معادل انگلیسی ماهیچه منقاردار
یک ماهیچه منفرد که در بعضی از انواع براکیوپودهای لینگوئید ظاهر می شود و این تف

زمين شناسی
ماهیچه منقاردار
یک ماهیچه منفرد که در بعضی از انواع براکیوپودهای لینگوئید ظاهر می شود و این تفکر در مورد آن وجود دارد که همانند ماهیچه های پشتی بسته کننده می باشد و از دو دسته فیبر ساخته شده که بطور پشتی و در حد کمی بصورت غیر متقارن قرار گرفته اند (1965) ، ماهیچه منقاردار - یک ماهیچه منفرد که در بعضی از انواع براکیوپودهای لینگوئید ظاهر می شود و این تفکر در مورد آن وجود دارد که همانند ماهیچه های پشتی بسته کننده می باشد و از دو دسته فیبر ساخته شده که بطور پشتی و در حد کمی بصورت غیر متقارن قرار گرفته اند (1965)
umbonal muscle
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی ماهیچه منقاردار
یک ماهیچه منفرد که در بعضی از انواع براکیوپودهای لینگوئید ظاهر می شود و این تف
شکمی پیشانی
یکی از جفت ماهیچه های انقباضی در بعضی از براکیوپودا های لینگولید ، که از سمت عقب و روی کفه ساقه ای Pedical منشا می گیرد و به صورت جانبی به سمت ماهیچه های مرکزی ، به صورت پشتی در پیوستگاه آنها به صورت جلویی بر روی براکیان دستی/بازویی همگرا می شود ، شکمی پیشانی یکی از جفت ماهیچه های انقباضی در بعضی از براکیوپودا های لینگولید
anterior lateral muscle
ماهیچه مرکزی
یکی از جفت ماهیچه ها در براکیوپودهای لینگویید ، که بطور قدامی یا میانی قرار گرفته اند ، و از کفه ساقه ای منشا گرفته و بطور قدامی و خلفی به کفه بازویی می رسند (1965) ، ماهیچه مرکزی یکی از جفت ماهیچه ها در براکیوپودهای لینگویید
central muscle
عضله یا ماهیچه باز کننده
ماهیچه ای که کفه ها را در براکیوپود های مفصل دار باز می کند –
معمولاً ، یکی از دو جفت ماهیچه ها به کفه بازویی بلافاصله به طور قدامی نسبت به نوک و معمولاً نسبت به زائده یا برآمدگی اصلی متصل می شود – جفت اصلی معمولاً در کفه ساقه ای بر روی هر دو طرف ماهیچه های بسته کننده وارد می شود و جفت فرعی یا اضافی به طور خلفی نسبت به آن به درون می پیوندد- مترادف : باز کننده –Divaricator ، عضله یا ماهیچه باز کننده ماهیچه ای که کفه ها را در براکیوپود های مفصل دار باز می کند –معمولاً
diductor muscle
ماهیچه انسدادی
یک جفت از ماهیچه های روبروی هم که بر روی دیواره مخزن تولید مثلی یک خزه سان کیلوستوم به وجود آمده است و به سرپوش آن ، وارد شده است ، ماهیچه انسدادی یک جفت از ماهیچه های روبروی هم که بر روی دیواره مخزن تولید مثلی یک خزه سان کیلوستوم به وجود آمده است و به سرپوش آن
occlusor muscle
عضلات کناری خارجی
یک جفت از ماهیچه های موجود در بدن بازوپایان لینگولید که از کفه اصلی به صورت جانبی به ماهیچه های مرکزی پیوسته و به سمت عقب و در جهت حفرات موجود در عقب ماهیچه های جانبی میانی موجود بر روی کفه بازویی کشیده شده است ، عضلات کناری خارجی یک جفت از ماهیچه های موجود در بدن بازوپایان لینگولید که از کفه اصلی به صورت جانبی به ماهیچه های مرکزی پیوسته و به سمت عقب و در جهت حفرات موجود در عقب ماهیچه های جانبی میانی موجود بر روی کفه بازویی کشیده شده است
outside lateral muscle
ماهیچه جداری
یک یا چندین جفت از ماهیچه های رو به روی هم که از دیواره های جانبی یا مبنایی یک خزه سان کیلوستوم آغاز شده و به اعضای قدامی یا کفی Ascus ملحق می شوند ، ماهیچه جداری یک یا چندین جفت از ماهیچه های رو به روی هم که از دیواره های جانبی یا مبنایی یک خزه سان کیلوستوم آغاز شده و به اعضای قدامی یا کفی Ascus ملحق می شوند
parietal muscle
عضله بالابر پدال
مجموعه ای نازک از رشته های عضله ای که به حفره منقاردار موجود در صدف نرمتنان دو کفه ای متصل شده و به عنوان ابزار بلند کردن غذا ، مورد استفاده قرار می گیرد ، عضله بالابر پدال مجموعه ای نازک از رشته های عضله ای که به حفره منقاردار موجود در صدف نرمتنان دو کفه ای متصل شده و به عنوان ابزار بلند کردن غذا
pedal elevator muscle
عضله بالابر پدال
یک عضله جمع کننده در بدن نرمتنان دو کفه ای که به عنوان عضله منقبض کننده پای این موجودات ، به کار گرفته می شود ، عضله بالابر پدال یک عضله جمع کننده در بدن نرمتنان دو کفه ای که به عنوان عضله منقبض کننده پای این موجودات
pedal levator muscle
عضله پدال
یک جفت از چندین جفت عضله ای که پای یک نرمتن را به سطح داخلی صدف آن متصل می کند ، مانند ماهیچه پدال کروی که پای یک نرمتن دو کفه ای یا یک شکم پا را می کشد یا منبسط می کند ، عضله پدال یک جفت از چندین جفت عضله ای که پای یک نرمتن را به سطح داخلی صدف آن متصل می کند
pedal muscle
عضله مایل پشتی
یکی از جفت عضلات در براکیوپودهای دیسکیناسین ، عضله مایل پشتی - یکی از جفت عضلات در براکیوپودهای دیسکیناسین
posterior oblique muscle
عضله ممدده ، عضله کشیده شده
عضله‌ای که روی یک اندام یا بخش گسترش یافته است ؛ به عنوان مثال عضله خارجی جانبی یا تارچه طولی در بافت پیوندی ساقه برخی براکیوپودهای آرتیکولیت ، عضله کشیده شده - عضله‌ای که روی یک اندام یا بخش گسترش یافته است ؛ به عنوان مثال عضله خارجی جانبی یا تارچه طولی در بافت پیوندی ساقه برخی براکیوپودهای آرتیکولیت
protractor muscle
ماهیچه منقبض کننده ، عضله بازکش
ماهیچه ای را گویند که در یک اندام یا بخش منقبض می شود مثلاً یک ماهیچه منقبض شونده سیفونی که برای پس کشیدن سیفون یک نرم تن دو کفه ای بطور بخشی یا کامل به درون صدف عمل می کند یک ماهیچه منقبض شونده پالیال که بخش های حاشیه ای گوشته را به درون صدف نرم تن دو کفه ای در جایی که هیچ خط مشخصی از اتصالات ماهیچه ای وجود ندارد ، می‌کشد یا یک ماهیچه جلویی جانبی در براکیوپود لینگولید را گویند مقایسه شود با: عضله برون کش ، دازرساز ، عضله بازکش - ماهیچه ای را گویند که در یک اندام یا بخش منقبض می شود مثلاً یک ماهیچه منقبض شونده سیفونی که برای پس کشیدن سیفون یک نرم تن دو کفه ای بطور بخشی یا کامل به درون صدف عمل می کند یک ماهیچه منقبض شونده پالیال که بخش های حاشیه ای گوشته را به درون صدف نرم تن دو کفه ای در جایی که هیچ خط مشخصی از اتصالات ماهیچه ای وجود ندارد
retractor muscle
زاویه واگرایی صدف-دوکفه ای-
الف) زاویه تقریبی واگرایی بخش های پشتی/ عقبی و جلویی/ عقبی نیم رخ طولی صدفهای نرم تنان دو کفه ای ، بالاخص زاویه واگرایی چین‌های آمبویی در صدفهای پکتینوئید
ب) زاویه دربر گرفته شده در آمبویی یک براکیوپود ، توسط ناحیه سطح صدف مجاور برجستگی صدف را گویند ، زاویه واگرایی صدف-دوکفه ای- - الف) زاویه تقریبی واگرایی بخش های پشتی/ عقبی و جلویی/ عقبی نیم رخ طولی صدفهای نرم تنان دو کفه ای ، بالاخص زاویه واگرایی چین‌های آمبویی در صدفهای پکتینوئید - ب) زاویه دربر گرفته شده در آمبویی یک براکیوپود
umbonal angle
حفره منقاردار - یکی از جفت حفرات قرار گرفته بصورت پشتی یا جانبی در هر کدام از دو کفه یک براکیوپود که در کفه ساقه ای توسط صفحات دندانی و دیواره های صدف محصور شده و بطور میانی در صفحه بازویی توسط صفحات ساقی یا رانی (هم ساخت) و دیواره های صدف محصور شده است
umbonal chamber
چین منقاردار - برجستگی که در امبویی صدف یک پکتینوئید بوجود می آید و بدنه صدف را از گوشک نمایان می کند
umbonal fold

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن