معادل انگلیسی مورچه ، مور :پیشوندیست بمعنی ، :(ant-pref )پیشوندیستبمعنی <ضد> و <مخالف> و <درعوض > و <بجای > و غیر

روانشناسی

مورچه ، مور :پیشوندیست بمعنی ، :(ant-pref )پیشوندیستبمعنی <ضد> و <مخالف> و <درعوض > و <بجای > و غیره :(n )مورچه ، مور

ant

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی مورچه ، مور :پیشوندیست بمعنی ، :(ant-pref )پیشوندیستبمعنی <ضد> و <مخالف> و <درعوض > و <بجای > و غیر

اجتماع ستیز ، مخالف اصول اجتماعی ، مخالف اجتماع ، مخل اجتماع ، دشمن جامعه ، جامعه ستیز

antisocial

احساس مخالف ، ناسازگاری ، انزجار ، بیزاری

antipathy

اختلال شخصيت ضد اجتماعي ، اختلال شخصیت ضداجتماعی: نوعی اختلال شخصیت که در آن سازگاری با هنجارها و سایر افراد اجتماع مختل می شود و فرد مکررا در ارتباط با دیگران دچار تعارض می شود تکانشگری ، خودمحوری ، آستانه عمل پایین در برابر موانع و ناکامی ها ، مسئولیت ناپذیری ، نقش کمرنگ وجدان ، استثمار دیگران و نادیده گرفتن قوانین از وییگی های بارز این افراد می باشد نوعی اختلال شخصیت که طی آن فرد نگرشی طمع کارانه نسبت به دیگران دارد و برای حقوق آنها اهمیت قایل نیست چنین رفتاری باید سابقه دار باشد و حداقل به سه شکل ظاهر می شود که از آن جمله می توان به این موارد اشاده کرد: پرخاشگری مکرر ، بی ملاحظه گی که دیگران را به خطر می اندازد ، حقه بازی ، عدم پشیمانی و عدم مسئولیت کوتاهی در پرداختن تعهدات مالی

antisocial personality disorder

ادم خوار ، وحشی ، (pl anthropophagi)آدم خوار

anthropophagus

ادم خواری ، آدم خواری

anthropophagy

اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند ، اشخاصی که درسال 88-1787 مخالف اساس حکومت آمریکا بودند ( مخفف آنA&Eاست )

anti federalist

اضطراب انتظار

anticipatory anxiety

اطاق انتظار ، کفش کن

anteroom

اطاق کفش کن ، پیش اطاقی

antechamber

اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات

anthropopathism

انسان شناس

anthropologist

انسان محوری

anthropocentrism

انسان هراسی

anthropophobia

انعکاس یا جواب سرود و موسیقی ، تهلیل خوانی ، سرود تهلیلی ، جواب

antiphony

انود ، قطب مثبت برق ، صفحه ء پلا تین یا تنگستن دو لوله ء اشعه ء مجهول ، (ش ) آنود ، صفحهء پلاتین یا تنگستن دو لولهء اشعهء مجهول

anticathode

باستانی ، وابسته بقدیم ، عتیقه شناس

antiquarian

بافت رابط قدامی

anterior commissure

بالا بردن ، نشان دادن ، توپ زدن :پیشوندی است بمعنی -پیش -و -قبل از- و -درجلو - ، :(ante-pref )پیشوندی است بمعنی - پیش - و - قبل از-و - درجلو- :(vt & vi )بالا بردن ، توپ زدن

ante

برامدگی قسمت غضروفی خارج گوش ، ( تش ) برآمدگی قسمت غضروفی خارج گوش

antihelix

برضد اماس عصب ، مخاف اماس عصبی ، (طب ) برضد آماس عصب ، مخاف آماس عصبی

antineuritic

بزکوهی ، antelopes) ، (pl antelopeبزکوهی

antelope

بساک ، (گ ش ) بساک

anther

پاد ، مخالف ، علیه ، ضد ، : پیشوندهاییست بمعنی ، بمعنی <ضد> و <مخالف> و <درعوض > و <بجای > و غیره مثل:(pl antis) (:n ) ANTIchristپاد ، anth- pref ) ، -ant ، - :(antiپیشوندهائیست

anti

پاداوج ، بیان قهقرایی (مثل ، هرچه پیش می رود اهمیتش کمتر میشود ، بیان قهقرائی نمودن پاداوج ، بیان قهقرائی (مثل < زنم مرد ، مالم را بردند و سگم هم گم شد> ) ، بیانی که

anticlimax

پاداوجی ، مربوط به بیان قهقرایی ، خلا ف انتظاری ، مربوط به بیان قهقرائی ، خلاف انتظاری

anticlimactic

پادبند ، مانع انعقاد خون ، داروی ضد انعقاد خون ، ( طب ) مانع انعقاد خون

anticoagulant

پادتن ، پادتن (آنتی بادی)

antibody

پادزا ، ماده ای که در بدن ایجاد عکس العمل علیه خودش میکند ، مواد تولید کننده ء پادتن ، پادگن ، پادگن پادزا ، ماده‌ای که در بدن ایجاد عکس‌العمل علیه خودش میکند ، مواد تولید کنندهء پادتن

antigen

پادزهری ، دارای خاصیت پادزهری

antidotal

پادزی ، مانع ایجاد لطمه بزندگی ، جلوگیری کننده از صدمه به حیات ، مربوط به انتی انتی بیوزیس ، ماده ای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود ، میکربهای دیگر میشود آنتی بیوزیس ، ماده‌ای که از بعضی موجودات ذره‌بینی بدست میاید و باعث کشتنپادزی ، مربوط به آنتی

antibiotic

پادگذاره ، ضد و نقیض ، تضاد ، تناقض ، برابر نهاده ، (pl antitheses)پادگذاره

antithesis

پادگذاره ای ، دارای ضد و نقیض ، متضاد ، پادگذاره‌ای

antithetic

پادگذاره ای ، دارای ضد و نقیض ، متضاد ، پادگذاره‌ای

antithetical

پادگونه ، نمونه یا مصداق چیزی ، نوع متقابل

antitype

پادماده ، جسمی که حاوی ماده ء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون

antimatter

پاسخ انتظاری

anticipatory response

پهلوان غول اسای لیبی که پسر زمین بود ، ( افسانهء یونان ) پهلوان غول آسای لیبی که پسر زمین بود

antaeus

پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن ، پیش بودن (از) ، منتظربودن ، پیش بینی کردن ، جلوانداختن ، سبقت ، سبقت پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن

antedate

پیش بینی ، انتظار ، سبقت ، وقوع قبل از موعد مقرر ، پیشدستی

anticipation

پیش بینی کردن ، انتظار داشتن ، پیشدستی کردن ، جلوانداختن ، پیش گرفتن بر ، سبقت جستن بر

anticipate

پیش بینی کننده ، منتظر

anticipator

پیش زایمانی

antepartem

پیشایند

antedating

پیشایندها : محرکها یا شرایطی که موجب رفتار مورد نظر می شوند

antecedent conditions

پیشرو ، مقدم

antecessor

پیشوند بمعانی ، ( anthrop )پیشوند بمعانی < انسان > و < جنس انسان >

anthropo

پیشوند بمعانی ، ( anthropo )پیشوند بمعانی < انسان > و < جنس انسان >

anthrop

پیشوندهاییست بمعنی ، <بجای > و غیره مثل: anth- pref ) ANTIchrist ، -ant ، - :(antiپیشوندهائیستبمعنی <ضد> و <مخالف> و <درعوض > و

anth

تاثیر داروهای ضداستیل کولین که عمل این ناقل عصبی را وقفه می بخشند علائم آن عبارتند از: تاری دید ، خشکی دهان

anticholynergic

تریاق ، پادزهر ، ضد سم ، پازهر

antidote

تضاد بین دو موجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند ، تضاد بین یک میکرب و فراورده ء میکرب دیگر که باعث از بین رفتن میکرب اولی میشود ، میشود نمیماند ، تضاد بین یک میکرب و فرآوردهء میکرب دیگر که باعث از بین رفتن میکرب اولی (زیست شناسی) تضاد بین دو موجود زنده کوچک که بیش از یکی از آنها در محیط باقی

antibiosis

تغذیه شده با گل ، تغذیه کننده از شهد گل

anthophagous

تقدم ، پیشی ، پیشروی ، سبقت تقدم

antecedence

تناقض دو قانون یا دو اصل ، اظهار مخالف

antinomy

جانور پستاندار مورچه خوار ، اردوارک ، پرنده ء مورچه خوار ، (ج ش ) جانور پستاندار مورچه خوار ، آردوارک ، پرندهء مورچه خوار

anteater

جایگاه مخصوص روحانیون و سرایندگان در کلیسا

antechoir

جلو(ی) ، قدامی ، پیشین (قدامی)

جلوگیری از رشد و ازدیاد میکربها در اثر مواد ضدعفونی ، ( طب ) جلوگیری از رشد و ازدیاد میکربها در اثر مواد ضدعفونی

anti sepsis

جلوگیری کننده از نوبت و دوره ء امراض ، ( طب ) جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض

antiperiodic

جنبه انسانی برای خدا قاءل شدن ، جنبه انسانی برای خدا قائل شدن

anthropomorphize

جنگ نگار ، متخصص و متبحر در گلچین قطعات ادبی

anthologist

چین طاقی ، تاقدیس

anticline

حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی ، صنعت تجنیس ، تجنیس (در تراژدی‌های یونانی) حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام آواز دسته جمعی ، صنعت

antistrophe

خطای انتظاری

anticipatory error

خمیده بجلو یا متمایل ببالا

antrorse

دارای قدرت پیشگویی ، درحالت انتظار ، دارای قدرت پیشگوئی

anticipative

داروهای ضد اضطراب: داروهای کندکننده دستگاه عصبی مرکزی که موجب کاهش تنش می شود ، کمی خواب آلودگی ایجاد می کند ولی نه به میزان باربیتوراتها والیوم و لیبریوم ، به این داروها آرامبخش های ضعیف نیز گفته می شود

antianxiety drugs

داروهای ضد افسردگی

antidepressant, antidepressive

داروهای ضدافسردگی: داروهایی که مصرف آنها موجب تغییر خلق افراد افسرده در جهت احساس شادمانی بیشتر می شود چنین اثری احتمالا ناشی از قدرت این داروها در افزایش انتقال دهنده های عصبی از نوع نورایی نفرین ، سروتونین ، یا هردو است نمونه ها: ایمیپرامین ، سوترامین

antidepressants

داروهای ضدروانپریشی: داروهایی که نشانه های روانپریشی را کاهش می دهند و به وییه در درمان اسکیزوفرنی به کار می روند مثل: کلرپرومازین که به آنها آرامبخش های قوی نیز می گویند

antipsychotic drugs

داروی ضد اضطراب

antianxiety drug

داروی ضد افسردگی

antidepressant

داروی ضد افسردگی

antidepressive

داروی ضد تشنج

anticonvulsive

داروی ضد شیدایی

antimanic-ru-

داروی مربوط بدرمان مالا ریا ، داروی ضد مالا ریا

antimalarial

دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد ، نونه ء زن فداکار و با تقوا ، را خدمت کرد ، ( مج ) نونهء زن فداکار و با تقوا (افسانهء یونان)دختری که همراه پدر نابینای خود به آتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش او

antigone

دخمه ، غار ، سردابه

anter

دوای ضد ترشی معده ، ضد اسید معده

antacid

دوای ضد عفونی ، گندزدا ، ضدعفونی ، تمیز و پاکیزه ، مشخص ، پلشت بر ، جداگانه ، پادگند

antiseptic

ذغال سنگ خشک و خالص ، انتراسیت ، آنتراسیت

anthracite

رفتارشناسی

anthroponomy

روش پیش بینی

anticipation method

روغن موتور ، ضد ضربه

antiknock

رویه ء صندلی ، روکش مبل و صندلی

antimacassar

سابق یا اسبق بودن ، برتری جستن ، پیش رفتن ، جلوترامدن ، (از لحاظ مکان و زمان و مقام) برتری جستن ، جلوترآمدن

antecede

سرم حاوی پادتن

antiserum

سرود ، سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند

anthem

سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دسته ء دیگر خوانده میشود ، سرود برگردان

antiphon

سنگ سرمه ، توتیای معدنی ، انتیمون ، آنتیمون

antimony

سیاه زخم ، نوعی سنگ یاقوت ، ( طب ) سیاه زخم

anthrax

سیل هراسی

antlophobia

شاخ گوزن ، شاخ فرعی ، انشعاب شاخ

antler

شاخک ، موج گیر ، انتن ، antennas) ، (pl antennaeشاخک ، (در بی‌سیم ) موج گیر ، آنتن آنتن

antenna

شبیه انسان ، دارای شکل انسان

anthropomorphic

شخصیت جامعه ستیز: نوعی اختلال شخصیتی با خصوصیات بالینی تکانشی بودن ، ناتوانی در همنوایی با رسوم و قوانین جامعه و فقدان اضطراب و احساس گناه در فرد نسبت به رفتار خود

antisocial personality

شکوفان ، غرق شکوفه ، عمل شکفتن غنچه ، (گ ش ) شکوفان

anthesis

ضد انقباض و تشنج ، ضد اختلا ج ، ( طب ) ضد انقباض و تشنج ، ضد اختلاج

antispasmodic

ضد تانک

antitank

ضد زیردریایی ، مخرب زیردریایی ، ضد زیردریائی ، مخرب زیردریائی

antisubmarine

ضد سرفه ، ارام کننده ء سرفه ، آرام کنندهء سرفه

antitussive

ضد فلج ، داروی ضد فلج ، فلج بر ، ( طب ) ضد فلج

antiparalytic

ضد مسیح ، دجال

antichrist

ضد مغناطیسی

antimagnetic

ضد هوابرد ، ضد حملا ت هوایی ، اسلحه ضد هوایی ، ضد حملات هوائی ، اسلحه ضد هوائی

antiaircraft

ضد یهود ، مخالف اقوام سامی

anti semite

ضد یهودی

anti semitic

ضدسم ، ضدزهر

antitoxic

ضدمیکربی

antimicrobial

عضو تناسلی نر در نهانزادان ، بساک ، (pl antheridia)عضو تناسلی نر در نهانزادان

antheridium

علم انسان شناسی ، مبحث روابط انسان با خدا

anthropology

علم ساختمان بدن انسان ، رشته ای از علم انسان شناسی که درباره تاثیر اوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند ، نژاد شناسی ، جغرافیائی بر روی نژادها صحبت میکند ، نژاد شناسی علم ساختمان بدن انسان ، رشته‌ای از علم انسان شناسی که درباره تاثیر اوضاع

anthropography

علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی ، علم شناسائی طبیعت و ماهیت انسانی

anthroposophy

عهد عتیق ، روزگار باستان ، قدمت

antiquity

غار بزرگ ، مغاره ، حفره های بدن ، ( طب ) حفره های بدن

antrum

غذای اشتهااور ، مشتهی ، غذای اشتهاآور

antipasto

غریب و عجیب ، بی تناسب ، مسخره ، وضع غریب و مضحک

antic

فاقد تمایل

antipathetic

قاءل شدن جنبه انسانی برای خدا ، تصور شخصیت انسانی برای چیزی ، انسان انگاری ، قائل شدن جنبه انسانی برای خدا

anthropomorphism

قبل از جنگ ، قبل از جنگ داخلی امریکا ، قبل از جنگ داخلی آمریکا

antebellum

قبل از ظهر ، ( A M )قبل از ظهر ( مخفف آن A Mاست )

antemeridiem

قبل از مرگ ، مرگ زود رسیده

antemortem

کرم کش ، دافع کرم روده ، مربوط بداروی ضد کرم

anthelmintic

کلمه ء متضاد ، ضد و نقیض ، متضاد

antonym

کهنه ، عتیقه ، باستانی

antique

کهنه ، منسوخ ، متروک ، قدیمی

antiquated

گلچین ادبی ، منتخبات نظم و نثر ، جنگ

anthology

گلچین ادبی جمع کردن

anthologize

ماده ء ضد یخ ، ضد یخ

antifreeze

ماده ء ضدسم

antivenin

ماده ء ضدسم ، ضد زهرابه ، دفع سم

antitoxin

ماده ء ضدویتامین ، ماده ای که ویتامین ها را خنثی میکند ، مادهء ضدویتامین ، ماده‌ای که ویتامین‌ها را خنثی میکند

antivitamin

ماده ای که موجب وقفه ء واکنش های حیاتی موجود می شود ، پاد فروگشا ، ماده‌ای که موجب وقفهء واکنش‌های حیاتی موجود می‌شود

anticatalyst

ماده متعادل کننده ء غدد درقی ، ضد غده ء درقی

antithyroid

مبحث پیدایش و تکامل بشر

anthropogenesis

مبحث سنجش و اندازه گیری بدن انسان ، انسان سنجی جسمانی ، مبحث سنجش و اندازه‌گیری بدن انسان

anthropometry

متغیر پیشایند

antecedent variable

متمم لگاریتم ، جیب وظل ، متمم جیب ، (ر ) متمم لگاریتم

antilogarithm

مخالف با یهودیان

anti semitism

مخالف بردگی

antislavery

مخالف تشکیل (تراست) یا اتحادیه های بزرگ صنایع ، مخالف تشکیل ( تراست ) یا اتحادیه‌های بزرگ صنایع

antitrust

مخالف کردن ، دشمن کردن

antagonize

مخالفت ، خصومت ، هم اوری ، اصل مخالف ، هم ستیزی ، هم آوری

antagonism

مخالفت امیز ، خصومت امیز ، رقابت امیز ، هم ستیزانه ، مخالفت آمیز ، خصومتآمیز ، رقابت آمیز

antagonistic

مخالفین اصول اخلا قی فرقه ای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلا قی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد ، داشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد مخالفین اصول اخلاقی فرقه‌ای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقاد

antinomian

مدار قطب جنوب

antarctic circle

مربوط به آدم خواری ، تغذیه کننده از گوشت انسان

anthropophagous

مربوط به پیدایش و تکامل انسان ، مربوط به برخورد و تماس بشر با طبیعت

anthropogenic

مربوط به دوران پیدایش انسان ، ( زیست شناسی ) مربوط به دوران پیدایش انسان

anthropic

مربوط به ساکنین ینگی دنیا ، واقع در طرف مقابل زمین ، مستقیما ، مخالف ، متقاطر

antipodal

مربوط به قبل از تولد ، قبل از ولا دتی ، پیش از تولد

antenatal

مربوط به قطب جنوب ، قطب جنوبی ، قطب جنوب

antarctic

معتقد باینکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است

anthropocentric

مقدم ، پیشین ، پیشایند ، پیشی ، سابق ، مقدمه ، سابقه ، (د ) مرجع ضمیر ، دودمان ، تبار مقدم

antecedent

منتظر ، امیدوار ، ابستن ، باردار ، پیش بینی کننده ، آبستن

anticipant

موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند ، داروی ضد هیستامین ، بافت ها می شوند ( طب ) موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین در

antihistamine

مورتپه ، خاکریزی که مور هنگام لا نه سازی در اطراف لا نه خود ایجاد میکند ، خاکریزی که مور هنگام لانه‌سازی در اطراف لانه خود ایجاد میکند

anthill

مورد انتظار

anticipated

موشک ضد موشک ، پاد پرتابه

antimissile missile

میمون آدم نما ، شبه انسان ، انسان نما

anthropoid

نقطه ء مقابل یا متقاطر ، (pl antipodes)نقطهء مقابل یا متقاطر

antipode

نیرو گذاری بازداشتی

anticathexis

هم اورد ، مخالف ، ضد ، رقیب ، دشمن ، هم ستیز ، هم آورد

antagonist

هورمون کاهنده ادرار

antidiuretic hormone

هورمونی که از لوب خلق غده صنوبری (هیپوفیز) ترشح می شود و با کاهش ادرار تعادل آب بدن را حفظ می نماید

antidiuretic

وابسته بانسان شناسی ، مربوط بطبیعت انسانی

anthropological

وابسته بکلمه متضاد

antonymous

وابسته به پیش از طوفان ، پیش از طوفان نوح ، آدم کهن سال ، آدم کهنه پرست

antediluvian

وابسته به مبحث اندازه گیری بدن انسان

anthropometric

واچرخه ، گردباد هوایی ، گردباد هوائی

anticyclone

ياد زدودگی پيش گستر

anterograde amnesia5

یادزدودگی پیش گستر: ناتوانی در یادگیری و یادداری اطلاعات تازه تصور می شود این اختلال ناشی از عدم رمزگردانی اطلاعات تازه در حافظه درازمدت باشد -> یادزدودگی پس گستر ، فراموشی پیش‌گستر

anterograde amnesia

یهود ستیز ، یهود ستیزانه

antisemitic

یهود ستیزی

antisemitism

گمراه ، منحرف ، بیراه ، نابجا ، کجراه

aberrant

بی تکلیف ، معلق ، متوقف

abeyant

ساینده ، سوزش اور

abradant

جاذب ، دارای خاصیت جذب ، درکش ، دراشام

absorbant

بسیار ، فراوان ، وافر

abundant

پذیرنده ، قبول کننده

acceptant

جور ، مطابق ، موافق

accordant

ذی حساب ، حسابدار

accountant

جسم جامد و سخت ، مقاوم ، یکدنده ، تزلزل ناپذیر

adamant

یار ، کمک ، مساعد ، یاور ، اجودان ، معین

adjutant

یاور ، یاری کننده ، ممد ، دوای ممد

adjuvant

اداره کننده ، اجرایی

administrant

معاون اداری

administrative assistant

چیز تقلبی ، مایه تقلب و فساد ، متقلب ، پست تر کننده ، استحاله دهنده

adulterant

گواهی نویس ، استشهاد نویس ، شاهد

affiant

کمک هزینه ء تحصیلی

aid grant

وفادار ، صادق ، هم پیمان

allegiant

تغییر دادنی ، تبدیلی ، تغییر دهنده

alterant

گردنده ، سیار ، متحرک

ambulant

حقوق بگیر ، وظیفه خور

annuitant

استیناف دهنده ، استینافی ، مفتری ، تهمت زننده (بکسی)

appellant

ضمیمه ، الحاقی

appendant

درخواست دهنده ، تقاضا کننده ، طالب ، داوطلب ، متقاضی ، درخواستگر ، کارجو

applicant

وابسته ، متعلق ، متعلقات ، ( در جمع ) متعلقات

appurtenant

(در ساختمان) شمع قوسی ، ستون قوسی ، قوس اتکاء ، قوس اتکاء )(pl arcs boutants)(flying buttress)در ساختمان) شمع قوسی

arc boutant

بدترین ، بدنام ترین ، ولگرد ، اواره ، آواره

arrant

متکبر ، گردن فراز ، خودبین ، گستاخ ، پرنخوت

Arrogant

فراز جو ، فراز گرای ، صعودی ، بالا رونده ، سمت الراس ، نوک ، (ascendent)فراز جو ، ( نج ) سمت‌الراس

ascendant

بطور مایل ، بسوی سراشیب ، اریبی ، حرکت مایل

aslant

جویا ، طالب ، داوطلب کار یا مقام ، ارزومند ، حروف حلقی ، آرزومند

aspirant

حمله کننده

assailant

معاون ، یاور ، دستیار ، بردست ، ترقی دهنده ، ترقی دهنده دستیار ، نایب

assistant

هم صدا ، شبیه در صدا ، مشابه یا متجانس (درصدا)

assonant

سرپرست ، همراه ، ملا زم ، مواظب ، وابسته

attendant

در جریان روز ، مطلع ، باخبر ، (up to date)در جریان روز

au courant

اجتنابی

avoidant

میگساری ، میگسار ، باده پرست ، باده‌پرست

bacchant

حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار

bench warrant

مهربان ، لطیف ، خوش خیم ، ملا یم

benignant

پولک گردی که معمولا از طلا است ، ( درعلائم نجابت خانوادگی ) پولک گردی که معمولا از طلا است

bezant

پرسروصدا ، شلوغ کننده ، خودنما ، خشن ، رسوا

blatant

غلا م ، بنده ، برده بدون مزد واجرت ، زر خرید

bond servant

علا قمند بزندگی خوب (مخصوصا علا قمندبه غذای خوب) ، عشرت طلب ، عشرت طلب (pl bons vivants & bon vivants)علاقمند بزندگی خوب (مخصوصا علاقمندبه غذای خوب )

bonvivant

بادکرده ، برامده ، پف کرده ، برآمده

bouffant

تابان ، مشعشع ، زیرک ، بااستعداد ، برلیان ، الماس درخشان

brilliant

شناور ، سبک ، سبکروح ، خوشدل

buoyant

پسربچه ، جوان ، جوانک

callant

دادزننده ، نیازمند برسیدگی (فوری) ، (مج ) نیازمند برسیدگی ( فوری )

calmant

اصطلا حات مخصوص یک صنف یا دسته ، زبان دزدها وکولی ها ، طرزصحبت ، زبان ویژه ، مناجات ، گوشه دار ، وارونه کردن ، ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن ، باناله سخن گفتن ، بالهجه مخصوصی صحبت کردن ، خبرچینی کردن ، اواز خواندن ، مناجات کردن ، ( can not)صحبت کردن ، آواز خواندن ، مناجات کردن گوشه‌دار ، بالهجه مخصوصی اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته

cant

کرچک ، گیاه کرچک ، (گ ش ) کرچک

castor oil plant

برگذار کننده

celebrant

حسابدار قسم خورده

certified public accountant

اهنگ ساده و کشیده ، مناجات ، سرود ، سرود یا اهنگ خواندن ، آهنگ ساده و کشیده ، سرود یا آهنگ خواندن

chant

دارای رنگ ودرخشندگی متغیر (مثل چشم گربه درتاریکی) ، سنگ براق وصیقلی وموجدار ، دارای رنگ ودرخشندگی متغیر ( مثل چشم‌گربه درتاریکی )

chatoyant

پیشین ، سابق ، متعلق بدوره سابق ، منسوخ

ci devant

مستخدم کشوری ، مستخدم دولتی

civil servant

مدعی ، مطالبه کننده

claimant

روشن بین ، نهان بین

clairvoyant

دارای پولک زری ، پرزرق وبرق ، پولکدار

clinquant

کاشت حلزون

cochlear implant

اگاه ، باخبر ، آگاه

cognizant

شریک زندگی یا عمل جنسی ، بغل خواب

cohabitant

جنگجو ، مایل بجنگ ، مبارز ، محارب

comatant

مهربان ، خوشخو ، موافق ، اجابت کننده

comkpliant

افسر فرمانده ، فرمانده

commandant

اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند

communicant

شاکی ، دادخواه ، عارض ، مدعی ، خواهان

complainant

مهربان ، خوشخو ، با ادب

complaisant

همراه ، ملا زم ، پیوسته ، همایند

concomitant

موافق ، جور ، هم اهنگ ، هم نوا ، متوازن ، موزون ، همگام ، هم آهنگ

concordant

رازدار ، محرم اسرار ، دمساز

confidant

مشتعل ، فروزان

conflagrant

اجتناب از درگيري

conflict avoidant

هم اهنگ ، حرف صامت ، حرف بی صدا ، همخوان ، صامت (در آواشناسی) ، هماهنگ ، هم آهنگ

consonant

ثابت ، پایدار ، ثابت قدم ، باثبات ، استوار ، وفادار ، دائمی ثابت

constant

مشاور ، رایزن

consultant

الودگر ، جسم الوده ، ملوث ، الوده کننده ، آلودگر ، جسم آلوده ، آلوده کننده

contaminant

ستیزه جو ، مسابقه دهنده ، مدافع

contestant

ادامه دهنده

continuant

اگاه ، بصیر ، وارد ، متبحر ، آگاه ، ( با (withوارد

conversant

سردکننده

coolant

قره قاز ، شخص پرخور ، ازمند ، پنگون ، ( مج ) شخص پرخور ، آزمند

cormorant

تایید کننده ، موید ، تائید کننده

corroborant

برق زننده ، تابناک

coruscant

براورد کننده ، متخصص ارزیابی ، حساب دار ، ارزیاب ، برآورد کننده

cost accountant

دراز کشیده (مخصوصا حیوانات) ، لمیده

couchant

پیمان ، میثاق ، عهد ، پیمان بستن ، میثاق بستن

covenant

دارای صدای خش خش ، خش خش کننده

crepitant

درمرتفع ترین موضع ، کامل ، باوج رسیده ، (نج ) درمرتفع ترین موضع

culminant

کشمش بیدانه ، مویز ، (گ ش ) کشمش بیدانه

currant

حکم اعدام

death warrant

نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم ظاهر میشود ، دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود ، تازه کار ، خام دست ، خام‌دست نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم ظاهر میشود

debutant

ریختن شراب (از تنگ و غیره) ، اهسته خالی کردن ، سرازیر کردن ، آهسته خالی کردن

decant

اظهارکننده

decarant

مدافع ، مدعی علیه ، (حق ) مدافع

defendant

بی اعتناء ، بدگمان ، جسور ، مظنون ، مبارز ، معاند ، مخالف ، بی‌اعتناء

defiant

گرد یا مایعی که روی درختان میریزند که درخت برگ ریزان کند

defoliant

کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد ، کسی که مالی را از دیگری بزور می‌گیرد

deforciant

خواستار ، متقاضی ، درخواست کننده ، طلب کننده ، خواهان

demandant

عامل غیر طبیعی ، تقلبی ، مصنوعی

denaturant

بوزدا ، برطرف کننده بوی بد ، ماده دافع بوی بد

deodorant

عامل پریشانی ، دژم ساز ، عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی

depressant

زیاد سخن راندن ، بسط مقال دادن ، اواز زیر خواندن ، ازادانه انتقاد کردن ، آواز زیر خواندن ، آزادانه انتقاد کردن

descant

نسل ، زاده (در جمع) اولا د ، زادگان

descendant

تعیین کننده ، تصمیم گیرنده ، عاجز ، جازم ، دترمینان (در ریاضیات)

determinant

منحرف

deviant

سردرگمي/ اجتنابي

diffuse/avoidant

متسع ، گشاد شونده

dilatant

نوعی اواز ، به درازا بحث کردن ، ( descant)نوعی آواز ، به‌درازا بحث کردن

discant

ناسازگار ، ناموزون ، مغایر ، ناهماهنگ

discordant

مشخص کننده ، تفکیک کننده ، جدا کننده

discriminant

کنش گر افتراقی ، رفتار عامل افتراقی

discriminated operant

کسی که در مباحثه و مناظره شرکت دارد

discussant

رفع طلسم کردن ، از شیفتگی در اوردن ، (مج ) از شیفتگی در آوردن

disenchant

ضد عفونی ، داروی ضد عفونی ، ماده گندزدا

disinfectant

ماده کشنده حشرات

disinfestant

بی توجه اجتنابی

dismissing-avoidant

ازریشه کندن ، ازبن دراوردن(گیاه) ، ازبن‌درآوردن(گیاه)

displant

منازعه کننده ، اهل مباحثه ، جدلی ، منازعه‌کننده

disputant

غیرمعاشرتی ، غیراجتماعی ، خموده

dissociant

ناجور ، بداهنگ ، ناموزون ، ناهنجار ، بدآهنگ

dissonant

دور ، فاصله دار ، سرد ، غیرصمیمی ، فاصله‌دار

distant

چیره ، مسلط ، حکمفرما ، نافذ ، غالب ، برجسته ، نمایان ، عمده ، مشرف ، متعادل ، مقتدر ، مافوق ، برتر ، سلطه گر ، بارز ، برتر چیره

dominant

خوابیده ، ساکت ، درحال کمون

dormant

تعیین کننده رویا

dream determinant

بادنجان ، (گ ش ) بادنجان

eggplant

زیبا ، با سلیقه ، پربراز ، برازنده

elegant

پیل ، فیل

elephant

مهاجر ، کوچ کننده

emigrant

افسون کردن ، سحر کردن ، جادو کردن ، مسحور شدن ، فریفتن ، بدام عشق انداختن

enchant

ضمنا درحین ، درضمن ، تصادفا

enpassant

وارد شونده ، داوطلب

entrant

دارای مسافت مساوی

equidistant

نیروی متعادل ، متعادل

equilibrant

هم وزن

equiponderant

رویهم قرار گرفتن برگها ، سوار بر اسب ، (گ ش )رویهم قرار گرفتن برگها

equitant

عیار ، اواره ، سرگردان ، حادثه جو ، کمراه ، منحرف ، بدنام ، آواره ، حادثه‌جو

errant

ممتحن

examinant

برانگیزنده ، محرک ، مهیج ، وسیله القاء ، (طب ) وسیله القاء

excitant

ساز زن ، نوازنده

executant

بالا رونده ، متصاعد ، بخارشونده ، بیرون دهنده ، (exhalent)بالارونده

exhalant

گزاف

exorbitant

ابستن ، درانتظار ، آبستن

expectant

خلت(خلط)اور ، اخلا ط اور ، بلغم اور ، کف اور ، خلت( خلط)آور ، اخلاط آور ، بلغم آور ، کف آور

expectorant

خارج کننده ، دافع ، مسهل ، (expellent)خارج کننده

expellant

موجود ، دارای هستی ، پدیدار ، باقی مانده ، نسخه ء موجود و باقی(ازکتاب وغیره) ، ( ک ) پدیدار ، نسخهء موجود و باقی(ازکتاب وغیره )

extant

گزافگر ، غیرمعقول ، عجیب ، غریب ، گزاف ، مفرط

extravagant

فراوان ، پرپشت ، فیض بخش ، پربرکت

exuberant

شاد ، جست و خیزکننده

exultant

ثابت تلویحی

figurative constant

ستوان یکم ، ناوبان یکم

first lieutenant

گروهبان یکم ، (نظ ) گروهبان یکم

first sergeant

کسیکه برای بخشودگی از گناهان بخود شلا ق میزند ، موجود یا انگل تاژک دار

flagellant

اشکار ، برملا ، انگشت نما ، رسوا ، وقیح ، زشت ، آشکار

flagrant

شعله دار ، زرق وبرق دار ، وابسته به مکتب معماری گوتیگ ، شعله مانند

flamboyant

پرحرف ، گستاخ

flippant

دارای نوسان وتغییر

fluctuant

گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود

foliage plant

تعیین کننده شکل (در رورشاخ)

form determinant

متشکل ، مرکب ، مشتق

formant

رعد اسا ، خیره کننده ، گیج کننده ، رعد آسا

foudroyant

خوشبو ، معطر ، گلی (در رده بندی بوها)

fragrant

برق اسا ، خیره کننده ، برق آسا

fulgurant

اتشگیر ، محترق شونده ، غرش کننده ، (fulminating)آتشگیر

fulminant

ماده فراری که بعنوان ضد عفونی برای دفع افات بکار میرود ، ماده ضد عفونی کننده تدخینی ، تدخینی ماده فراری که بعنوان ضد عفونی برای دفع آفات بکار میرود ، ماده ضد عفونی کننده

fumigant

دلا ور ، دلیر ، شجاع ، عالی ، خوش لباس ، جنتلمن ، زن نواز ، متعارف وخوش زبان درپیش زنان ، زن باز ، دلا وری کردن ، زن بازی کردن ، ملا زمت کردن ، پیش زنان ، دلاوری کردن ، ملازمت کردن دلاور ، متعارف وخوش زبان در

gallant

ولگردی کردن ، عشقبازی کردن ، لا س زدن ، سفر کردن

gallivant

fraxinella

gas plant

رویان ، جوانه زننده ، سبز شونده

germinant

ادم غول پیکر ، نره غول ، غول ، قوی هیکل ، آدم غول پیکر ، نره‌غول

giant

حشیشه القمر ، ) (honesty)گ ش ) حشیشه‌القمر

gold and silver plant

حسابدار دولتی

government accountant

اهداء ، بخشش ، عطا ، امتیاز ، اجازه واگذاری رسمی ، کمک هزینه تحصیلی ، دادن ، بخشیدن ، اعطا کردن ، تصدیق کردن ، مسلم گرفتن ، موافقت کردن ، واگذاری کردن ، بورس تحصیلی یا پژوهشی ، موافقت کردن اهداء

grant

خوش ، بشاش ، تهنیت امیز ، تبریک امیز ، تهنیت آمیز ، تبریک آمیز

gratulant

سرود مذهبی ساده کلیسای کاتولیک رومی

gregorian chant

( guardian )

guardant

گروهبان دو (در نیروی دریایی) ، گروهبان دو ( در نیروی دریائی)

gunnery sergeant

ساکن

habitant

دودل ، مردد ، درنگ کننده ، تامل کننده

hesitant

سرکشیش ، مفسر روحانی ، ( یونان قدیم ) سرکشیش

hierophant

ماده ای که رطوبت را بخود جذب میکند

humectant

لوله ابکش (اب انبار) ، شیر اتش نشانی ، لوله آبکش ( آب انبار ) ، شیر آتش نشانی

hydrant

کارخانه یخ ساز ، کارخانه‌یخ‌ساز

ice plant

کانای هوشمندنما

idiot savant

نادان

ignorant

مهاجر ، تازه وارد ، غریب ، کوچ نشین ، اواره ، آواره

immigrant

کاشت ، جای دادن ، فرو کردن ، کاشتن ، القاء کردن

implant

دلالت کننده ، ایجاب کننده

implicant

مهم

important

ابستن ، اشباع شده ، ابستن کننده ، آبستن ، اشباع‌شده ، آبستن‌کننده

impregnant

درون کارخانه‌ای ، درحال رشت

in plant

لا ینقطع ، پیوسته ، پی در پی ، بی پایان

incessant

بی اندیشه ، بی فکر ، بی خیال ، فارغ البال

incogitant

بی خبر ، نا اگاه ، بدون اطلا ع ، غیر وارد ، بدون شناسایی ، نا آگاه ، بدون‌اطلاع ، بدون شناسائی

incognizant

نپذیرنده ، نا هموار ، تسلیم نشو ، سرسخت ، تسلیم‌نشو

incompliant

ناجور

inconsonant

بی ثبات ، بی وفا

inconstant

اشاره نما ، نماینده ، نشان دهنده ، دلا لت کننده

indicant

اوقات تلخ ، متغیر ، رنجیده ، خشمگین ، ازرده ، آزرده

indignant

گیاهان نیل دار ، درخت نیل ، بوته نیل ، (گ ش ) گیاهان‌نیل دار

indigo plant

مست کننده ، مستی اور ، مسکر ، مستی آور

inebriant

نا زیبا ، ناهنجار

inelegant

بی خطا ، بی اشتباه

inerrant

کودک ، بچه ، طفل ، بچه کمتر از هفت سال ، نوباوه

infant

هجوم کننده ، مهاجم

infestant

اگاهی دهنده ، خبر رسان ، مخبر ، شکل دهنده ، گوینده (در زبانشناسی) ، آگاهی دهنده ، شکل دهنده آگاه‌گر

informant

ساکن ، اهل ، مقیم ، زیست کننده در

inhabitant

فروبرنده ، بو کشنده ، استنشاق کننده ، فروبردنی

inhalant

بی دقت ، بی اعتناء

inobservant

ماده تلقیحی ، (inoculum)ماده تلقیحی

inoculant

ناچیز

insignificant

بی پروا ، بی قید

insouciant

دم ، آن ، لحظه ، ماه کنونی ، مثال ، فورا

instant

ماده مقاومت کننده ، مقاوم ، (برق ) ماده مقاومت کننده

insulant

مباشر ، ناظر ، مدیر ، مامورمالی ، پیشکار دارایی ، پیشکار دارائی

intendant

کاشتن درختهای جوان بین درختان دیگر

interplant

زیر بارنرو ، بی گذشت ، متعصب

intolerant

مستی اور ، مسکر ، مکیف ، مستی آور

intoxicant

داخل شونده ، دخول رسمی و قانونی ، ورود رسمی ، کسی که وارد انجمن یا دانشکده یامقامی میشود ، وارد ، داخل ، نفوذ کننده ، مقامی میشود ، نفوذ کننده داخل شونده ، کسی که وارد انجمن یا دانشکده یا

intrant

دسیسه باز ، پشت هم انداز ، فتنه جو ، انتریک چی ، (intriguant)دسیسه باز ، پشت هم‌انداز

intrigant

دسیسه باز ، پشت هم انداز ، فتنه جو ، انتریک چی ، (intrigant)دسیسه باز ، پشت هم‌انداز

intriguant

غیر متنوع ، یکسان ، ثابت ، نامتغیر ، نامتغیر تغییرناپذیر

invariant

نور افشان

irradiant

نا افزونه

irredundant

نا مربوط ، بی ربط

irrelevant

برانگیزنده ، خراش اور ، دلخراش ، سوزش اور ، خشم اور ، محرک ، بخشم اورنده ، ازارنده ، خراش آور ، سوزش آور ، خشم آور ، بخشم آورنده ، آزارنده

irritant

صادر کننده ، منتشر کننده ، منتشر شونده

issuant

تکرار کننده ، بازگو کننده ، مکرر کننده ، ازسر گیرنده

iterant

سیار ، دوره گرد

itinerant

نژاد ماکیان خانگی بزرگ ، (ج ش ) نژاد ماکیان خانگی بزرگ

jersey giant

شادمان هلهله کننده ، فرخنده ، فیروز

jubilant

شوالیه سیار ، دلا ورحادثه جوی سیار

knight errant

زمین اعطایی دولت ، اعطای اراضی ، زمین اعطائی دولت

land grant

قواعد واصول قدیم معاملا ت بازرگانی ، حقوق تجارت قدیم ، دادگاه تجارت

lawmerchant

ماضی فعل لاعن ، ( انگلیس ) ماضی فعل lean

leant

کم اهمیت ترین

least significant

خاور وشرق ، مشرق ، جاخالی کردن

levant

دادخواست دهنده ، خواهان ، تهمت زننده ، (libellant)دادخواست دهنده

libelant

دادخواست دهنده ، خواهان ، تهمت زننده ، (libelant)دادخواست دهنده

libellant

ستوان ، ناوبان ، نایب ، وکیل ، رسدبان ، ( نظ ) ستوان

lieutenant

طرف دعوی ، مرافعه کننده

litigant

روان سازنده ، لینت دهنده ، روغن ، چرب کننده

lubricant

وافر ، مجلل ، انبوه ، پربرکت

luxuriant

کلفت ، مستخدمه

maidservant

بدطینت ، خطرناک ، زیان اور ، صدمه رسان ، کینه جو ، بدخواه ، متمرد ، سرکش ، بدخیم ، بدخیم بدطینت ، زیان آور ، (طب)

malignant

حسابدار مدیریت

managerial accountant

نوکر

manservant

استوار ارشد نیروی زمینی ، ( نظ ) استوار ارشد نیروی زمینی

master sergeant

قبول شده در دانشگاه

matriculant

یکی از الحان سرود کلیسایی که حد فاصل بین اهنگ طبیعی صدا واوج صدا است ، سومین گام واقع بین نت پنجم ومایه نما ، صدا است ، ( در موسیقی جدید ) سومین گام واقع بین نت پنجم ومایه نما ( موسیقی کلیسائی ) یکی از الحان سرود کلیسائی که حد فاصل بین آهنگ طبیعی صدا واوج

mediant

گدا ، درویش ، دربدر ، ساءل ، گدایی کننده ، (mendicant )گدا ، سائل ، گدائی کننده

mendiant

گدا ، درویش ، دربدر ، ساءل ، گدایی کننده ، (mendiant )گدا ، سائل ، گدائی کننده

mendicant

بازرگان ، تاجر ، داد وستد کردن ، سوداگر

merchant

کوچ کننده ، مهاجر ، سیار ، جانور مهاجر ، کوچگر ، کوچنده

migrant

ستیزگر ، اهل نزاع وکشمکش ، جنگ طلب

militant

خدمت کننده ، خادم

ministrant

بی وجدان ، پست ، خدا نشناس ، بی دین ، رافضی ، بدعت گذار ، خبیث ، خبیث بی وجدان ، ( آدم ) پست ، ( آدم) خدا نشناس ، ( شخص ) بی دین

miscreant

زننده ، جگرسوز ، گوشه دار ، نیشدار ، ماده ثابت کننده ، ماده ثبات بکار بردن ، بکار بردن زننده ، گوشه‌دار ، ( رنگرزی ) ماده ثابت کننده ، ماده ثبات

mordant

پراهمیت ترین

most significant

صعود کننده ، بالا رونده ، سوار شونده ، متصاعد

mountant

تغییر پذیر ، دم دمدمی

mutant

شناور یا متحرک دراب ، ( در مورد جانوران )شناور یا متحرک درآب

natant

مذاکره کننده ، (negotiator )مذاکره کننده

negotiant

سهل انگار ، اهمال کار ، مسامحه کار ، بی علا قه

nonchalant

غیر مبارز ، افراد غیر نظامی

noncombatant

غیر مشخص ، غیر معین ، نامعلوم ، کم اهمیت

nonsignificant

پایین افتاده ، سرازیر اویخته ، زیور اویخته ، پائین افتاده ، سرازیر آویخته ، زیور آویخته

nutant

نامفهوم ، پیچیده ، بغرنج ، مخالف اصلا حات

obscurant

مراعات کننده ، مراقب ، هوشیار

observant

ساکن ، مستاجر ، اشغال کننده

occupant

یک هشتم

octant

معطر ، چیز خوشبو

odorant

کشیش شاغل و مسلول مجلس روحانی ، کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی

officiant

عملیاتی ، عامل ، کنش گر (1) هر رفتاری که ارگانیسم ابراز می کند و بر چسب آثارش بر محیط قابل تشخیص است توجه کنید که ویژگی اساسی در این تعریف مفهوم تغییر یا اثر است که پاسخ بر محیط دارد؛ بنابر این "عامل" عملاً طبقه ای از پاسخ هاست که همه ی آن ها در یک اثر خاص مشترک هستند مثلاً ، موش در جعبه ی اسکینر ممکن است میله ای را با هر یک پنجه ها یا به کمک پوزه ی خود بفشارد ، و همه ی این رفتارها را می توان کنش گر تلقی نمود- فشار بر میله کنش گر ها بر خلاف پاسخ گر ها بدون شرایط تحریکی پیشایند خاص پدید می آیند وقتی یک کنش گر تحت کنترل محرک افتراقی در آمد ، شرطی سازی عامل روی داده است (2) مربوط به ، یا مشخص کننده ی پاسخی که این خصوصیات را نشان می دهد ، کنش‌گر (1) هر رفتاری که ارگانیسم ابراز می‌کند و بر چسب آثارش بر محیط قابل تشخیص است توجه کنید که ویژگی اساسی در این تعریف مفهوم تغییر یا اثر است که پاسخ بر محیط دارد؛ بنابر این "عامل" عملاً طبقه‌ای از پاسخ‌هاست که همه‌ی آن‌ها در یک اثر خاص مشترک هستند مثلاً ، موش در جعبه‌ی اسکینر ممکن است میله‌ای را با هر یک پنجه‌ها یا به کمک پوزه‌ی خود بفشارد ، و همه‌ی این رفتارها را می‌توان کنش‌گر تلقی نمود- فشار بر میله کنش‌گر‌ها بر خلاف پاسخ‌گر‌ها بدون شرایط تحریکی پیشایند خاص پدید می‌آیند وقتی یک کنش‌گر تحت کنترل محرک افتراقی در‌آمد ، یا مشخص کننده‌ی پاسخی که این خصوصیات را نشان می‌دهد ، موثر ، کار کننده ، فعالیت کننده ، کنش گر (اپرانت)

Operant

بسیارفراوان

overabundant

محل بسته بندی اجناس ، کارخانه کنسرو سازی ، (packinghouse)محل بسته بندی اجناس

packingplant

صفحه نمایش ، نمایش مجلل وتاریخی ، مراسم مجلل ، رژه

pageant

تپنده

palpitant

نفس نفس زدن ، تند نفس کشیدن ، دم کشیدن ، ضربان داشتن (قلب و غیره) ، ضربان ، تپش

pant

شرکت کننده ، شریک ، انباز ، سهیم ، همراه

participant

تصویرجانوریکه دست خود رابلند کرده ، جلوافتاده ، گذرنده ، سبقت گیر ، عابر ، ناقل

passant

روستایی ، دهاتی ، دهقانی ، کشاورز ، رعیت ، روستائی

peasant

گناهکار ، اشتباه کار ، غلط ، ناصحیح ، خطا ، ناخوش ، فاسد ، ( طب ) ناخوش

peccant

فضل فروش ، عالم نما ، کرم کتاب

pedant

میل شدید ، علا قه ، ذوق ، میل وافر ، امادگی ، علاقه ، آمادگی

penchant

معلق ، اویخته ، لنگه ، قرین ، شیب ، نامعلوم ، بی تکلیف ، ضمیمه شده ، اویز شده ، اویزه ، آویزه معلق ، آویخته ، آویز شده

pendant

نافذ ، رسوخ کننده

penetrant

پرچم سه گوش ، قلا ب ، پرچم دم چلچله ای ، (penon)پرچم سه‌گوش ، قلاب ، پرچم دم چلچله‌ای

pennant

ابستن ، باردار ، حاصلخیز ، متضمن ، حامله ، آبستن

pergnant

معاون پرسنلی

personal assistant

زودرنج ، شرم اور ، آدم جسور ، کج خلق ، ترشرو ، شرم آور

petulant

مورچه قرمز کوچک ، ( ج ش ) مورچه قرمز کوچک

pharaoh ant

قرقاول ، مرغ بهشتی ، ( ج ش ) قرقاول

pheasant

روبارب زینتی ، (گ ش ) روبارب زینتی

pieplant

تندوبامزه ، گوشه دار ، گزنده ، هشیارکننده ، گوشه‌دار

piquant

کارخانه ، گیاه ، مستقر کردن ، کاشتن ، کارخانه- تاسیسات ، رستنی ، نبات ، ماشینآلات کارخانه ، دستگاه ، ماشین کاشتن ، کشت و زرع کردن ، نهال زدن ، در زمین قرار دادن ، نهال

plant

خوش ایند ، دلپذیر ، خرم ، مطبوع ، پسندیده ، خوش مشرب ، خوش آیند

pleasant

نرم ، خم شو ، راضی شو ، زود راضی شو ، دمدمی مزاج ، تاشو

pliant

تیز ، تند وتلخ ، زننده ، نیشدار ، گوشه دار

poignant

الوده کننده ، آلوده کننده

pollutant

جدید الورود ، نامزد جدید ، نامزد ورود بخدمت کلیسا

postulant

کارخانه برق ، محرکه وسیله نقلیه نیروگاه برق ، نیروی محرکه هواپیما واتومبیل ، دستگاه تولید نیروی

power plant

شتابزده ، جدا شدنی ، تعلیق ، شدنی ، باعجله ، عامل رسوب

precipitant

غالب ، مسلط ، حکمفرما ، نافذ ، عمده ، برجسته

predominant

برتر ، مسلط ، دارای مزیت

preponderant

عمده دلا لت کننده

prime implicant

وابسته به ایجاد کردن یا زادن ، (procreative)وابسته به ایجاد کردن یا زادن

procreant

عامل ، انگیزه ، محرک ، نیروی محرکه ، (propellent)عامل

propellant

عضو فرقه مسیحیان پروتستان

protestant

برامده ، متورم ، باد کرده ، برآمده

protuberant

داروی محرک روانی ‎ - حرکتی

psychomotor stimulant

مستخدم دولت ، خادم ملت

public servant

توانا ، نیرومند

puissant

پرجهند ، پر ضربان ، ضربانی ، دارای تپش ، (pulsatile )پرجهند

pulsant

متعاقب ، مطابق ، پیرو ، دنبال کننده

pursuant

مامور ابلا غ یا اخطاریه ، نامه رسان ، مامور ، پیشخدمت ، درالتزام بودن ، رسالت کردن

pursuivant

چرک دانه دار ، کورک دار ، کورک وار ، کورک

pustulant

ربع دایره ، ربع کره ، یک چهارم ، چهار گوش ، چهار گوش ربع

quadrant

تابناک ، متشعشع ، پر جلا ، درخشنده ، شعاعی ، ساطع

radiant

شایع ، منتشرشده ، فراوان ، حکمفرما

rampant

لفاظی کردن ، یاوه سرایی کردن ، بیهوده گفتن ، سرزنش کردن ، یاوه سرایی ، بیهوده گویی ، بیهوده گوئی (ranten)لفاظی کردن ، یاوه‌سرائی کردن ، بیهوده‌گفتن ، یاوه‌سرائی

rant

واکنش کننده

reactant

دارای واکنش ، عود کننده ، پرطنین

reboant

متمرد ، سرسخت ، سرکش

recalcitrant

حرف خود را رسما پس گرفتن ، گفته خود را تکذیب کردن ، بخطای خود اعتراف کردن

recant

موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید

recombinant

تسلیم شونده ، ترسو ، بی وفا ، ناسپاس ، خاءن ، خائن

recreant

ممتنع ، متمرد

recusant

عامل احیا کننده ، (ش ) عامل احیا کننده

reductant

دارای اطناب ، حشو ، افزونه ، حشوی ، افزونه افزونه

redundant

بازگشتی ، چند دخولی

reenterant

متوجه بسمت داخل ، مقعر ، دوباره داخل شونده ، درون رو ، درون رو بازگذشتی ، چند دخولی

reentrant

سردکن ، تب بر ، خنک کن ، کولر

refrigerant

نگاه کننده به عقب ، ملاحظه کننده ، با ارزش

regardant

ثبت کننده ، تقاضا ثبت کننده

registrant

حاکم ، سلطنت کننده ، حکمفرما ، مسلط ، شایع

regnant

نوتوان ، بیمار یا معلول در حال نوتوانی

rehabilitant

سست کننده ، داروی بیحالی ، ملین ، آرامبخش ، (طب) سست کننده

relaxant

مربوط ، مناسب ، وابسته ، مطابق ، وارد

relevant

موثق ، متکی

reliant

بی میل

reluctant

باقی مانده ، بقیه ، اثر ، بقایا(درجمع) ، اثار ، بقایا( درجمع) ، آثار

remnant

معترض

remonstrant

تاءب ، تائب

repentant

خزنده ، کشاله کش

reptant

متناقض ، مخالف ، تنفرانگیز ، زننده

repugnant

مقاوم ، پایدار

resistant

طنین دار ، طنین دار تشدید شده

resonant

رستوران ، کافه

restaurant

منتجه ، بردار ، برایند ، حاصل ، منتج شونده ، برآیند ، منتج شونده منتجه

resultant

عقب انداز

retardant

پرانعکاس

reverberant

خندان ، متبسم ، بشاش ، دلگشا

riant

تعیین کننده رورشاخ

rorschach determinant

درخت کاءوچو ، (گ ش ) درخت کائوچو (Ficus elastica)

rubber plant

جانور پستاندار نشخوار کننده ، فکور ، (مج ) فکور

ruminant

بیرون امده ، درحال جست وخیز (تصویر شده) ، برجسته ، چشمگیر ، بیرون زده ، بیرون آمده ، درحال جست وخیز ( تصویر شده)

saleintiant

جست وخیزی ، رقصی

saltant

اشباع شده ، سیر ، بحد اشباع رسیده

saturant

دانشمند ، دانا

savant

اندک ، کم ، معدود ، قلیل ، نحیف ، مقدار قلیل ، کم دادن ، بخیلا نه دادن ، تخفیف یافتن ، ناکافی ، یافتن ، ناکافی اندک ، بخیلانه دادن ، تخفیف

scant

جرقه زننده ، بارقه دار ، sparkling) ، (scintillatingجرقه زننده

scintillant

عامل درزگیر ، وسیله بتونه کاری ، وسیله مهر وموم

sealant

حکم تفتیش منزل ، حکم بازرسی و ورود ، (حق ) حکم تفتیش منزل

search warrant

قاطع ، قطع کننده ، خط قاطع ، متقاطع

secant

ستوان دوم ، ( نظ ) ستوان دوم

second lieutenant

گیاه تخم دار ، بذر گیاه

seed plant

نشسته ، درحال جلوس ، درحال چمباتمه زدن ، (sitting)نشسته

sejant

خود ستا

self important

سرگروهبان ، ( در نیروی هوائی ) سرگروهبان

senior master sergeant

حساسه ، گیاه حساس ، (گ ش ) حساسه

sensitive plant

گروهبان ، (sarge )گروهبان )(serjeant)نظ ) گروهبان ، مامور اجرا

sergeant

گروهبان ، (sergeant)گروهبان

serjeant

نوکر ، خدمتکار ، خادم ، پیشخدمت ، بنده

servant

یک ششم دایره ، زاویه یا قوس دارای 06 درجه ، الت زاویه یاب ، ذات السدس ، زاویه یا قوس دارای 6 درجه ، ( نج ) آلت زاویه یاب

sextant

صفیری ، حرف صفیری ، صدای هیس

sibilant

مهم ، معنی دار ، پر معنی ، قابل توجه ، حاکی از ، عمده مهم

significant

کجی ، خط کج ، سطح اریب ، شیب ، نگاه کج ، نظر ، کج ، اریب ، سراشیب ، کج رفتن ، کج کردن ، شیب پیدا کردن ، تحریف کردن ، کردن ، تحریف کردن کجی ، کجکجی ، کج شدن

slant

مورچه کارگر

slave ant

متقاضی ، تشجیع کننده

solicitant

خوابگرد ، در خواب راه رونده ، معتاد به راه رفتن در خواب ، (somnambular)خوابگرد

somnambulant

صدا دار ، دارای اهنگ ، صوتی ، باهنگ صدا ، طنین دار ، دارای آهنگ

sonant

پرصدا ، پرطنین

sonorant

ضريب همبستگي اسپيرمن

Spearman's correlation coefficiant

حرفی که بااصطکاک نفس ادا گردد ، بتلفظدرامده ، اصطکاکی ، درآمده ، اصطکاکی ) (fricative)درتلفظ حروف) حرفی که بااصطکاک نفس ادا گردد( مثلshو ( v ، بتلفظ

spirant

گروهبان دوم ، ( نظ ) گروهبان دوم

staff sergeant

بدون حرکت ، راکد ، ایستا ، کساد

stagnant

محرک ، مهیج ، مشروب الکلی ، انگیزه ، انگیختگر

stimulant

فا ، نت چهارم موسیقی ، تابع ، تبعی

subdominant

مستاجر دست دوم

subenant

زیاد ، فراوان ، وافر ، خیلی زیاد ، دارای وفور

superabundant

شناور بر روی سطح (مانند روغن بر روی اب) ، شناور بر روی سطح ( مانند روغن بر روی آب )

supernatant

از ریشه کندن ، جای چیزی را گرفتن ، جابجا شدن ، جابجا کردن ، تعویض کردن

supplant

استدعا کننده ، مستدعی ، ملتمس ، متقاضی

suppliant

ملتمس ، درخواست کننده تضرع کننده

supplicant

ناظر ، مراقب ، مواظب ، محافظ ، بپا ، مبصر کلا س

surveillant

ادم چاپلوس ، متملق ، انگل ، آدم چاپلوس

sycophant

محرك سيستماتيك

systematic stimulant

کرایه نشین ، مستاجر ، اجاره دار ، اجاره کردن ، متصرف بودن

tenant

پرجنجال ، داد وبیداد کن ، پتیاره ، سلیطه

termagant

ته دانسان ، مجلس چای ورقص عصرانه

the dansant

ثابت زمانی

time constant

بامدارا ، مدارا امیز ، ازادمنش ، ازاده ، دارای سعه نظر ، شکیبا ، اغماض کننده ، بردبار ، شخص متحمل ، شخص متحمل بامدارا ، مدارا آمیز ، آزادمنش ، آزاده

tolerant

گروهبان یکم ، ( نظ ) گروهبان یکم

top sergeant

سکوب بالا ی دکل کشتی ، بالا ترین شکوب دکل کشتی ، وسایل بی مصرف کشتی ، سکوب بالای دکل کشتی ، بالاترین شکوب دکل کشتی ، وسائل بی مصرف کشتی

topgallant

مسموم کننده ، سمی ، مسموم ، زهر ، سم ، داروی سمی

toxicant

چرا گرد ، حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا

transhumant

نشاکردن ، درجای دیگری نشاندن ، مهاجرت کردن ، کوچ دادن ، نشاء زدن ، پیوندزدن ، عضو پیوند شده ، فراکاشتن ، زدن ، فراکاشتن نشاکردن ، ( جراحی ) پیوند

transplant

لرزش دار ، لرزان ، موجد لرزش ، لرزان ( مو )

tremolant

لرزش دار ، مرتعش ، ترسان ، لرزش ، تحریر

tremulant

برنده ، تیز ، بران ، نافذ ، قاطع ، قطعی ، سخت

trenchant

ترسو ، کمرو

trepidant

پیروز ، منصور ، فاتحانه ، فریاد پیروزی

triumphant

طفره رو ، از اموزشگاه گریز زدن ، شاگرد یا آدم طفره رو ، مکتب گریز ، از آموزشگاه گریز زدن

truant

ستمگر ، حاکم ستمگر یا مستبد ، سلطان ظالم

tyrant

زوزه کش

ululant

مستاجر دست دوم

undertenant

موج دار ، دارای عوارض پست و بلند

undulant

بی اهمیت ، غیرمهم

unimportant

هم اهنگ ، هم صدا ، هم نوا ، متحدالقول ، یک نوا ، unisonous ) ، (unisonalهم آهنگ

unisonant

نامطبوع ، ناگوار ، ناخوش ایند ، ناخوش آیند

unpleasant

غیر مستعد ، غیرحامله

unpregnant

سوزش دار ، خارش دار ، چیزی که خارش بیاورد

urticant

خالی ، اشغال نشده ، بی متصدی ، بلا تصدی ، بیکار

vacant

نوسان کننده ، جنبنده ، متحرک ، اونگی ، آونگی

vacillant

ادم اواره و ولگرد ، دربدر ، اوباش ، آدمآواره و ولگرد

vagrant

دلا ور ، شجاع ، نیرومند ، بهادر ، دلیرانه ، تهمتن ، (valianty)دلاور

valiant

مغایر ، گوناگون ، مختلف ، متغیر ، گونه ، متغیر مغایر ، نوع دیگر مغایر ، نوع دیگر

variant

سبز رنگ ، پوشیده از سبزه ، بی تجربه ، بی‌تجربه

verdant

ماهر و استاد(دراثرممارست)اشنا ، وارد ، ماهر و استاد(دراثرممارست)آشنا

versant

مولدالتهاب و ترشح ، تبخال اور ، تاول زا ، (vesicatory)مولدالتهاب و ترشح ، تبخال آور

vesicant

مرتعش ، لرزان ، به تپش در امده ، در حال جنبش ، تکریری ، پرطراوت و چالا ک ، به تپش در آمده ، پرطراوت و چالاک

vibrant

تیزبین ، هوشیار ، مراقب ، گوش بزنگ ، بیدار ، حساس

vigilant

دیدار گر ، ملا قات کننده ، مهاجر ، زاءر ، سیاح ، سیار ، ملاقات کننده ، زائر

visitant

پر سروصدا ، با صدای بلند ، داد و فریادی ، نعره ای ، نعره‌ای

vociferant

پرواز کننده ، پرنده ، چابک ، سبک روح ، جاری

volant

خواست ، خواسته ، خواستن ، لا زم داشتن ، نیازمند بودن به ، نداشتن ، کم داشتن ، فاقد بودن ، محتاج بودن ، کسر داشتن ، فقدان ، عدم ، نقصان ، نیاز ، نداری ، نداری محتاج بودن ، لازم‌داشتن ، نیازمند بودن‌به ، کم‌داشتن

want

وسیله تضمین ، مجوز- حکم- تضمین کردن ، سند عندالمطالبه ، گواهی کردن ، تضمین کردن ، گواهی ، حکم ، تضمین‌کردن

warrant

مقاوم در برابر اب (ولی نه رطوبت ناپذیر کامل) ، مقاوم در برابر آب (ولی نه رطوبت ناپذیر کامل)

water resistant

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی مورچه ، مور :پیشوندیست بمعنی ، :(ant-pref )پیشوندیستبمعنی <ضد> و <مخالف> و <درعوض > و <بجای > و غیر

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی مورچه ، مور :پیشوندیست بمعنی ، :(ant-pref )پیشوندیستبمعنی <ضد> و <مخالف> و <درعوض > و <بجای > و غیر

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما