معادل انگلیسی مرکزی کردن با آهنریای دائمی مرکزی کردن تصویر روی صفحه نمایش لامپ تصویر تلویزیون با استفاده از م

مهندسی برق

مرکزی کردن با آهنریای دائمی مرکزی کردن تصویر روی صفحه نمایش لامپ تصویر تلویزیون با استفاده از میدانهای مغناطیسی ناش از آهنرباهای دائمی نصب دشه در اطراف گردن لامپ

permanent - magnet contering

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی مرکزی کردن با آهنریای دائمی مرکزی کردن تصویر روی صفحه نمایش لامپ تصویر تلویزیون با استفاده از م

دایمی

permanent

سیستم آهنربا - دائمی هماهنگ - دوم خود - همزمان آرایش نشان دهنده از واحد فرستنده و یک یا چند واحد گیرنده تشکیل می شود تمام واحد رتورهای آهنربای دائمی و استاتورهای چنبره ای دارند که از هسته های فرومغناطیسی اشباع شدنی استفاده می کنند و با جریان متفاوتی از یک منبع خارجی مشترک تحریک می شوند پیچکها در سه نقطه با فاصله یا بیشتر انشعاب دارند و سرهای انشعاب متناظر به یکدیگر وصل می شوند تا ولتاژهایی کهدر اصل هماهنگ دوم ولتاز تحریک هستند ، ارسال شوند رتورهای واحدهای گیرنده درموقعیت مشابهی با رتورهای فرستنده قرار می گیرند

permanent - magent second - harmonic self - synchronous system

سنجه آهنربا - دائمی ، پیچک - متحرک سنجه dc متحرکی که از پیچک کوچکی از سیم نگهداشته شده روی یاتاقانهای جوهری ، بین قطبهای کی آهنربای دائمی تشکیل شده است فنر مارپیچی آن به صورت اتصالی به پیچک عمل می کند و پیچک عقربه متصل به آن را روی وضعیت صفر در درجه بندی سنجه نگه می دارد وقتی که جریان مستقیم مورد اندازه گیری به درون پیچک فرستاده می شود ، میدان مغناطیسی ناشی از آن بر روی آهنربای دائمی نیرو وراد می کند و پیچک می گردد قبلاً آن را حرکت دار سونال می نامند

permanent - magnet , moving - coil meter

هد پاک کننده آهنریای دائمی هد پاک کننده ای که از میدانهای یک یا چند آهنربای دائمی برای پاک کردن نوار مغناطیسی استفاده می کند

permanent - magnet ersing head

بلندگو با آهنربای دائمی بلندگوی دارای رسانای متحرک که میدان مغناطیسی ثابتی با استفاده از آهنربای دائمی در آن تولید می شود آن را بلندگوی دینامیکی با آهنربای دائمی نیز می نامند

permanent - magnet loudspeaker

ابزار آهنربا - دائمخی ، آهن - متخرک سنجه ای که عملکرد آن بر اساس پژه آهنی متحرکی است که خود را با میدان ناشی از آهنربای دائمی و پیچک حامل جریان در مجاورت آن تنظیم می کند

permanent - magnet moving - iran instrument

موتور پله ای آهنربا - دائمی موترو پله ای با روتوری که شامل یک آهنربای دائمی قوی است هر پیچک استاتور ، به ترتیب و به طور مستقل برق دار می شود رتور خود را با پیچک استاتور با فاصله برابر وجود داشته باشد هر گام چرخش 90 درجه خواهد بود برای به دست آوردن گامهای کوچک تر از پیچکهای استاتور بیشتر یا چرخ دنده های کاهش سرعت استفاده می شود

permanent - magnet stepper motor

موتور با خازن راه اندازی دائمی و موتور با خازن راه اندازی - حرکتی موترو خازنی با خازن راه اندازی و سیم پیچی کمکی که هم در راه اندازی و هم در حرکت در مدار باقی می مانند

permanent - split capcitor motor permanent - split capacitor motor capacitor start -run motor

جریان دائمی

permanent current

پژواک دائمی سیگنال بازتابنده از جسمی که نسبت به ایستگاه رادار ثابت است

permanent echo

شار دایمی

permanent flux

مغناطیس دائم

permanent magnet

تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار

permanent magnet centering

بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار

permanent magnet dynamic

تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار

permanent magnet focusing

کانونی کردن با اهنربای دائمی کانونی کردن باریکه الکترونی در لامپ تصویر تلویزیون با استفاده از میدان مغناطیسی ناشی از یک یا چند اهنریای دائمی نصب شده در اطراف گردن لامپ

permanent -magnet focusing

ژنراتور آهنربای دائم

permanent magnet generators

ژنراتورهاي مغناطيس دائم

Permanent Magnet Generators

ماشین مغناطیس دائم

permanent magnet machine

سنجه آرسنوال

permanent magnet moving-coil instrument

ماشین سنکرون آهنربای دائم

Permanent Magnet Synchronous Machine(PMSM

ماشین آهن‌ربای دائم ورنیر

Permanent Magnet Vernier Machine

موتور AC آهنربای دائم

permanent magnets AC motor

مدار مجازی دایمی

permanent virtual circuit

آهنربای دائم

Permanent-Magnet

موتور مغناطیس دائم

Permanent-Magnet Motor

ژنراتور سنکرون مغناطیس دائم

permanent-magnet synchronous generator

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی مهندسی برق از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی مرکزی کردن با آهنریای دائمی مرکزی کردن تصویر روی صفحه نمایش لامپ تصویر تلویزیون با استفاده از م

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی مرکزی کردن با آهنریای دائمی مرکزی کردن تصویر روی صفحه نمایش لامپ تصویر تلویزیون با استفاده از م

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما