معادل انگلیسی پل میانگرد

زمين شناسی

پل میانگرد

center swing bridge

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی پل میانگرد

آبگذر ناوه ای ، آبراهه ناوه ای ، آبگذر

aqueduct|canal bridge|canal bridge

پل ، پل زدن ، دهنه اسب ، جسر ، برامدگی بینی

bridge

آبگذر ناوه ای ، آبراهه ناوه ای

canal bridge

پل‌ معلق‌ ، پل‌ قپانی‌ ، پل بازودار ، پل طره ای

cantilever bridge

برش مرکزی
دراین برش 4یا 6چال را درمرکز تونل به نحوی حفرمی کنندکه انتهایشان به هم برسندو دربعضی موارد علاوه برآنها یک چال در وسط برش وعمود برسینه کار حفرمی شود چالهای هرمی همزمان آتش می شوند و نتیجه حاصل از انفجار آنها تشکیل فضایی به شکل هرم می باشد این نوع برش برای حفرتونل درسنگهای سخت به کار می رود زیرا انفجار همزمان چالها موجب جمع شدن انرژی حاصل ازانفجار آنهاشده و سنگ بخوبی شکستهمی شود مصرف زیادماده منفجره ، لرزش هوا و گرد وخاک زیاد و مهارت داشتن درحفر چالها ازمعایب این روش است ، برش مرکزی دراین برش 4یا 6چال را درمرکز تونل به نحوی حفرمی کنندکه انتهایشان به هم برسندو دربعضی موارد علاوه برآنها یک چال در وسط برش وعمود برسینه کار حفرمی شود چالهای هرمی همزمان آتش می شوند و نتیجه حاصل از انفجار آنها تشکیل فضایی به شکل هرم می باشد این نوع برش برای حفرتونل درسنگهای سخت به کار می رود زیرا انفجار همزمان چالها موجب جمع شدن انرژی حاصل ازانفجار آنهاشده و سنگ بخوبی شکستهمی شود مصرف زیادماده منفجره

center cut

مرکز رنگی F
یک نوع مرکز رنگی در یک بلور که توسط تهی شدگی یون منفی با دو الکترون پیوندی تشکیل می شود F برای لغت farbe لغت آلمانی به معنای رنگ قرار می گیرد ، مرکز رنگی F یک نوع مرکز رنگی در یک بلور که توسط تهی شدگی یون منفی با دو الکترون پیوندی تشکیل می شود F برای لغت farbe لغت آلمانی به معنای رنگ قرار می گیرد

center f

مرکز اختلاط بتن

center mixing plant

مرکز شناوری

center of buoyancy

مرکز انقباض

center of compression

مرکز انحنا

center of curvation

مرکز انبساط

center of dilatation

مرکز خمش

center of flexure

مرکز گرانش
نقطه ای در پیکره یا سیستم که نیروی گرانش بر آن وارد می شود نقطه ای که نسبت به آن جسم یا بدن می تواند از حالت تعادل خارج شود ، مرکز گرانش نقطه ای در پیکره یا سیستم که نیروی گرانش بر آن وارد می شود نقطه ای که نسبت به آن جسم یا بدن می تواند از حالت تعادل خارج شود

center of gravity

نقشه گرانیگاه
یک نقشه تغییرپذیری قائم یا نقشه ممان ، که نشان دهنده محل میانگین وزنی نسبی یک تیپ سنگ شناسی از نظر فاصله آن ، از نوک یک واحد چینه شناسی داده شده ، می باشد
مقایسه شود با: standard- deviation map ، نقشه گرانیگاه یک نقشه تغییرپذیری قائم یا نقشه ممان ، می باشد مقایسه شود با: standard- deviation map

center of gravity map

مرکز دستگاه
نقطه ای بر روی محور عمودی چرخش (دستگاه تحقیقاتی) ، در ارتفاع مشابه محور هم راستا ، وقتی که آن محور در حالت افقی قرار دارد در یک ترانزیت یا تئودولیت ، این نقطه نزدیک یا بر روی فصل مشترک محورهای افقی و عمودی دستگاه می باشد ، مرکز دستگاه نقطه ای بر روی محور عمودی چرخش (دستگاه تحقیقاتی)

center of instrument

مرکز جرم

center of mass

مرکز ضربه

center of percussion

مرکز تقارن
نقطه ای درون ساختار بلور که از آن هر وجه یک آرایه بطور معکوس تکرار شده است ، مرکز تقارن نقطه ای درون ساختار بلور که از آن هر وجه یک آرایه بطور معکوس تکرار شده است

center of symmety

مرکز پیچش

center of torsion

نقطه مرکزی ، نقطهای درست در مرکز یک عکس که از نظر موقعیت بر محور نوری دوربین منطبق است

center point

نقطه مرکزی ، نقطهای درست در مرکز یک عکس که از نظر موقعیت بر محور نوری دوربین منطبق است

center point|center point|center point

تمایل به مرکز

center tendency

محور مرکزی
در جلبکهای داسی کلاسه ، سیکلوکرینیتید و رسپتاکولتید ، یک وزیکولار ، معمولاً یک ساختار حمایتی مرکزی کلسیتی نشده ای است که بر روی آن انشعابات در شیارها یا حلقه هایی که بشدت دسته شده اند ، حمل می شوند ، محور مرکزی در جلبکهای داسی کلاسه

centeral axis

شبکه مرکزدار
یک شبکه بلوری که در آن محورها ، بر طبق قوانین سامانه بلور انتخاب شده اند و در آن نقاطی از شبکه بین دو وجه از واحد بلور قرار دارند در یک بلور منوکلینیک وجوهی عمود بر یکی از محورهای بلوری قرار دارند base-centered lattic/ side-centered lattice ، شبکه مرکزدار یک شبکه بلوری که در آن محورها

centered lattice

خط رستم شده از نقطه مرکزی یک عکس هوایی عمودی از میان نقطه مرکزی منتقل شده (transposed) یک عکس هوایی همپوشانی شده

centerline

پل جرثقیل

crane bridge

پل پیاده رو

foot bridge

پل باشاهتیر- پل شاهتیری

girder bridge

قطعه خشکی که دو قاره را بیکدیگر متصل و وسیله رفت و‌آمد حانوران دوران های گذشته را فراهم می کرده است

land bridge

بالابر ، آسانسور

lift bridge

مانع چاله انفجار ، پل سوراخ انفجار
مانعی در سوراخ انفجار که از فرو رفتن چاشنی انفجار جلوگیری می کند این مانع می تواند تصادفی یا آگاهانه باشد

shothole bridge

پل اسکلت فلزی ، پل خریایی ، پل با تیر مشبک

truss bridge

آبراهه پلگون
آبراهه هایی که بصورت پل از روی دره ها عبور می کند ، آبراهه پلگون - آبراهه هایی که بصورت پل از روی دره ها عبور می کند

water carrying bridge

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

ارزان و با کیفیت

می خوای متن تخصصی زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن

همراه با ضمانت و گارانتی

ارزان، با کیفیت، با مجوز رسمی و گارانتی، با بیش از 7 سال تجربه

معادل انگلیسی پل میانگرد

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی پل میانگرد

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما