معادل انگلیسی موجب بریده
حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می

زمين شناسی

موجب بریده
حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می شوند این اصطلاح به طور گسترده در مورد عوارض دریا ساخته استفاده دارد
مقایسه شود با: موج ساخته ، موجب بریده - حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می شوند این اصطلاح به طور گسترده در مورد عوارض دریا ساخته استفاده دارد - مقایسه شود با: موج ساخته

wave-cut

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی موجب بریده
حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می

سکوی موج بریده ، سکوی موج کند
الف) یک سطح شیبدار ملایم که توسط فرسایش امواج تشکیل می شود و تا مسافت زیادی درون دریا یا دریاچه از قاعده صخره موج بریده ، گسترده می شود که نشان دهنده هر دو سکوی ساحلی و سکوی سایشی است
مترادف: پادگانه موج کفه ، سکوی کنده شده ، سکوی فرسایشی ، سکوی موجی ، سکوی کرانه ای ، دشت موج کفه ، پهنه ساحلی
ب) اصطلاحی که گاهی اوقات بطور محدود شده ای به عنوان مترادفی برای سکوی سایشی استفاده می شود
نیمکت یا قلاتی که در امتداد خط ساحلی و همسطح دریا توسط عمل فرسایش امواج ایجاد می‌شود ، سکوی موج کند - الف) یک سطح شیبدار ملایم که توسط فرسایش امواج تشکیل می شود و تا مسافت زیادی درون دریا یا دریاچه از قاعده صخره موج بریده ، گسترده می شود که نشان دهنده هر دو سکوی ساحلی و سکوی سایشی است - مترادف: پادگانه موج کفه ، پهنه ساحلی - ب) اصطلاحی که گاهی اوقات بطور محدود شده ای به عنوان مترادفی برای سکوی سایشی استفاده می شود - نیمکت یا قلاتی که در امتداد خط ساحلی و همسطح دریا توسط عمل فرسایش امواج ایجاد می‌شود

wave-cut platform

سکوی موج بریده
یک سطح یا سکوی هموار تا شیبدار ملایم باریک که توسط عمل فرسایش امواج حاصل می شود و به سمت خارج از بالای قاعده صخره موج شکن گسترده می شود و تمام منطقه ساحلی و یک بخش یا کل حاشیه ساحلی را اشغال می کند (جانسن 1919) این سکو عمدتاً بالاتر از سطح آب بوسیله افشانه یا پاشیدن امواج توفانی تشدید شده توسط هوازدگی نیمه هوایی و باران شست تشکیل می شود این سکو ممکن است از جنس سنگ برهنه تازه ساییده شده باشد یا بطور موقت توسط یک ساحل پوشیده باشد ممکن است ناگهانی به انتها برسد یا به تدریج تبدیل به سکوی سایشی شود
نیز ببینید: سکوی موج شکن مترادف: سکوی کرانه ای سکوی ساحلی سکوی آب بالا ، سکوی موج بریده - یک سطح یا سکوی هموار تا شیبدار ملایم باریک که توسط عمل فرسایش امواج حاصل می شود و به سمت خارج از بالای قاعده صخره موج شکن گسترده می شود و تمام منطقه ساحلی و یک بخش یا کل حاشیه ساحلی را اشغال می کند (جانسن 1919) این سکو عمدتاً بالاتر از سطح آب بوسیله افشانه یا پاشیدن امواج توفانی تشدید شده توسط هوازدگی نیمه هوایی و باران شست تشکیل می شود این سکو ممکن است از جنس سنگ برهنه تازه ساییده شده باشد یا بطور موقت توسط یک ساحل پوشیده باشد ممکن است ناگهانی به انتها برسد یا به تدریج تبدیل به سکوی سایشی شود - نیز ببینید: سکوی موج شکن مترادف: سکوی کرانه ای سکوی ساحلی سکوی آب بالا

wave-cut bench

سنگفرش موج بریده
یک سکوی موج بریده که بوسیله فرسایش یک خط ساحلی پرتگاه گسل تشکیل می شود (هیندس 1943)
این اصطلاح توصیه نمی‌شود ، سنگفرش موج بریده - یک سکوی موج بریده که بوسیله فرسایش یک خط ساحلی پرتگاه گسل تشکیل می شود (هیندس 1943) - این اصطلاح توصیه نمی‌شود

wave-cut pediment

شاخص برش موج

wave-cutting index

شکاف موج بریده
بریدگی که در امتداد قاعده یک صخره دریایی بوسیله فرسایش امواج تشکیل می شود ، شکاف موج بریده - بریدگی که در امتداد قاعده یک صخره دریایی بوسیله فرسایش امواج تشکیل می شود

wave-cut notch

صخره موج بریده
یک صخره ، خصوصاً یک صخره دریایی که بوسیله شکستن و جدایش قطعات سنگی بعد از زیربُری افقی و رو به خشکی توسط امواج حاصل می شوند ، صخره موج بریده - یک صخره

wave-cut cliff

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی موجب بریده
حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی موجب بریده
حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما

معادل انگلیسی موجب بریده حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی موجب بریده حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما

معادل انگلیسی موجب بریده
حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی موجب بریده
حفر شده یا کنده شده بوسیله عمل امواج دریاچه‌ای یا دریایی که توسط جریانهایشان کمک می