معادل انگلیسی سیال

زمين شناسی

سیال

sal

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی سیال

see Niter

salpeter

آب شور ، شوراب ، آب نمک
مترادفی sea water (آب دریا)؛ متضاد آب شیرین (بطور کلی) ، آب نمک - مترادفی sea water (آب دریا)؛ متضاد آب شیرین (بطور کلی)

salt water

استوک نمکی ، خردژرفسنگ نمکی ، گنبد نمکی نابالغ
اصطلاحی کلی که برای توده نمک دیاپیری با هر شکلی استفاده می شود ، گنبد نمکی نابالغ - اصطلاحی کلی که برای توده نمک دیاپیری با هر شکلی استفاده می شود

salt stock

افق سالیک

salic horizon

امواج نمکی

salt wave

بالش نمکی

salt pillow

برجستگی تیغه مانند نمکی

saltridge

برجستگی ساختمانی ، برآمدگی در یک ناحیه چین خورده

در زمین ریخت شناسی؛ بیرون زدگی یا برجستگی به سمت بالا یا خارج مثلاً یک نقطه سالینیت نقطه ای است که توسط بیرون زدگی رو به خارج مشهود از ساحل تشکیل می شود عارضه ای که از محیط خود ، به سمت خارج یا بالا بیرون زده و گسترش می یابد مثلاً دماغه یا خاکپوز در امتداد خط ساحلی یا یک آب‌شکن از یال کوه متضاد: تداخل ، درون رونده

در چین خوردگی؛ ناحیه ای که در آن ، اثرات محوری چین ها به سمت لبه خارجی کمربند چین خورده ، محدب هستند متضاد: پس روی (چین خوردگی)
، برآمدگی در یک ناحیه چین خورده - - در زمین ریخت شناسی؛ بیرون زدگی یا برجستگی به سمت بالا یا خارج مثلاً یک نقطه سالینیت نقطه ای است که توسط بیرون زدگی رو به خارج مشهود از ساحل تشکیل می شود عارضه ای که از محیط خود ، درون رونده - - در چین خوردگی؛ ناحیه ای که در آن ، محدب هستند متضاد: پس روی (چین خوردگی) -

salient

پرش ، جهش

saltation

تاقدیس نمکی

salt anticline

تحمل شوری

salt tolerance

تعادل نمک

salt balance

حفره نمکی - گودال سیرک مانند که شبیه دهانه (کالدرا) است و از طریق انحلال نمک حاصل شده است

salt corrie

خاک شور

saline soil

خاک شور-سدیمی

saline-sodic

خاک شور-قلیا

saline-alkali

خاک مبتلا به شوری

salt-affected soil

درجه شوری آب
مقدار کل نمکهای محلول در آب دریا که توسط وزن بخشی در هزار اندازه گیری می شود و دارای اختصاصات زیر است تمام کربنات به اکسید تبدیل شده باشد ، تمام بروماید و یدید به کلرید تبدیل شده و تمام مواد آلی بطور کامل اکسید شده باشند یا درجه شوری معمولاً بر اساس بعضی عوامل دیگر مانند کلریته محاسبه می شود همچنین ممکن است از نظر هدایت الکتریکی نسبت به آب دریای عادی تعریف شود

نسبت نمک حل شده در آب خالص ، معمولاً به صورت بخش درهزار بیان می‌شود

بطور متوسط درجه شوری آب اقیانوسها 35 در هزار است ، درجه شوری آب - مقدار کل نمکهای محلول در آب دریا که توسط وزن بخشی در هزار اندازه گیری می شود و دارای اختصاصات زیر است تمام کربنات به اکسید تبدیل شده باشد ، تمام بروماید و یدید به کلرید تبدیل شده و تمام مواد آلی بطور کامل اکسید شده باشند یا درجه شوری معمولاً بر اساس بعضی عوامل دیگر مانند کلریته محاسبه می شود همچنین ممکن است از نظر هدایت الکتریکی نسبت به آب دریای عادی تعریف شود - - نسبت نمک حل شده در آب خالص ، معمولاً به صورت بخش درهزار بیان می‌شود - - بطور متوسط درجه شوری آب اقیانوسها 35 در هزار است

salinity

دریاچه نمک

salt lake

رسوب نمکی ، تبخیری

saline deposit

رشد بلور نمک
رشد بلورهای نمک در فضاها و منافذ سنگ یا خاک که قادر به اعمال تنش های قدرتمند است و باعث فروپاشی دانه ای در آب و هوای خشک می شود نیز ببینید: salt weather (هوازدگی نمکی) ، رشد بلور نمک - رشد بلورهای نمک در فضاها و منافذ سنگ یا خاک که قادر به اعمال تنش های قدرتمند است و باعث فروپاشی دانه ای در آب و هوای خشک می شود نیز ببینید: salt weather (هوازدگی نمکی)

salt-crystal growth

سالادا
واژه رایج در جنوب غرب ایالات متحده برای یک دشت پوشیده از نمک در محل تبخیر دریاچه ، سالادا - واژه رایج در جنوب غرب ایالات متحده برای یک دشت پوشیده از نمک در محل تبخیر دریاچه

salada

سالار
اصطلاح رایج در جنوب غرب آمریکا و حوزه های نیتراتی شیلی برای گودال پوشیده از نمک ، سالار - اصطلاح رایج در جنوب غرب آمریکا و حوزه های نیتراتی شیلی برای گودال پوشیده از نمک

salar

سالباند
خط لبه داخلی یک توده آذرین یا یک رگه کانی ریشه کلمه: آلمانی salband یا sahlband ، سالباند - خط لبه داخلی یک توده آذرین یا یک رگه کانی ریشه کلمه: آلمانی salband یا sahlband

salband

سالپوسلکا
لغتی فنلاندی برای یخ آورد (مورن) قهقرایی پرشیب که معمولاً به عنوان سری از مورن های انتهایی تفسیر می شود مانند نمونه ای در فنلاند که راستای شرقی ـ غربی دارد ، سالپوسلکا - لغتی فنلاندی برای یخ آورد (مورن) قهقرایی پرشیب که معمولاً به عنوان سری از مورن های انتهایی تفسیر می شود مانند نمونه ای در فنلاند که راستای شرقی ـ غربی دارد

salpausselka

سالترن ، حوضچه نمک گیری
الف) کارگاه نمک سازی در جایی که نمک توسط جوشاندن یا تبخیر آب شور دریا حاصل می شود
ب) پهنه نمکی ، حوضچه نمک گیری - الف) کارگاه نمک سازی در جایی که نمک توسط جوشاندن یا تبخیر آب شور دریا حاصل می شود - ب) پهنه نمکی

saltern

سالتوپوس ، دایناسوری کوچک و سبک وزن و گوشتخوار و دو پا با طول حدود 7/0متر و وزن حدود 1کیلوگرم و تقریبا به اندازه یک گربه کوچک بود استخوانهایی سبک و توخالی ، سری بزرگ و دوازده دندان کوچک و تیز داشت روی هر دستش پنج انگشت داشت اما انگشتان چهارم و پنجمش بسیار کوچک بودند در سال 1910 ، توسط دیرینه شناس آلمانی ، فردریک وان هوئنه نامگذاری شد چند فسیل از آن در اسکاتلند کشف شده است نوعی ساریچین(دایناسور جهنده) ، دایناسوری تروپود و عضو روراسته هررازاریا بود

saltopus

سالسیما ، پوسته عمیق
بر طبق نظر ون بملن (1949) ، لایه فرضی پوسته کره زمین ، زیر سیال و بالای ناپیوستگی موهورویچ که تصور می شود دارای ترکیب بازالتی است
نیز نوشته می شود: sialsima
مقایسه شود با: سیفما sifema ، پوسته عمیق - بر طبق نظر ون بملن (1949) ، زیر سیال و بالای ناپیوستگی موهورویچ که تصور می شود دارای ترکیب بازالتی است - نیز نوشته می شود: sialsima - مقایسه شود با: سیفما sifema

salsima

سالفمیک
یکی از 5 رده در رده بندی CIPW از سنگهای آذرین که در آن ، نسبت کانی های سالیک به فمیک کمتر از 5 به 3 اما بیشتر از 3 به 5 است
مقایسه شود با: dofemic ، dosalic ، سالفمیک - یکی از 5 رده در رده بندی CIPW از سنگهای آذرین که در آن ، نسبت کانی های سالیک به فمیک کمتر از 5 به 3 اما بیشتر از 3 به 5 است - مقایسه شود با: dofemic

salfemic

سالکریت
اصطلاحی که توسط یاسو (1966) برای یک پوسته نازک سخت دانه های ماسه ای با سیمان نمکی پیشنهاد شد که بر روی ساحل دریا ظاهر می شود و بطور دوره ای از آب شور اشباع می شود ، سالکریت - اصطلاحی که توسط یاسو (1966) برای یک پوسته نازک سخت دانه های ماسه ای با سیمان نمکی پیشنهاد شد که بر روی ساحل دریا ظاهر می شود و بطور دوره ای از آب شور اشباع می شود

salcrete

سالمونسیت ، آمیخته کانیایی
مخلوطی از هوریالیت و ژانسیت که سابقاً به عنوان یک گونه کانی مجزا در نظر گرفته می شد ، آمیخته کانیایی - مخلوطی از هوریالیت و ژانسیت که سابقاً به عنوان یک گونه کانی مجزا در نظر گرفته می شد

salmonsite

سالموئیت
نام دیگر کانی تاربوتیت مراجعه شود به tarbuttite ، سالموئیت - نام دیگر کانی تاربوتیت مراجعه شود به tarbuttite

salmoite

سالمیاک ، نشادر
مراجعه شود به (ammoniac) آمونیاک ، نشادر - مراجعه شود به (ammoniac) آمونیاک

salmiac

سالمیک
فرمول شیمیایی : NH4Cl
ترکیب شیمیایی :NH4 33 72% Cl66 28%
خواص شیمیایی : در شعله گاز ناپدید می شود و با حرارت با سود و اسید ها ، آمونیاک تولید می کند
رده بندی : هالوژن
رنگ کانی : بیرنگ _ سفید – زرد –متمابل به قرمز _نیمه شفاف
رنگ خاکه : سفید
شکل بلور : تتراگون – رومبوئدر – نری اکتائد
رخ : کامل در سطح 0001
جلا : شیشه ای
سختی : 1-2
چگالی : 1 53
سیستم تبلور : کوبیک
سایر مشخصات : به آسانی در آب حل می شود و شورمزهاست
ژیزمان : محلی ، ایتالیا و آلمان
پاراژنز : گوگرد و هالیت
تشابه کانی شناسی: هالیت و سیلوین
اشکال ظاهری : بلئرها با سطوح متعدد0پودر – لایه لایه –شوره ای و تجمع بادبزنی
تفاوت های با کانی مشابه : در حرارت تولید آمونیاک می کند
منشا تشکیل :ثانوی
وجه تسمیه :از نمک آمونیاک مشتق شده است
محل پیدایش: چک و اسلواکی ، سالمیک - فرمول شیمیایی : NH4Cl - ترکیب شیمیایی :NH4 33 72% Cl66 28% - خواص شیمیایی : در شعله گاز ناپدید می شود و با حرارت با سود و اسید ها ، آمونیاک تولید می کند - رده بندی : هالوژن - رنگ کانی : بیرنگ _ سفید – زرد –متمابل به قرمز _نیمه شفاف - رنگ خاکه : سفید - شکل بلور : تتراگون – رومبوئدر – نری اکتائد - رخ : کامل در سطح 0001 - جلا : شیشه ای - سختی : 1-2 - چگالی : 1 53 - سیستم تبلور : کوبیک - سایر مشخصات : به آسانی در آب حل می شود و شورمزهاست - ژیزمان : محلی ، ایتالیا و آلمان - پاراژنز : گوگرد و هالیت - تشابه کانی شناسی: هالیت و سیلوین - اشکال ظاهری : بلئرها با سطوح متعدد0پودر – لایه لایه –شوره ای و تجمع بادبزنی - تفاوت های با کانی مشابه : در حرارت تولید آمونیاک می کند - منشا تشکیل :ثانوی - وجه تسمیه :از نمک آمونیاک مشتق شده است - محل پیدایش: چک و اسلواکی

salmiak

سالوپین
آشکوب اروپایی: سیلورین بالایی (بالای لاندورین و زیر دونین) ، سالوپین - آشکوب اروپایی: سیلورین بالایی (بالای لاندورین و زیر دونین)

salopian

سالیت
کانی از گروه کلینوپیروکسن با ترکیب شیمیایی: Ca(Mg ، Fe)Si2O6
این کانی ، نوع سبز خاکستری تا سیاه دیوپسید است که در آن منیزیم از آهن بیشتر است
مترادف: Sahhite " ، سالیت - کانی از گروه کلینوپیروکسن با ترکیب شیمیایی: Ca(Mg ، Fe)Si2O6 - این کانی ، نوع سبز خاکستری تا سیاه دیوپسید است که در آن منیزیم از آهن بیشتر است - مترادف: Sahhite "

salite

سالیترال
اصطلاح رایج در پاتاگونیا برای ناحیه ای باتلاقی که در آن ، نمکها (به ویژه نیترات پتاسیم) در فصل خشک به صورت قشر سطحی درمی آیند ، سالیترال - اصطلاح رایج در پاتاگونیا برای ناحیه ای باتلاقی که در آن

salitral

سالیتریت- نوعی سنگ
لامپروفیری که عمدتاً از اسفن و کلینوپیروکسن به همراه آپاتیت و میکروکلین ثانویه و برخی اوقات آنورتوکلاز و بدلیت ساخته شده است ژاکوپیراژیت غنی از اسفن این کانی توسط تروگر در سال 1928 ، از روی نام کوه های سالتیر در منیاس جرایس برزیل نام گذاری شده است کاربرد آن توصیه نمی شود ، سالیتریت- نوعی سنگ - لامپروفیری که عمدتاً از اسفن و کلینوپیروکسن به همراه آپاتیت و میکروکلین ثانویه و برخی اوقات آنورتوکلاز و بدلیت ساخته شده است ژاکوپیراژیت غنی از اسفن این کانی توسط تروگر در سال 1928

salitrite

سالیدها

salids

سالیک
به تعدادی خاص از کانی های روشن رنگ غنی از سیلیس یا آلمینیوم گویند که در نرم سنگهای آذرین موجودند مثلاً: کوارتز ، فلدسپات ها ، فلدسپاتوئیدها همچنین ، برای سنگهایی کاربرد دارد که یکی یا بیشتر از این کانی ها را به عنوان سازنده های اصلی نرم در خورد دارند ریشه کلمه: یک واژه یادآور که از S سیلیس + al آلومینیوم +ic ساخته شده است
مقایسه شود با: فمیک ، مافیک ، فلسیک ، سالیک - به تعدادی خاص از کانی های روشن رنگ غنی از سیلیس یا آلمینیوم گویند که در نرم سنگهای آذرین موجودند مثلاً: کوارتز ، برای سنگهایی کاربرد دارد که یکی یا بیشتر از این کانی ها را به عنوان سازنده های اصلی نرم در خورد دارند ریشه کلمه: یک واژه یادآور که از S سیلیس + al آلومینیوم +ic ساخته شده است - مقایسه شود با: فمیک

salic

سالینتیا
ابر راسته ای از lissamphi bians را گویند که شامل قورباغه ها و وزغ‌هاست گسترش زمانی: تریاسیک زیرین تا عهد حاضر ، سالینتیا - ابر راسته ای از lissamphi bians را گویند که شامل قورباغه ها و وزغ‌هاست گسترش زمانی: تریاسیک زیرین تا عهد حاضر

salientia

سالینل
گل فشانی که گل شور از آن فوران می کند Saline residue بازماند شور: تبخیری ، سالینل - گل فشانی که گل شور از آن فوران می کند Saline residue بازماند شور: تبخیری

salinelle

سالینن
آشکوب ایالتی آمریکای شمالی: سیلورین بالایی (بالای لوکپورتین و زیر تونولوین) ، سالینن - آشکوب ایالتی آمریکای شمالی: سیلورین بالایی (بالای لوکپورتین و زیر تونولوین)

salinan

سنگ نمک
اصطلاحی کلی که توسط شروک برای سنگ رسوبی پیشنهاد داده شد که بطور غالب از کانی های نمکی (معمولاً ته نشین شده اند اما ممکن است بصورت آواری نیز باشند) ساخته شده است مثلاً anhydrock ، gyprock ، سنگ نمک - اصطلاحی کلی که توسط شروک برای سنگ رسوبی پیشنهاد داده شد که بطور غالب از کانی های نمکی (معمولاً ته نشین شده اند اما ممکن است بصورت آواری نیز باشند) ساخته شده است مثلاً anhydrock

salinastone

شارپرشی

saltation flux

شور ، نمکی
اسم: الف) نهشته ای طبیعی از هالیت یا هر نمک محلول دیگر مثلاً تبخیری نیز ببینید: salines
ب) شکل انگلیسی شده salina که در آن “شور” ممکن است اشاره به سیماهای متنوع از جمله پلایا ، کفه نمکی ، طاوه نمکی ، ماندآب شور ، دریاچه شور ، برکه شور و چاه آب شور یا کارگاه نمک سازی داشته باشد
ج) چشمه نمکی
د) اصطلاحی که در امتداد ساحل لوئیزیائا برای پیکره آب در پشت جزیره سدی کاربرد دارد

صفت: الف) نمکی ، شور حاوی کلرید سدیم محلول مثلاً آب دریا
ب) دارای شوری یا درجه شوری بیشتر از آب دریا مثلاً شورابه
ج) حاوی نمکهای محلول در تجمع هایی آنقدر بزرگ که برای ته نشین شدن کلرید سدیم کافی هستند بسیار شور ، خیلی شور
ب) به مزه ای که شبیه مزه نمک معمولی است گویند خصوصاً مانند آنچه در تعریف یا توصیف کانی ها استفاده می شود ، نمکی - اسم: الف) نهشته ای طبیعی از هالیت یا هر نمک محلول دیگر مثلاً تبخیری نیز ببینید: salines - ب) شکل انگلیسی شده salina که در آن “شور” ممکن است اشاره به سیماهای متنوع از جمله پلایا ، برکه شور و چاه آب شور یا کارگاه نمک سازی داشته باشد - ج) چشمه نمکی - د) اصطلاحی که در امتداد ساحل لوئیزیائا برای پیکره آب در پشت جزیره سدی کاربرد دارد - - صفت: الف) نمکی ، شور حاوی کلرید سدیم محلول مثلاً آب دریا - ب) دارای شوری یا درجه شوری بیشتر از آب دریا مثلاً شورابه - ج) حاوی نمکهای محلول در تجمع هایی آنقدر بزرگ که برای ته نشین شدن کلرید سدیم کافی هستند بسیار شور ، خیلی شور - ب) به مزه ای که شبیه مزه نمک معمولی است گویند خصوصاً مانند آنچه در تعریف یا توصیف کانی ها استفاده می شود

saline

شور شدن ، نمکی شدگی
در خاک منطقه خشک ، با زهکشی ضعیف ، تجمع نمکهای محلول از طریق تبخیر آب هایی که نمک ها را در منطقه خاکی و در خود نگه می دارند ، نمکی شدگی - در خاک منطقه خشک

salinization

شورشدن

salination

شورنشت

saline seep

شوره زار ، باتلاق آب شور ، سانیا
الف) محلی که در آن ، نهشته های نمک بلورین یافت یا تشکیل می شوند ، مثلاً کفه نمکی ، سالادا ، یا صخره نمکی ، خصوصاً پلایا یا پلایای مرطوب پوشیده شده از نمک
ب) توده آب شور ، مانند برکه ، دریاچه ، چاه یا چشمه یا دریاچه پلایای نمکی که دارای مقدار زیادی نمک می باشد
ج) کارگاه نمک سازی
د) ماندآب شور ، ماندآب نمکی ریشه کلمه: اسپانیولی کان نمک معدن نمک ، کارگاه نمک سازی معادل انگلیسی شده: saline شور ، سانیا - الف) محلی که در آن ، خصوصاً پلایا یا پلایای مرطوب پوشیده شده از نمک - ب) توده آب شور ، چاه یا چشمه یا دریاچه پلایای نمکی که دارای مقدار زیادی نمک می باشد - ج) کارگاه نمک سازی - د) ماندآب شور

salina

شوره زار ، کفه نمکی
پوسته سفیدی روی زمین که پس از تبخیر آب از باقی ماندن مواد محلول در آن حاصل می شود ، کفه نمکی - پوسته سفیدی روی زمین که پس از تبخیر آب از باقی ماندن مواد محلول در آن حاصل می شود

salt flat

شوره نیترات طبیعی پتاسیم ، شوره قلمی

saltpeter

شوری سنج ، نمک سنج
دستگاهی که برای اندازه گیری شوری آب دریا استفاده می شود ، مثلاً از طریق هدایت الکتریکی
مترادف: Salinity meter (شوری سنج) ، نمک سنج - دستگاهی که برای اندازه گیری شوری آب دریا استفاده می شود ، مثلاً از طریق هدایت الکتریکی - مترادف: Salinity meter (شوری سنج)

salinometer

شوری سنج
رجوع شود به Salinometer (نمک سنج) ، شوری سنج - رجوع شود به Salinometer (نمک سنج)

salinity meter

شوری سیال بین ذره ای

salinity of pore fluid

شورینه ، نمک ها
الف) اصطلاح کلی که برای نمکهای طبیعی محلول استفاده می شود ، مانند نمک معمولی ، کربنات سدیم ، نیترات سدیم ، نمکهای پتاسیم و بوره ب) اصطلاح کلی که برای معادن نمک ، چشمه های شور ، طبقات نمک ، سنگ نمک و زمین های شور کاربرد دارد ، نمک ها - الف) اصطلاح کلی که برای نمکهای طبیعی محلول استفاده می شود

salines

غربال نمک

salt-sieving

فسیل به شکل ترومپت
به کوکولیت سیرتولیت با ساختار مرکزی ترومپت شکل گویند (مثلاً در دیکوفوراتوبیفر) ، فسیل به شکل ترومپت - به کوکولیت سیرتولیت با ساختار مرکزی ترومپت شکل گویند (مثلاً در دیکوفوراتوبیفر)

salpingiform

فلفل نمکی
به ماسه یا ماسه سنگی گویند که حاوی مخلوطی از ذرات تیره و روشن رنگ هستند ، مانند گری واک شدیداً چرتی (کرانین 1948) یا ساب گری واک روشن تر و لکه لکه (پتی جان 1957) مثلاً ماسه سنگ کرتاسه جزیره بو در ایالت آلبرتا ، فلفل نمکی - به ماسه یا ماسه سنگی گویند که حاوی مخلوطی از ذرات تیره و روشن رنگ هستند

salt and pepper

قالب بلور نمک - قالب بلوری که توسط انحلال بلور نمک قابل انحلال تشکیل می شود و به دنبال آن با گل ، ماسه یا تبلور شکلی کاذب (مانند کلسیتی با شکل هالیت) پر می شود - نیز ببینید: قیف ـ قیفی شکل (hopper)

salt-crystal cast|salt-crystal|salt-crystal|hopper

قالب بلور نمک
قالب بلوری که توسط انحلال بلور نمک قابل انحلال تشکیل می شود و به دنبال آن با گل ، ماسه یا تبلور شکلی کاذب (مانند کلسیتی با شکل هالیت) پر می شود
نیز ببینید: قیف ـ قیفی شکل (hopper)

salt-crystal cast

کفه‌های نمکی

salt flats

کیک نمکی ، نام تجاری سدیم سولفات
اصطلاح تجاری برای سولفات سدیم با ترکیب شیمیایی: Na2So4 ، نام تجاری سدیم سولفات - اصطلاح تجاری برای سولفات سدیم با ترکیب شیمیایی: Na2So4

salt cake

گنبد نمکی - برجستگیهایی که توسط نمک به علت حرکات و بالا آمدن آن ایجاد می گردد مترادف : diapiricfold

salt dom|diapiricfold|diapiricfold

گنبد نمکی - دیاپیر یا ساختار فرورونده سوزنی که از یک گنبد نمکی مرکزی و تقریباٌ هم بعد تشکیل شده ، معمولاً یک تا دو کیلومتر قطر داشته ، نمک مادر از عمق 5 تا بیش از 10 کیلومتری زیر رأس گنبد با گذر از میان رسوبات فراگیر بالا آمده است بسیاری از گنبدهای نمک دارای پوش سنگی از کانی های تبخیری با انحلال کمتر ، خصوصاً انیدریت ، هستند بیشتر گنبدها دارای دیواره های تقریباً عمودی هستند ، اما بعضی معلق می باشند رسوبات فراگیر ، معمولاً به بالا چرخیده اند و بطور واپیچیده ای در کنار گنبد نمک گسله شده اند و طبقات نفوذپذیرتر به عنوان مخازنی برای نفت و گاز عمل می کنند گنبدهای نمکی ، عوارض ویژه دشت ساحلی خلیج مکزیک در آمریکای شمالی و دشت شمالی آلمان در اروپا هستند اما در مناطق بسیار دیگری نیز به چشم می خورند - مقایسه شود با: تاقدیس نمکی - نیز ببینید: salt tectonics (زمین ساخت نمک)

salt dome|salt domes|salt domes

گنبد نمکی
برجستگیهایی که توسط نمک به علت حرکات و بالا آمدن آن ایجاد می گردد مترادف : diapiricfold

salt dom

گنبد نمکی
دیاپیر یا ساختار فرورونده سوزنی که از یک گنبد نمکی مرکزی و تقریباٌ هم بعد تشکیل شده ، معمولاً یک تا دو کیلومتر قطر داشته ، نمک مادر از عمق 5 تا بیش از 10 کیلومتری زیر رأس گنبد با گذر از میان رسوبات فراگیر بالا آمده است بسیاری از گنبدهای نمک دارای پوش سنگی از کانی های تبخیری با انحلال کمتر ، خصوصاً انیدریت ، هستند بیشتر گنبدها دارای دیواره های تقریباً عمودی هستند ، اما بعضی معلق می باشند رسوبات فراگیر ، معمولاً به بالا چرخیده اند و بطور واپیچیده ای در کنار گنبد نمک گسله شده اند و طبقات نفوذپذیرتر به عنوان مخازنی برای نفت و گاز عمل می کنند گنبدهای نمکی ، عوارض ویژه دشت ساحلی خلیج مکزیک در آمریکای شمالی و دشت شمالی آلمان در اروپا هستند اما در مناطق بسیار دیگری نیز به چشم می خورند
مقایسه شود با: تاقدیس نمکی
نیز ببینید: salt tectonics (زمین ساخت نمک)

salt dome

میدان نمک
ناحیه ای که بر روی نهشته نمکی با ارزش اقتصادی قرار گرفته است ، میدان نمک - ناحیه ای که بر روی نهشته نمکی با ارزش اقتصادی قرار گرفته است

salt field

نفتگیر گنبد نمکی
نمک در گنبدهای نمکی ، ابتدا به صورت لایههای رسوبی بودهاند که در حوضههای مختلف به سن پرکامبرین – کامبرین (مثلا حوضه زاگرس ایران) تا دوران سنوزوییک وجود داشتهاند نفتگیرهای گنبد نمکی نسبت به سایر انواع نفتگیرهای ساختمانی وضع پیچیده تری داشته و بعلت مکانیسم تشکیل آن که شکافتن طبقات فوقانی را در پی دارد ، با گسلهای متعدد همراه است ، نفتگیر گنبد نمکی - نمک در گنبدهای نمکی

salt dom trap

نقوش حاصل از جهش اجسام خارجی در جریانها - نقوش نامنظم و غیر خطی می باشند انواع نقوش به صورت های زیر است این نقوش جزء تول مارک ها تقسیم بندی می شوند این نقوش شامل : - بونس مارک bounce mark و پرود مارک prod markو رینگ مارک ring mark و اسکیپ مارکskip markو گودی های هلالی شکل vibration mark و نقوش تیغ ماهی chevron mark

saltation mark|saltation marks|saltation marks

نقوش حاصل از جهش اجسام خارجی در جریانها
نقوش نامنظم و غیر خطی می باشند انواع نقوش به صورت های زیر است این نقوش جزء تول مارک ها تقسیم بندی می شوند این نقوش شامل :
بونس مارک bounce mark و پرود مارک prod markو رینگ مارک ring mark و اسکیپ مارکskip markو گودی های هلالی شکل vibration mark و نقوش تیغ ماهی chevron mark

saltation mark

نمک

salt

نمک آمونیاک - فرمول شیمیایی:NH4Cl

sal ammoniac|salmiac|salmiac

نمک آمونیاک
فرمول شیمیایی:NH4Cl

sal ammoniac

نمک دار ، نمک زا
به چینه ای گویند که نمک تولید می کند ، نمک زا - به چینه ای گویند که نمک تولید می کند

saliniferous

نمک دار
نمک دار ، نمک زا به چینه هایی می گویند که تولید کننده یا حاوی نمکها هستند یا از نمک سرشار می باشند نیز ببینید: شور نمکی ، نمک دار - نمک دار

saliferous

نمودار شوری ، نمودار کلر

salinity log

نوعی کانی
فرمول شیمیایی:Cu(IO3)(OH) ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی:Cu(IO3)(OH)

salesite

نوعی کانی
فرمول شیمیایی:Mg(UO2)2(PO4)2•10(H2O) ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی:Mg(UO2)2(PO4)2•10(H2O)

saleeite

نوعی کانی
فرمول شیمیایی:Na0 5Li0 5Al3AlSi3O10(OH)5 ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی:Na0 5Li0 5Al3AlSi3O10(OH)5

saliotite

مغاکی
این اصطلاح معمولا "متعلق به پایینترین اعماق اقیانوسها"ست عمق ناحیه مغاکی را بطور کلی از 4000 متر بیشتر فرض می کنند اما حدود آن را به دقت نمی توان معین کرد ، مغاکی این اصطلاح معمولا "متعلق به پایینترین اعماق اقیانوسها"ست عمق ناحیه مغاکی را بطور کلی از 4000 متر بیشتر فرض می کنند اما حدود آن را به دقت نمی توان معین کرد

abyssal

دشت مغاکی منطقه مسطح کف اقیانوس که در انتهای خیز قاره واقع است

abyssal plain|abyssal|abyssal

اساسی ، در قاعده نزدیک محل اتصال

basal

ته دریایی ؛ کف زی ، دریابنی ، بن زی ، موجودات متعلق به کف دریا ، وابسته یا بوجود آمده در اعماق اقیانوس معمولاً برای جاندارانی که در بستر اقیانوس زندگی می کنند به کار می رود برای توصیف موجودات آبزی ساکن در اعماق آبها به کار می رود همچنین به محیط کف دریا گویند مترادف: کف زی (benthoic) ته دریازی (demersal)

benthic|benthoic|benthoic|demersal

واقع در بستر اقیانوس ، کف زی ، دریابنی ، بن زی ، موجودات متعلق به کف دریا همچنین به محیط کف دریا گویند مترادف: کف زی(Benthic) ته دریازی (demersal)

benthonic|benthic|benthic|demersal

هم سفره ، هم غذا
به موجوداتی گفته می شود که در حالت هم غذایی زندگی می کنند ، هم غذا به موجوداتی گفته می شود که در حالت هم غذایی زندگی می کنند

commensal

مکانی که در بخش جلوی منطقه قرار گرفته است

deissal

معکوس شدگی شیب ، روغلتیده – غلتیده

dip reversal

زدایش

disposal

پشتی ، مربوط به پشت یا قسمت بالایی بدن جانور

dorsal

ناحیه پشتی یک ناحیه مثلثی بر روی طرف پشتی یک دیواره که در آن نهشته های Cameral غایب هستند ( اگر چنین نهشته هایی در غیر اینصورت حاضر باشند ) ، در سفالوپود های ارتوسرید دیده می شود ( فیشر و یتچرت 1969 )

dorsal area|dorsal|dorsal

وارونگی میدان
وارونگی ژئومغناطیسسی ، وارونگی میدان وارونگی ژئومغناطیسسی

field reversal

واژگونی زمین مغناطیسی
، واژگونی زمین مغناطیسی

geomagnetic reversal

دفع سطحی

land disposal

واژگونی مغناطیسی
پدیده ای که در آن قطبیت مغناطیسی زمین معکوس می شود

magnetic reversal

نهشته دریامیانی رسوبات دریایی که بخش یا جزء قاره ای آنها در حقیقت از یک تعلیق آبکی و رقیق که در تمام قسمتهای آب های عمیق اقیانوس ، پراکنده شده ، نهشته شده اند مقایسه شود با: deep-sea deposit ، hemiplagicdeposit ، terrigenous deposit ، مترادف: doyssal deposit

pelagic deposit|pelagic|pelagic|doyssal

واژگونی قطبیدگی ، واژگونی زمین‌مغناطیسی

polarity reversal

گنبد ، چین پیراشیبی - در زمین شناسی ساختمانی

quaquaversal fold|quaquaversal|quaquaversal

واژگونی ، معکوس
رجوع شود به geomagnetic reversal (واژگونی زمین مغناطیسی) ، معکوس - رجوع شود به geomagnetic reversal (واژگونی زمین مغناطیسی)

reversal

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی سیال

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی سیال

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما