معادل انگلیسی نوک وقله صخره ، برآمدگی خاک ، ذغال نیم سوز
باقیمانده جامد کربنی که در نتیجه احتراق ناقص مواد آ

زمين شناسی
نوک وقله صخره ، برآمدگی خاک ، ذغال نیم سوز
باقیمانده جامد کربنی که در نتیجه احتراق ناقص مواد آلی بوجود می آید این ماده می تواند برای تولید گرما سوزانده شود یا اگر خالص باشد ، برای تولید کربن فعال شده به عنوان یک واسطه صافی کردن ، مورد استفاده قرار بگیرد نیز ببینید: کک ، زغال چوب ، ذغال نیم سوز باقیمانده جامد کربنی که در نتیجه احتراق ناقص مواد آلی بوجود می آید این ماده می تواند برای تولید گرما سوزانده شود یا اگر خالص باشد
char
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی نوک وقله صخره ، برآمدگی خاک ، ذغال نیم سوز
باقیمانده جامد کربنی که در نتیجه احتراق ناقص مواد آ
اثر چرخه درشکه
charreau
اراضی سرخس دار
chardon
خاک های راندزینی سنگ دار
charp
خاک های کارال
charral soil
خانواده گیاهی کاروفیت ها
characea
خرجگذاری
مجموعه عملیات قراردادن ماده منفجره درچال ، اتصال چاشنی به ماده منفجره ، پرکردن فضای خالی چال باموادی مثل شن وخاک خرجگذاری ، خرجگذاری مجموعه عملیات قراردادن ماده منفجره درچال
charging
خصوصیت ، هرنوع حروف نوشتنی وچاپی ، علامت ، صفت یا ویژگی ارثی جانداران ، مشخصه
character
دبی مشخصه
characteristic discharge
در تاکستان های شیب دار ، تخته سنگ های افقی کوچک وجود دارد که سبب جلوگیری فرسایش وانحراف آب های دامنه ای می گردد
charroi
رشته کاراکتری
character string
ریشه کنی با سوزاندن
char pit method
زغال چوب
charcoal
زمینی که بر اثر طغیانهای سیلابی کنده شده است
charragal
سری شارنوکیت
یک سری از سنگهای نفوذی که از نظر ترکیب مشابه سری سنگی گرانیتی است ولی بوسیله حضور ارتوپیروکسن تشخیص داده می‌شود ، سری شارنوکیت یک سری از سنگهای نفوذی که از نظر ترکیب مشابه سری سنگی گرانیتی است ولی بوسیله حضور ارتوپیروکسن تشخیص داده می‌شود
charnockite series
سنگواره یا فسیل شاخص
یک گونه فسیل یا جنس که شاخصه یک واحد چینه شناسی (سازند یا سری ناحیه ای و …) یا واحد زمان است این یا محدود به آن واحد است یا بطور بخصوص در آن فراوان است
مترادف نامناسب: فسیل شاخص
مترادف: فسیل مشخصه ، سنگواره یا فسیل شاخص یک گونه فسیل یا جنس که شاخصه یک واحد چینه شناسی (سازند یا سری ناحیه ای و …) یا واحد زمان است این یا محدود به آن واحد است یا بطور بخصوص در آن فراوان است مترادف نامناسب: فسیل شاخص مترادف: فسیل مشخصه
characteristic fossil
شارنوکیت ، از سنگ های ماگمایی با رخساره گرانیتی یا گرانیت گنایسی
charnokite
شارنوکیت
یک گرانیت دارای ارتوپیروکسن ، بیشتر رده بندی ها تاکید دارند که کوارتز حداقل 20% سازنده های فلسیک (اسیدی) را تشکیل می دهد و اینکه نسبت فلدسپات آلکالی به کل فلدسپات بین 40% تا 90% قرار دارد توبی (171) محتوای کوارتز را در 60% و نسبت فلدسپات آلکالی به کل فلدسپات را در %90-35 قرار میدهد تا با تعریف reckeisen (1967) از گرانیت مطابق باشد با وجود اینکه منشا این گرانیت (آذرین یا دگرگونی) مورد بحث و مجادله است ، معمولاً فقط در خاستگاه رخساره گرانولیت یافت می شود این نام از نام Job Charnock (موفات 1693) موسس بندر کلکته در هندوستان مشتق شده که از سنگ قبر او اولین بار توسط هلند در سال 1893 این سنگ توصیف شد ، شارنوکیت یک گرانیت دارای ارتوپیروکسن
charnockite
شخم زنی ، زمین قابل گشت
charruage
غلظت خرجگذاری
عبارت است ازوزن خرج به کاررفته برحسب کیلوگرم در حجم فرضی چال برحسب دسی مترمکعب ، غلظت خرجگذاری عبارت است ازوزن خرج به کاررفته برحسب کیلوگرم در حجم فرضی چال برحسب دسی مترمکعب
charge concentration
فرورفتگی های بین تپه های ماسه ای را گویند که اغلب دراثر جریان های آبی به وجود می آید
charrin
قسمت سطحی تاکستان را گویند که شیب تند دارد
charda
قلوه سنگ ، پاره سنگ
charveron
کارا ، جنس گیاهی از گروه کاروفیت ها
chara
کاروفیت
یکی از گروه جلبکهای سبز ، مطابق با راسته کاراله ها و تشکیل دهنده مخمرهای سنگی (استون ورت) سنگ خزه ها ، کاروفیت یکی از گروه جلبکهای سبز
charophyte
کاروفیت ها
charophyceae
کانی فرعی شاخص ، کانی گوناگون/ تغییرپذیر/ متنوع
characterizing accessory mineral
کشیدن گاو آهن در خاک ، شخم زدن
charuer
کمپلکس شارنوکیتی
charnokitic complex
کوهزایی کارنین
charnian orogeny
کوهزایی کارنین
charnian orogeny|orogeny|orogeny
گستره زمینی که یک فرد می تواند شخم کند
charruee
مبنای عمق نقشه ، سطح مبنای ژرفا سنجی
chart datum
مجموعهای از حروف ، اعداد ، علایم نقطهگذاری و یا سایر نمادها
character set
نقشه سنج
دستگاهی برای اندازه گیری فاصله بر روی نمودارها و نقشه‌ها ، مانند طول یک رودخانه در یک حوضه زهکشی بر روی یک نقشه توپوگرافی نیز ببینید: opisometer مترادف: map measurer
، نقشه سنج دستگاهی برای اندازه گیری فاصله بر روی نمودارها و نقشه‌ها ، مانند طول یک رودخانه در یک حوضه زهکشی بر روی یک نقشه توپوگرافی نیز ببینید: opisometer مترادف: map measurer
chartometer
نقشه نگاری
نمودار نگاری ، علم و هنر ساختن نقشه و نمودار و کروکی ، نقشه نگاری نمودار نگاری
chartology
نمودار ، گرافیک ، تیر ، جدول(اطلاعات) ، گرافیگ ، ترسیم اماری ، بر روی نقشه نشان دادن ، کشیدن ، طرح کردن ، نگاره
نقشه به کار رفته برای جهتیابی دریایی یا هوادریایی ، نگاره نقشه به کار رفته برای جهتیابی دریایی یا هوادریایی
chart
نوعی از خاکسترهای جنگلی که سرشار از پتاس بوده وپس از آبشوئی در صنعت شیشه سازی مورد استفاده قرار می گیرد
charree
نوعی کانی
فرمول شیمیایی: Ca6(Al ، Si)2(SO4)2B(OH)4(OH ، O)12•26(H2O)
وجه تسمیه : از نام پروفسور Charles Palache (1869-1954) آمریکایی ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Ca6(Al ، O)12•26(H2O) - وجه تسمیه : از نام پروفسور Charles Palache (1869-1954) آمریکایی
charlesite
نوعی کانی
فرمول شیمیایی: K(Ca ، Na)3Si4O10(OH ، F) (H2O)
وجه تسمیه : از کلمه "chary" به معنای افسون و طلسم ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی: K(Ca ، F) (H2O) - وجه تسمیه : از کلمه "chary" به معنای افسون و طلسم
charoite
نوعی کانی
فرمول شیمیایی: Mn++4Al2(CO3)(OH)12•3(H2O)
وجه تسمیه : از نام Charles (1917-) و Marcelle (1918-) زمین شناسان آماتور آلمانی ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Mn++4Al2(CO3)(OH)12•3(H2O) - وجه تسمیه : از نام Charles (1917-) و Marcelle (1918-) زمین شناسان آماتور آلمانی
charmarite
وضعیت ویژه
یک جنبه یا شرایط بخصوص که در یک موجود یا تاکسون ظاهر می شود و بطور قابل تشخیصی با حالت مرتبط با خودش در سایر ارگانیسم ها یا تاکسون ها متفاوت است
نیز ببینید: character ، وضعیت ویژه یک جنبه یا شرایط بخصوص که در یک موجود یا تاکسون ظاهر می شود و بطور قابل تشخیصی با حالت مرتبط با خودش در سایر ارگانیسم ها یا تاکسون ها متفاوت است نیز ببینید: character
character state
ویژگی های ارثی
characteristic

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای مقاله ISI زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن