معادل انگلیسی چاهی که در آن به محلول مس اضافه می شود که موجب می شود مس رسوب کند

زمين شناسی

چاهی که در آن به محلول مس اضافه می شود که موجب می شود مس رسوب کند

preciptation pit

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی چاهی که در آن به محلول مس اضافه می شود که موجب می شود مس رسوب کند

جای سنگریزه دار ، گودال قرضه ، گودال خاکبرداری

borrow pit

منطقه زیر سقفی در سطوح پی یک engine house بین پلات سیلندر و bob wall

cataract pit

چاهک جمع آوری (فاضلاب)

catch pit

یک گودال بسته با دیواره های پرشیب به شکل ستاره که بوسیله تیه های مخروطی در نواحی استوایی حاره احاطه شده است و معمولاً حدود 10 برابر اندازه سوراخ غول یا فروچاله کارستی می باشد ناحیه تیپ یا شاخص: جامائیکا

cockpit

دماغه مرکب یک دماغه به عقب خمیده که طرف درونی آن با یک سری جزایر که به سمت خشکی کوچک و کوچکتر می شوند ، مشخص می شود مقایسه شود با: Complex spit

compound spit

زبانه هلالی
یک نقطه بیرون زده شاخص که معمولاً از یک جزیره سدی به درون خلیج کوچک یا مرداب گسترده می شود (شپارد 1952)
فاصله بین راس های هلالی حدود 2 کیلومتر یا بیشتر می باشد ، زبانه هلالی یک نقطه بیرون زده شاخص که معمولاً از یک جزیره سدی به درون خلیج کوچک یا مرداب گسترده می شود (شپارد 1952) فاصله بین راس های هلالی حدود 2 کیلومتر یا بیشتر می باشد

cuspate spit

گودال گنبدی
در یک غار ، یک گذر گاه عمودی گرد شده یا حفره بلند که توسط شیار ها ی انحلالی عمودی بر روی دیواره ها و معمولاً بوسیله آب پاشیده شده تشخیص داده می شوند نیز ببینید : دودکش ( غار شناسی ) – مترادف : استوانه کور – چاه بالا رو – foiba ، گودال گنبدی در یک غار

domepit

شن دار ، شنگاه ، کان شن ، جاده شنی ، معدن شن- شن چال

gravel pit

چاهک بازرسی

inspection pit

فرورفتگی عضله انقباض جانبی
حفره ای کوچک که در نزدیکی یک یا هر دو زاویه قاعده ای سپر سخت پوستان مژه پا که جهت ابزاری برای اتصال ماهیچه جانبی عمل می کند که جمع شده ، به پایین کشیده می شود ، فرورفتگی عضله انقباض جانبی حفره ای کوچک که در نزدیکی یک یا هر دو زاویه قاعده ای سپر سخت پوستان مژه پا که جهت ابزاری برای اتصال ماهیچه جانبی عمل می کند که جمع شده

lateral depressor pit

گودال گدازه ، گودال مواد مذاب

lava pit

چاه جاذب ، چاه جذب کننده ، چاه فاضلاب

leaching pit

گودال نفت

oil pit

چال ، چال دار کردن ، گودال ، حفره ، چاله ، سیاه چال

pit

گودال کوچک حفر شده برای جستجوی کانیها ، که اغلب به صورت گروههای خطی دیده می شود و به صورت منحنی تراز – متقاطع یا با زاویه قایمه نسبت به امتداد

prospecting pit

دماغه منحنی - باریکه یا دماغه ای که انتهای بیرونی آن توسط انحراف جریانی به سمت خشکی برگشته است که این حالت توسط عمل مخالفت کننده دو یا چند جریان یا شکست موج انجام می گیرد - مترادف: hook؛ hooked spit

recurved spit|hook|hook|hooked spit

معدن ماسه

sand pit

زبانه های ماسه ای

sand spit

چاه نفوذ ، چاهک آبکشی ، چاهک تراوش

seepage pit

چاله رسوب

silt pit

زبانه کرانه یی ، باریکه ، برجستگی درازی از ماسه که از خشکی به دهانه خلیج مجاور کشیده می شود

spit

حفره قیر
دفینه هایی بزرگ از سنگواره های ارزشمند ، ماده قیری به عنوان محافظ از استخوانها عمل می کند و جلوی تجزیه را می گیرد با به دام افتادن و فساد بدن ، پشه های خونخوار در بدن آنها تخم گذاری کرده و هر آنچه از پوست وگوشت است را از بین برده و استخوانهای قیر اندود نسبتا سالمی را باقی می گذارند ، حفره قیر - دفینه هایی بزرگ از سنگواره های ارزشمند

tar pit

چاه شناسایی ، چاه گمانه ، گودال آزمایشی ، چال شناسایی

test pit

گودی بن‌درختی

tree-tip pit

گودال توربین ، چال توربین

turbine pit

کاواک ، حفره پوشش دار
در گیاهان ویژه ای ، یک کاواک حاشیه دار با یک حفره که بطور کلی یا بخشی با بیرون زدگی ها یا زوائدی از یک دیواره ثانویه یا فرعی ، مخطط شده است (الوارتز 1971) ، حفره پوشش دار - در گیاهان ویژه ای

vestured pit

ساختمانی که برای چرخآب ساخته می شود ، اغلب حفاری شده و با سنگ ساخته می شود

wheel pit

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی چاهی که در آن به محلول مس اضافه می شود که موجب می شود مس رسوب کند

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی چاهی که در آن به محلول مس اضافه می شود که موجب می شود مس رسوب کند

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما