معنی put

روانشناسی
put
گذاردن ، قراردادن ، به زور واداشتن ، عذاب دادن ، تقدیم داشتن ، تعبیر کردن ، بکار بردن ، منصوب کردن ، ترغیب کردن ، استقرار ، پرتاب ، سعی ، ثابت ، واداشتن ، متصف کردن ، فرض‌کردن ، ثبت کردن ، تعویض‌کردن ، انداختن ، مستقر خاصی‌قراردادن ، ترجمه‌کردن ، تعبیرکردن ، عازم‌کاری‌شدن ، بفعالیت پرداختن ، بکاربردن ، منصوب کردن گذاردن ، تحمیلکردن‌بر(با(to ، تقدیم‌داشتن ، ارائه‌دادن ، دراصطلاح‌یاعبارت
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی put
putty
بتونه ، سرنج ، زاموسقه ، آدم ساده وزود باور ، بتونه کردن ، زاموسقه زدن
puttier
بتونه کار شیشه ، زاموسقه کار
put sth on
به معرض نمایش گذاشتن
put through
به نتیجه رساندن ، ارتباط پیدا کردن ، واداشتن ، به‌نتیجه رساندن
puttee
پاپیچ ، مچ پیچ
putamen
پوسته (در مغز)
put over
تاخیر کردن ، بتاخیر انداختن ، از سرباز کردن ، بازحمت بانجام رساندن
put on
تحمیل کردن ، گذاردن ، صرف کردن ، بخود بستن ، وانمود کردن ، بکارانداختن ، اعمال کردن ، بکار گماردن ، افزودن ، انجام دادن ، دست انداختن ، تصنعی ، وانمود شده ، اجرا کرن ، روشن کردن ، pretended) :(adj & vi) ، (assumedتصنعی ، وانمود شده کردن ، :(vt & vi)تحمیل کردن ، اعمال
put upon
تحمیل کردن بر ، استفاده کردن از ، سود بردن از ، طعمه قرار دادن
put about
تغییر مسیر دادن ، تغییر جهت دادن ، برگشتن ، پریشان شدن ، ( در مورد کشتی ) تغییر مسیر دادن
put out
تقلا کردن ، منتشرساختن ، ایجاد کردن ، تهیه کردن ، اشفته کردن ، رنجاندن ، برانگیختن ، از ساحل عازم شدن ، خاموش کردن ، خاموش کردن تقلا کردن ، آشفته کردن
putschist
توطله چی ، توطئه چی
putsch
توطله محرمانه برای بر انداختن حکومت ، توطئه محرمانه برای بر انداختن حکومت
putlog
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی آن میگذارند ، کف چوب بست ، کف چوب بست (putlock)تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی آن میگذارند
putlock
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی آن میگذارند ، کف چوب بست ، کف چوب بست (putlog)تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی آن میگذارند
puttyroot
ثعلب امریکایی ، ( گ ش ) ثعلب آمریکائی
putting green
چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
putter
چوگان دسته کوتاه ، ول گشتن ، مهمل گشتن ، ور رفتن ، ور رفتن ( بازی گلف ) چوگان دسته کوتاه ، ( معمولا با aboutو(around
put option
خیار فروشنده
put to
در تنگنا قرار دادن ، بگروه شکارچی پیوستن ، ( در بامداد شکار ) بگروه شکارچی پیوستن
put up
در ظرف گذاردن ، بسته بندی کردن ، کنسرو کردن ، کنار گذاردن ، متحمل شدن ، برگزیدن ، بیگودی بگیسو زدن ، علنی ساختن ، طرح کردن ، منزل دادن ، ساختن ، بنا کردن ، بنا کردن در ظرف گذاردن
put off
سردواندن ، طفره ، بهانه ، عذر ، تعویق ، انصراف ، تاخیر کردن ، طفره رفتن ، ازسرباز کردن ، ببعد موکول کردن ، سرباز کردن ، ببعد موکول کردن سردواندن ، از
putt
ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ ، زدن توپ
putrid
فاسد ، متعفن
putrefactive
فاسد کننده
putrefaction
فساد ، تعفن ، عفونت ، پوسیدگی ، گندیدگی
put across
فهماندن ، باحقه بازی موفق شدن ، دوز وکلک چیدن
put in
کنار امدن با ، مداخله کردن ، رساندن ، تقاضا کردن ، پیشنهاد دادن ، کنار آمدن با
put away
کنار گذاردن ، مردود ساختن ، طلا ق دادن ، تمام غذا یا مشروبی را خوردن ، مصرف کردن
putridity
گندیدگی ، تعفن
putrescencty
گندیدگی ، فساد ، پوسیدگی ، (putrescence )گندیدگی
putrescence
گندیدگی ، فساد ، پوسیدگی ، (putrescencty )گندیدگی
putrefy
گندیدن ، متعفن شدن ، پوسیدن ، فاسد شدن ، چرک نشستن ، چرک کردن ، گنداندن
putrescible
گندیده ، فساد پذیر ، (putrescent )گندیده
putrescent
گندیده ، فساد پذیر ، (putrescible )گندیده
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد ، ( ش ) ماده سمی در گوشت فاسد
putative
مشهور ، قلمداد شده ، مفروض ، مورد قبول عامه
put by
منصرف شدن ، قطع کردن ، کنار گذاردن ، اندوختن
clocked input
ورودی با سنجش زمان
i\o input\output
ورودی و خروجی
indirect output
خروجی غیر مستقیم
inhibiting input
ورودی مانع
input
درون گذاشت ، پول بمیان نهاده ، خرج ، نیروی مصرف شده ، درون داد ، نیروی مصرف شده ورودی ، درونداد
input/output
(I\O)ورودی و خروجی
input-output
ورودی و خروجی
inverting input
ورودی وارونگر
kaput
کاملا شک ست خورده ، منکوب ، ازکارافتاده ، کاملا شک‌ست خورده
manual input
ورودی دستی
motor output
برونداد های حرکتی
noninverting input
ورودی غیروارونگر
occiput
استخوان قمحدوه ، استخوان پس سر ، (تش ) استخوان قمحدوه
out put
بازده- ستانده- محصول ، برون داد
output
خروجی ، برونداد ، محصول ، تولید ، بازده خروجی
phonological input
درونداده واجی
real time input
ورودی بلا درنگ
real time output
خروجی بلا درنگ
sensory input
درونداد های حسی
shot put
پرتاب وزنه (در ورزش)
sinciput
جلو سر ، پیشانی ، جبهه
throughput
توان عملیاتی ، حاصل کار

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای مقاله ISI روانشناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن