی کردن

internalization

درونی کردن ، باطنی ساختن ، داخلی کردن

internalize

درونسازها

internalizer

درونسازی

internalizing

اختلالات درون دار: آن دسته از اختلالات دوران کودکی (مثل اختلالات اضطرابی و افسردگی) که مشخصه آنها نشانه های اضطراب ، افسردگی ، کم رویی و گوشه گیری است

internalizing disorders

درون سازی قوانین

internalizing of rules

علائم درونی سازی

Internalizing Symptoms

بین المللی ، وابسته به روابط بین المللی

international

انجمن بين المللي مشاركت

International Association for Public Participation

(‎ICD) ‎Diseases طبقه بندی بین المللی بیماریها

international classification of

طبقه بندی بین المللی بیماریها(‎ICD)

international classification of diseases

حقوق بین الملل

international law

آزمون بین المللی اختلال شخصیت

International Personality Disorder Examination

عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل ، احساسات بین المللی

internationalism

بین المللی بودن

internationality

بین المللی کردن

internationalization

بین المللی کردن

internationalize

کشتار یکدیگر ، کشتار متقابل ، قاتل

internecine

شبکه ی جهانی اینترنت

internet

اعتیاد به اینترنت

internet addiction

جوامع اینترنتی

Internet communities

مرورگر اینترنتی

internet explorer

خرید یا تامین از طریق اینترنت

internet procurement

وابسته به سلول عصب ، داخل عصبی ، (interneuron )وابسته به سلول عصب

interneural

وابسته به سلول عصب ، داخل عصبی ، نورون روابط ، نورونی که بین نورون‌های حسی (آوران) و حرکتی (وابران) قرار گرفته است Internuncial Neuron نیز نامیده می‌شود ، نورون رابط ، (interneural )وابسته به سلول عصب

interneuron

متخصص داروهای درونی ، پزشک امراض داخلی ، (طب) متخصص داروهای درونی

internist

نگاهداری ، توقیف

internment

میان گره ، قسمت میان دو بند یا مفصل ، قسمت ، قطعه ، بند

internode

انترن بودن ، دوره انترنی

internship

نورون رابط

internuncial neuron

وابسته به عروسی ، ازدواجی

internuptial

وابسته به انگیزش و تحریک درونی ، وابسته به احشاء ، ناشی از امعاء واحشاء ، (تش ) وابسته به انگیزش و تحریک درونی

interoceptive

گیرنده احشایی ، گیرنده درونی

interoceptor

مکاتبه و مراسله بین ادارات یک موسسه

interoffice

شاه سیم بین دفتری

interoffice trunk

رسما سلوال کردن ، استیضاح کردن ، رسما سئوال کردن

interpellate

استیضاح ، باز خواست

interpellation

در هم نفوذ کردن ، از هم گذشتن ، نفوذ کردن در

interpenetrate

رسوخ

interpenetration

میان فردی

interpersonal

تعارض میان فردی

interpersonal conflict

محاورات میان فردی

Interpersonal dialogue

روابط بين فردي

interpersonal relationships

سبک میان فردی

interpersonal style

درمان میان فردی

interpersonal therapy

بین سیارات ، واقع در بین سیارات ، بین الکواکب

interplanetary

کاشتن درختهای جوان بین درختان دیگر

interplant

اثر متقابل ، فعل و انفعال

interplay

در میان عبارات دیگر جا دادن ، داخل کردن ، داخل کردن درون یابی کردن

interpolate

الحاق ، درج ، درون یابی ، برآورد درونی ، درج درون یابی

interpolation

مداخله کردن ، پا به میان گذاردن ، در میان امدن ، میانجی شدن ، در میان آمدن

interpose

پا میان گذاری ، مداخله ، چیزی که در میان چیزهای دیگر گذارند ، وساطت ، دخالت ، میانه گیری ، میانه گیری پا میان گذاری

interposition

تفسیر کردن ، ترجمه کردن ، ترجمه شفاهی کردن ، ترجمه شفاهی کردن تفسیر کردن

interpret

شرح ، بیان ، تفسیر ، تعبیر ، ترجمه ، مفاد ، تفسیر : در روانکاوی ، جلب توجه بیمار به مقاومتهای وی به منظور تسهیل سیلان تداعیها تفسیر به معنای توضیح نمادها (مثلا نمادهای رویا) نیز بکار می رود ، معنی ، برداشت ، تفسیر - تعبیر

interpretation

سوگیری تعبیر

interpretation bias

تفسیر، توضیح، گزاره.

interpretations

تفسیری ، شرحی ، (interpretive )تفسیری

interpretative

مترجم ، مترجم شفاهی ، مفسر ، مفسر مفسر

interpreter

تفسیر کردن

interpreting

تفسیری ، شرحی ، (interpretative )تفسیری

interpretive

زبان تفسیری

interpretive language

برنامه تفسیری

interpretive program

درمان تفسیری

interpretive therapy

واقع در بین دو مردمک چشم ، بین دو عدسی ، عینک

interpupillary

دامنه میان چالاکی

interquartile range

بین نژادی ، بین نژادهای مختلف ، (interracial)بین نژادی

interrace

بین نژادی ، بین نژادهای مختلف ، (interrace )بین نژادی

interracial

پایایی ارزیابها

interrator reliability

شکاف بین مدارک

interrecord gap

فترت ، فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر ، دوره حکومت موقتی ، فاصله

interregnum

وابسته بهم بودن ، مناسبات مشترک داشتن ، وابسته بهم ب دن

interrelate

رابطه متقابل ، هم پیوندی

interrelation

استنطاق کردن ، تحقیق کردن ، باز جویی کردن ، باز جوئی کردن بازپرسی کردن

interrogate

باز جویی ، باز جوئی بازپرسی ، استفهام

interrogation

علا مت سلوال (یعنی ?) ، علامت سئوال (یعنی ؟ )

interrogation point

علا مت سلوال ، ادوات استفهام ، پرسشی ، علامت سئوال

interrogative

مستنطق ، بازپرس ، تحقیق کننده ، پرسش کننده ، بازجویی کننده ، بازجوئی کننده

interrogator

وابسته به سلوال ، وابسته به سئوال

interrogatory

گسیختن ، حرف دیگری را قطع کردن ، منقطع کردن ، منقطع کردن وقفه ، ایجاد وقفه

interrupt

شرط وقفه ، وضعیت وقفه

interrupt condition

وقفه گردانی

interrupt handling

درخواست وقفه

interrupt request

تکلیف ناتمام

interrupted task

ادم قطع کننده ، آدم قطع کننده

interrupter

انقطاع ، تعلیق ، تعلیق وقفه ، ایجاد وقفه

interruption

بازدارنده ، قطع کننده

interruptive

از وسط قطع کردن ، تقسیم کردن ، تقاطع کردن

intersect

تقاطع ، چهار راه ، چهار راه تقاطع ، اشتراک

intersection

میان قطعه ای

intersegmental

دو جنسه ، نروماده

intersex

مربوط به جنس نر و ماده

intersexual

فاصله دار کردن ، فاصله ، مدت ، فرجه ، فاصله بین دو چیز

interspace

واقع در بین دسته های خاصی ، دارای خصوصیاتی بین خود ، (interspecific)واقع در بین دسته های خاصی

interspecies

واقع در بین دسته های خاصی ، دارای خصوصیاتی بین خود ، (interspecies)واقع در بین دسته های خاصی

interspecific

پراکنده کردن ، افشاندن ، متفرق کردن

intersperse

افشاندن ، پراکنده کردن

interspersion

بین ایالتی ، بین ایالتها و کشورهای مختلف ، میان ایالتی

interstate

واقع در میان ستارگان ، بین ستاره ای ، بین ستاره‌ای

interstellar

درز ، شکاف ، چاک ، ترک ، فاصله ، سوراخ ریز

interstice

قابل شمول بدو فاعل یا بیشتر ، چند فاعلی

intersubjective

جزر و مدی

intertidal

در بین ردیفهای محصول کاشتن

intertill

شاه سیم بین باجه‌ای

intertoll trunk

میان کوششی

intertrial

واقع بین دو منطقه گرمسیری

intertropical

درهم پیچیدن ، درهم بافتن ، درهم بافته شدن ، تقاطع کردن ، بهم تابیدن

intertwine

بهم پیچیدن

intertwinement

بهم پیچیدگی ، درهم کشبک کردن

intertwist

واقع در میان شهرها ، متصل بشهر ها ، داخل شهری

interurban

فاصله ، مدت ، فرجه ، ایست ، وقفه ، فترت ، خلا ل ، خلال فاصله

interval

برآورد فاصله ای

interval estimate

تقویت فاصله ای

interval reinforcement

مقیاس فاصله ای

interval scale

برنامه فاصله ای

interval schedule

در میان امدن ، مداخله کردن ، پا میان گذاردن ، در ضمن روی دادن ، فاصله خوردن ، حاءل شدن ، حائل شدن در میان آمدن

intervene

متغیر فرضی رابط

intervening variable

مداخله ، شفاعت ، دخالت ، اقدام ، شفاعت مداخله

intervention

سیستم مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود ازادی درتجارت ، (حق ) سیستم مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود آزادی درتجارت

interventionism

واقع در میان مهره ها ، بین مهره داران ، (تش ) واقع در میان مهره ها

intervertebral

مصاحبه ، دیدار (برای گفتگو) مصاحبه ، مذاکره ، مصاحبه کردن

interview

مصاحبه شونده

interviewee

پرسشگر

interviewer

سوگیری پرسشگر

interviewer bias

مصاحبه انفرادی

interviewing individuals

مصاحبه

interviews

واقع میان دو حرف صدادار ، بین الهجاءین ، بین الهجائین

intervocalic

با هم بافتن ، در هم بافتن ، با هم امیختن ، مشبک کردن ، با هم آمیختن

interweave

شکاف بین کلمه‌ای

interword gap

فاصله بین کلمه‌ای

interword space

قابلیت اطمینان ، اعتبار ، قابلیت اعتماد ، اطمینان پذیری ، پایایی ، اعتبار قابلیت اطمینان

reliability

پایایی آزمون

test reliability

پایایی آزمون باز آزمون

test-retest reliability

عدم اطمینان ، بی اعتباری ، ناپایایی ، بی اعتباری عدم اطمینان

unreliability

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی پایایی بین ارزیابان، intercorrelation

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی پایایی بین ارزیابان، intercorrelation

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما