معادل انگلیسی عنصر کنودونت مرکب
یک عامل یا عنصر تیغه یا میله مانند کنودونت که معمولاً دندانچه هایی دارد ، عنص

زمين شناسی
عنصر کنودونت مرکب
یک عامل یا عنصر تیغه یا میله مانند کنودونت که معمولاً دندانچه هایی دارد ، عنصر کنودونت مرکب یک عامل یا عنصر تیغه یا میله مانند کنودونت که معمولاً دندانچه هایی دارد
compound conodont element
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی عنصر کنودونت مرکب
یک عامل یا عنصر تیغه یا میله مانند کنودونت که معمولاً دندانچه هایی دارد ، عنص
عناصر یا عوامل محوری در بلورشناسی ، نسبت واحد فواصل درامتداد محورهای بلورشناختی و زوایای بین این محورها را گویند
axial elements|axial element|axial element
عنصری از دادهها که میتواند دو مقدار یا دو حالت به خود بگیرد bit نباید به عنوان مترادف binery element به کار میرود
binary element
مخروط افکنه مرکب
compound alluvial fan
دیاگرام سطری یا ستونی مرکب
compound bar chart
تیر مرکب
compound beam
پوشش مرکب
compound coating
واحد سرمایش مرکب
یک لایه جریان خاکستر یا دسته ای از چنین واحدهایی که قطع شدن یا وقفه هایی را در طول تاریخ سردشدن ، تراکم و جوش خوردن ثبت می کند (اسمیت 1960 – ص 157) ، واحد سرمایش مرکب یک لایه جریان خاکستر یا دسته ای از چنین واحدهایی که قطع شدن یا وقفه هایی را در طول تاریخ سردشدن
compound cooling unit
مرجان مرکب ، اسکلت یک کلونی مرجان
compound coral
چینه بندی متقاطع ترکیبی یا مرکب یک نوع پیچیده چینه بندی متقاطع که اشکالی را با هم ترکیب می کند که بشدت در مقیاس و جهت یافتگی با هم متفاوت می باشند
compound cross stratification
گسل مرکب ، فاصله گسله
compound fault
چین مرکب چینی که بر روی آن چین های کوچکتر با محورهای مشابه بوجود آمده اند مقایسه شود با چین ساده مترادف: چین ترکیبی
compound fold
طبقه بندی فورست مرکب
لایه بندی متقاطعی که بوسیله یک قائده مقعر و چندین لایه جلویی که در بیش از یک جهت شیبدار می شوند ، تشخیص داده می شود مانند جایی که لایه های جلویی مماس که اخیراً رسوب کرده اند ممکن است انتهای بالایی کوتاه شده داشته باشند ، و در نتیجه ممکن است بوسیله لایه های جدید با طبیعت مشابه پوشیده شوند که در جهت مشابه یا مخالف شیب دار شود (لاهی 1923) این لایه بندی ممکن است توسط تغییر در جریان یا نوسانات سطح ایستایی آب یک دریاچه بوجود آید ، مثلاً تداخل در میان لب های مجاور بر روی بخش جلویی یک دلتا مقایسه شود با: چینه بندی متقاطع مرکب ، طبقه بندی فورست مرکب لایه بندی متقاطعی که بوسیله یک قائده مقعر و چندین لایه جلویی که در بیش از یک جهت شیبدار می شوند
compound foreset bedding
شاه تیر مرکب
compound girder
هیدروگراف مرکب
compound hydrograph
لاکولیت مرکب
لاکولیتی که دارای چندین بخش است که از یکدیگر بوسیله یک توده نفوذی مجزا جدا شده اند مقایسه شود با: ساختار درخت سرار
compound laccolith
لاکولیت مرکب لاکولیتی که دارای چندین بخش است که از یکدیگر بوسیله یک توده نفوذی مجزا جدا شده اند مقایسه شود با: ساختار درخت سرار
compound laccolith|laccolith|laccolith
سرپوش یا درپوش مرکب
یک سرپوش داینوفلاژله که به دو یا چند تکه تقسیم شده که از یکدیگر تفکیک پذیر می باشند مقایسه شود با: سرپوش ساده ، سرپوش یا درپوش مرکب یک سرپوش داینوفلاژله که به دو یا چند تکه تقسیم شده که از یکدیگر تفکیک پذیر می باشند مقایسه شود با: سرپوش ساده
compound operculum
ورقه مرکب
یک واحد صفحه آمبولاکرال یک خارپوست که از دو یا چند صفحه آمبولاکرال منفرد ساخته شده که هر کدام دارای منفذی برای یک پای لوله ای است که بوسیله یک گوی و حفره بزرگ که با خار یا تیغ اصلی (اولیه) مفصل دار می شود ، بهم متصل می گردند (ص 235 – 1966 - tip) ، ورقه مرکب یک واحد صفحه آمبولاکرال یک خارپوست که از دو یا چند صفحه آمبولاکرال منفرد ساخته شده که هر کدام دارای منفذی برای یک پای لوله ای است که بوسیله یک گوی و حفره بزرگ که با خار یا تیغ اصلی (اولیه) مفصل دار می شود
compound plate
ترکیب بنیان ، ترکیب رادیکال
compound radical
موج نما مرکب
الف) یک موج نما متقاطع که در نتیجه تداخل هم زمان نوسان موج با عمل جریان بوجود می آید و توسط یک وقفه یا جابجایی (جدایش عمودی) سیستماتیک تاج های ریپل های جریانی تشخیص داده می شود (بوچرر 1919) ب) موج نمای که توسط تعدیل یک دسته از ریپل های موجود بوسیله یک دسته بعدی از منشاء موجی یا جریانی ، تولید می شود (کلینگ – 1958) مثلاً موج نما جریان موجی ، موج نما مرکب الف) یک موج نما متقاطع که در نتیجه تداخل هم زمان نوسان موج با عمل جریان بوجود می آید و توسط یک وقفه یا جابجایی (جدایش عمودی) سیستماتیک تاج های ریپل های جریانی تشخیص داده می شود (بوچرر 1919) ب) موج نمای که توسط تعدیل یک دسته از ریپل های موجود بوسیله یک دسته بعدی از منشاء موجی یا جریانی
compound ripple mark
دیوار اسکلتی مرکب
مانند آنچه در مقاطع بریوزوآهای انولامیت دیده می شود ، یک دیوار آهکی شده بوسیله روپوست های واقع در لبه رشد کننده در هر دو طرف که معمولاً یک الگوی زیرساختاری متقارن را بصورت دو جانبه بوجود می آورد (بوردمن و چتیام – 1969)
مقایسه شود با: دیوار اسکلتی ساده ، دیوار اسکلتی مرکب مانند آنچه در مقاطع بریوزوآهای انولامیت دیده می شود ، یک دیوار آهکی شده بوسیله روپوست های واقع در لبه رشد کننده در هر دو طرف که معمولاً یک الگوی زیرساختاری متقارن را بصورت دو جانبه بوجود می آورد (بوردمن و چتیام – 1969) مقایسه شود با: دیوار اسکلتی ساده
compound skeletal wall
دماغه مرکب یک دماغه به عقب خمیده که طرف درونی آن با یک سری جزایر که به سمت خشکی کوچک و کوچکتر می شوند ، مشخص می شود مقایسه شود با: Complex spit
compound spit
رودخانه مرکب
رودخانه ای که بخش های مختلف آن سن متفاوتی دارند (دیویس 1889) مثلاً یک رودخانه که دارای یک سرچشمه قدیمی در بالای کوه و یک مسیر پایین تر جوان است که از یک دشت ساحلی عبور می کند ، رودخانه مرکب رودخانه ای که بخش های مختلف آن سن متفاوتی دارند (دیویس 1889) مثلاً یک رودخانه که دارای یک سرچشمه قدیمی در بالای کوه و یک مسیر پایین تر جوان است که از یک دشت ساحلی عبور می کند
compound stream
ترکیب ساختمانی
compound structure
میلچه مرکب
یک میلچه یک مرجان اسکلراکتینین که از دسته های اسکرودرمیت ها ساخته شده است
مقایسه شود با: میلچه ساده
compound trabecula
میلچه مرکب یک میلچه یک مرجان اسکلراکتینین که از دسته های اسکرودرمیت ها ساخته شده است مقایسه شود با: میلچه ساده
compound trabecula|trabecula|trabecula
یخچال دره مرکب
یخچالی که از دو یا چند یخسار دره ای منفرد ساخته شده که از دره های فرعی منشعب شده اند ، یخچال دره مرکب یخچالی که از دو یا چند یخسار دره ای منفرد ساخته شده که از دره های فرعی منشعب شده اند
compound valley glacier
عنصر کنودونت
یک بخش یا کل یک نمونه کنودونت مثلاً عضو کنودونتی ، موجود کنودونتی صفحه مانند ، عنصر کنودونت یک بخش یا کل یک نمونه کنودونت مثلاً عضو کنودونتی
conodont element
عنصر پایا
در آب دریا ، عناصری که مقدار کلی آنها در زمان ثابت می باشند این عناصر بیشتر نمکها در آب دریا را تشکیل می دهند فراوانی آنها نسبت به یکدیگر ثابت باقی می ماند
این قاعده پایه تعیین درجه شوری می باشد
مقایسه شود با : عناصر غیر پایا ،
مترادف: مواد محلول پایا ، یون های پایا ، عنصر پایا در آب دریا ، عناصری که مقدار کلی آنها در زمان ثابت می باشند این عناصر بیشتر نمکها در آب دریا را تشکیل می دهند فراوانی آنها نسبت به یکدیگر ثابت باقی می ماند این قاعده پایه تعیین درجه شوری می باشد مقایسه شود با : عناصر غیر پایا ، مترادف: مواد محلول پایا
conservative element
عنصر دختر
عنصری است که در اثر واپاشی رادیواکتیو یک عنصر دیگر (عنصر مادر) ، بعنوان محصول نهایی در سنگ بوجود می آید ، عنصر دختر عنصری است که در اثر واپاشی رادیواکتیو یک عنصر دیگر (عنصر مادر)
daughter element
عنصر پراکنده
عنصری که معمولاً آنقدر کم یاب و غیر متمرکز است که سازنده اصلی کانی محسوب نمی شود و در نتیجه ، آن عنصر عمدتاً به عنوان اجزای عناصر فراوان تر ظاهر می شود ، عنصر پراکنده عنصری که معمولاً آنقدر کم یاب و غیر متمرکز است که سازنده اصلی کانی محسوب نمی شود و در نتیجه
dispersed element
عنصر ، عنصر
جزئی از ماده که توسط فرآیندهای فیزیکی و شیمیایی عادی قابل تفکیک به اجزای ساده تر نیست
element
عنصر هم بعد
یک جزء فابریک که تمام ابعاد آن تقریباً با هم برابر هستند مقایسه شود با: عنصر یا جزء خطی عنصر یا جز سطحی ، عنصر هم بعد یک جزء فابریک که تمام ابعاد آن تقریباً با هم برابر هستند مقایسه شود با: عنصر یا جزء خطی عنصر یا جز سطحی
equant element
عنصر اصلی
عنصری که حضورش برای یک زیستمند ، به منظور انجام فرآیندهای حیاتی آن ضروری می باشد ، عنصر اصلی عنصری که حضورش برای یک زیستمند
essential element
عنصر فابریکی
مولفه فابریک یک سنگ نیز ببینید: فابریک و ریزفابریک ، عنصر فابریکی مولفه فابریک یک سنگ نیز ببینید: فابریک و ریزفابریک
fabric element
عنصر کنودونت رشته ای
یک عنصر کنودونت لاملایی که در آن لاملاها ضخیم هستند و “ماده سفید” یا وجود نداشته یا به یک ستون باریک در امتداد تیزی و محورهای دندانچه ها کاهش یافته و لبه های شکسته آن عمدتاً خراب شده اند ، عنصر کنودونت رشته ای یک عنصر کنودونت لاملایی که در آن لاملاها ضخیم هستند و “ماده سفید” یا وجود نداشته یا به یک ستون باریک در امتداد تیزی و محورهای دندانچه ها کاهش یافته و لبه های شکسته آن عمدتاً خراب شده اند
fibrous conodont element
عنصر مهمان ، عنصر فرعی
guest element
عنصر میزبان
عنصر اصلی و ضروری در ترکیب یک کانی که عنصری میهمان جایگزین آن شده است ، عنصر میزبان عنصر اصلی و ضروری در ترکیب یک کانی که عنصری میهمان جایگزین آن شده است
host element
عنصر هیدرولیکی
پارامتر یا مقدار کمی مربوط به هر بخش از آب جاری (در یک کانال یا لوله) در هر مقطع عرضی از کانال یا لوله ، پارامترهایی چون: عمق آب ، مساحت مقطع عرضی ، شعاع هیدرولیک ، شعاع آغشته یا مرطوب ، عمق میانگین آب ، سرعت ، هد انرژی و فاکتور اصطکاک از این دست‌اند ، عنصر هیدرولیکی پارامتر یا مقدار کمی مربوط به هر بخش از آب جاری (در یک کانال یا لوله) در هر مقطع عرضی از کانال یا لوله
hydraulic element
عناصر سنگدوست با یون بزرگ
عناصری با میل ترکیبی با ترکیبات اکسیژن دار بویژه کانیهای سیلیکاته که دارای شعاع یونی بزرگتر از عناصر متداول سنگ هستند ، عناصر سنگدوست با یون بزرگ عناصری با میل ترکیبی با ترکیبات اکسیژن دار بویژه کانیهای سیلیکاته که دارای شعاع یونی بزرگتر از عناصر متداول سنگ هستند
large-ion lithophile element
عنصر خطی
line element
عنصر یا المان خطی
linear element
عنصر مغناطیسی
مشخصات کمی یک میدان مغناطیسی هفت پارامتر کمی مغناطیسی عبارتند از: انحراف مغناطیسی D ، میل مغناطیسی I ، شدت کل F ، شدت افقی H ، شدت قائم Z ، مولفه شمالی X و مولفه شرقی Y
به منظور ارائه مشخصات برداری یک میدان مغناطیسی معین ، تنها سه عنصر مغناطیسی لازم است ، عنصر مغناطیسی مشخصات کمی یک میدان مغناطیسی هفت پارامتر کمی مغناطیسی عبارتند از: انحراف مغناطیسی D ، مولفه شمالی X و مولفه شرقی Y به منظور ارائه مشخصات برداری یک میدان مغناطیسی معین
magnetic element
عنصر اصلی
یکی از هشت عنصر K ، Na ، Ca ، Fe ، Al ، Si ، O و Mg که مقدار هر کدام از آنها در پوسته زمین بیش از 1% است؛ عنصری که بیش از 5% یک سنگ را تشکیل داده است ، مقایسه شود با: minor element ، عنصر اصلی یکی از هشت عنصر K
major element
عناصر معدنی معادل "عناصر" اصطلاحی است که متخصصین تغذیه آن را بکار می برند
mineral elements|mineral element|mineral element
عنصر فرعی
الف) مترادفی برای trace element (ب) عنوانی که برخی مواقع برای عنصری که معمولاً بین 1 تا 5% یک سنگ را تشکیل می دهد ، بکار می رود (مقدار چنین کانیی به صورت مطلق تعیین نمی شود ) ، عنصر فرعی الف) مترادفی برای trace element (ب) عنوانی که برخی مواقع برای عنصری که معمولاً بین 1 تا 5% یک سنگ را تشکیل می دهد
minor element
عنصر اکسید شده
عنصری که در دو حالت یونی متداول بیشتر بصورت بارهای مثبت ظاهر می شود ، عنصر اکسید شده عنصری که در دو حالت یونی متداول بیشتر بصورت بارهای مثبت ظاهر می شود
oxidized element
عنصر مادر ، عنصر مادر
عنصری است که از طریق واپاشی رادیواکتیو به عنصر متفاوت دیگری (عنصر دختر) تبدیل می شود
parent element
عنصر مادر عنصری است که از طریق واپاشی رادیواکتیو به عنصر متفاوت دیگری (عنصر دختر) تبدیل می شود
parent element|element|element
عنصر سنگ زادی
عنصری که اغلب به صورت اکسید ، سیلیکات ، فلوئورید یا کلرید دیده شده و از اینرو یکی از اجزای متداول سنگهای معمولی می باشد طبق نظر واشنگتن مجموعه عناصر مزبور ، یکی از دو گروه اصلی عناصر تشکیل دهنده سنگ کره می‌باشند مقایسه شود با: metallogenic elements ، عنصر سنگ زادی عنصری که اغلب به صورت اکسید
petrogenic element
عنصر تصویر
در یک تصویر رقومی ، منطقه‌ای بر روی زمین که با هر مقدار رقومی نشان‌داده‌شده از آنجایی که علائم آنالوگ از گیرنده یک اسکنر ممکن است در هر بازه دلخواه گرفته شوند ، اندازه عنصر عکس ممکن است با سلول تفکیک زمینی آشکار ساز متفاوت باشد عموماً مخفّف آن پیکسل است
نگاه کنید به pixel
picture element
عنصر ساختاری تخت
مولفه ای از سطح که دارای دو بعد بسیار بزرگ‌تر از بعد سوم است ، نمونه‌های آن شامل لایه‌بندی ، کلیواژ و شیستوزیته است ، عنصر ساختاری تخت - مولفه ای از سطح که دارای دو بعد بسیار بزرگ‌تر از بعد سوم است
planar element
عنصر مثبت
شکل یا ناحیه ساختاری مشخص‌شده با حرکت بارز روبه ‌بالا(بالاآمدگی ، ظهور) با پایداری نسبی یا با فرونشست با سرعت یا فراوانی کمتر نسبت به عناصر منفی مجاور ، عنصر مثبت - شکل یا ناحیه ساختاری مشخص‌شده با حرکت بارز روبه ‌بالا(بالاآمدگی
positive element
عنصر کمیاب
rare element
عناصر نادر خاکی (REE)
rare-earth elements|ree|ree|rare-earth element|element
عنصر کاهیده
reducet element
عنصر ناچیز ، عنصر اندک
trace element
عنصر واسطه
transition element
عنصر کمیاب
عنصری است با غلظت کمتر از یک درصد ، اغلب به میزان کمتر از 001/0%
ttrace element
عنصر صفر
zero element

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن