معادل انگلیسی قانون ژرفا
الگوریتمی برای محاسبه ژرفا نسبت به یک توده بی هنجاری ، رسانا ، یا توده مغناطیسی – ق

زمين شناسی
قانون ژرفا
الگوریتمی برای محاسبه ژرفا نسبت به یک توده بی هنجاری ، رسانا ، یا توده مغناطیسی – قوانین ژرفا معمولاً بر پایه اندازه های نهایی یک بی هنجاری یا مشتق های آن یا بر پایه فواصل بین نقاط قطعی به راحتی تعیین شده بر روی منحنی های بی هنجاری ، استوار است نیز ببینید : فاکتور شاخص ، قانون ژرفا الگوریتمی برای محاسبه ژرفا نسبت به یک توده بی هنجاری
depth rule
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی قانون ژرفا
الگوریتمی برای محاسبه ژرفا نسبت به یک توده بی هنجاری ، رسانا ، یا توده مغناطیسی – ق
قانون برگمن
در جانورشناسی ، گزاره ای که بر طبق آن جانوران خون گرم ، در نواحی سردتر محیط زیست خود تمایل به بزرگتر شدن دارند این نام به افتخار کارل برگمن ، زیست شناس آلمانی (فوت 1865) انتخاب شده است
مقایسه شود با: قانون آلن (Allen’s role)
bergmann’s rule
کوندرول ، اجسام کروی شکل سیلیکات دار ، مغاک سنگ کیهانی
یک دانه یا آگرگات کروی ، که معمولاً بطور شعاعی متبلور شده است و معمولاً دارای قطر حدود 1 میلی متر است و بطور عمده از اولیوین و یا ارتوپیروکسن (انستاتیت یا برنزیت) ساخته شده است و کمابیش بطور فراوان محصور در قائده های آواری شخانه های سنگی (کندریتها) ، و گاهی اوقات بطور آزاد در رسوبات دریایی ، دیده می شود بیشتر کاندرونها این طور به نظر می رسند که از قطره های کوچک سیلیکات ذوب شده منشا گرفته باشند
مترادف: کوندرو ـ کوندروس ، مغاک سنگ کیهانی یک دانه یا آگرگات کروی ، دیده می شود بیشتر کاندرونها این طور به نظر می رسند که از قطره های کوچک سیلیکات ذوب شده منشا گرفته باشند مترادف: کوندرو ـ کوندروس
chondrule
گویچه کیهانی
یک ذره کوچک که زمانی تشکیل می شود که یک قطره ریز مذاب از یک شخانه ای که در حال ورود به جو زمین است جدا شود برای اولین بار در رسوبات دریای عمیق یافت/ تشخیص داده شد ، گویچه کیهانی یک ذره کوچک که زمانی تشکیل می شود که یک قطره ریز مذاب از یک شخانه ای که در حال ورود به جو زمین است جدا شود برای اولین بار در رسوبات دریای عمیق یافت/ تشخیص داده شد
cosmic spherule
ارتفاع ، ژرفا ، عمق ، قعر ، گودی
این کلمه به تنهایی فاصله عمودی زیر سطح را مشخص می سازد در مورد چاههای مورب به معنای فاصله از چاه ، عمق حفره ، یا عمل انحنا می باشد ، گودی این کلمه به تنهایی فاصله عمودی زیر سطح را مشخص می سازد در مورد چاههای مورب به معنای فاصله از چاه
depth
عمق موثر خاک
depth effective soil
نمونه برداری ژرفی مواد معلق
depth integrating sediment sampler
کوچ داده شده عمقی
depth migrated
عمق موازنه ای
زمین ساخت : بر اساس مفهوم ایزوستازی ، عمقی که در بالاتر از آن مواد سنگی شکننده اند و در زیر آن حرکت آرام مواد سنگی موم سان برای تطبیق یا تغییرات در بار اعمال شده بر سطح کره زمین رخ می دهد تخمین های عمق موازنه ای ، از 35 مایل تا 75 مایل ( استراهلر 1963)
نیز ببینید : موازنه ایزوستازی مترادف : حد جبران یا موازنه – عمق موازنه ای – حد یا سطح موازنه ا ی یا جبران
-(اقیانوس شناسی ):الف ) عمق موازنه ای ( اقیانوس شناسی ) ب) عمق موازنه ( عمق جبران کربنات ) ، عمق موازنه ای زمین ساخت : بر اساس مفهوم ایزوستازی ، از 35 مایل تا 75 مایل ( استراهلر 1963) نیز ببینید : موازنه ایزوستازی مترادف : حد جبران یا موازنه – عمق موازنه ای – حد یا سطح موازنه ا ی یا جبران -(اقیانوس شناسی ):الف ) عمق موازنه ای ( اقیانوس شناسی ) ب) عمق موازنه ( عمق جبران کربنات )
depth of compensation
عمق حفاری ، ژرفای گود
depth of excavation
عمق کانون
فاصله میان کانون یک زمین لرزه تا مرکز زلزله را گویند مترادف : عمق کانونی ، عمق کانون فاصله میان کانون یک زمین لرزه تا مرکز زلزله را گویند مترادف : عمق کانونی
depth of focus
عمق اثر اصطکاکی ، عمق اصطکاک
depth of frictional influence
عمق مقاومت اصطکاکی ، عمق اصطکاک
depth of frictional resistance
عمق نفوذ
الکتریسیته : عمقی در یک محیط که در آن عمق ، شدت میدان الکتریکی همراه با یک موج الکترومغناطیسی سطحی ، به میزان e/1 ، کوچکتر از مقدار آن در سطح محیط می باشد ( e پایه لگاریتم نپری است ) نیز ببینید : اثر پوست
سنجش از دور : الف ) عمقی در زیر سطح یک ماده که توسط آن ، تابش فرودی تا e/1 یا 37 % ضعیف شده است
ب) عمقی که در آن متغیر های دمایی تلفیق شده سلول های وضوح مکانی مجاور ، معادل وضوح حرارتی حسگر می باشد
ج ) عمقی که از آن ، تابش ممکن است همچنان به گیرنده برسد چنین تابشی در طی فواصل پائین دست سطح تلفیق می شوند ، عمق نفوذ الکتریسیته : عمقی در یک محیط که در آن عمق ، کوچکتر از مقدار آن در سطح محیط می باشد ( e پایه لگاریتم نپری است ) نیز ببینید : اثر پوست سنجش از دور : الف ) عمقی در زیر سطح یک ماده که توسط آن ، تابش فرودی تا e/1 یا 37 % ضعیف شده است ب) عمقی که در آن متغیر های دمایی تلفیق شده سلول های وضوح مکانی مجاور ، معادل وضوح حرارتی حسگر می باشد ج ) عمقی که از آن
depth of penetration
بالاد ، روان آب
depth of runoff
عمق مستغرق
depth of submergence
عمق توده جابجا شده
بیشینه عمق توده جابجاشده که به سطح توده جابجا شده عمود است(dd)
depth of the displaced mass
عمق توده جابجا شده بیشینه عمق توده جابجاشده که به سطح توده جابجا شده عمود است(dd)
depth of the displaced mass|displaced mass|displaced mass
عمق اکتشاف
عمق حداکثر یا بیشینه یک بی هنجاری ژئوفیزیکی که فقط در بالای پارازیت قابل تشخیص می باشد ، عمق اکتشاف عمق حداکثر یا بیشینه یک بی هنجاری ژئوفیزیکی که فقط در بالای پارازیت قابل تشخیص می باشد
depth pf exploration
نقطه ژرفا
در عملیات لرزه ای ، موقعیتی که در آن ژرفای افق نقشه برداری شده ، محاسبه شده است
نیز ببینید : نقطه ژرفای مشترک ، نقطه ژرفا در عملیات لرزه ای ، محاسبه شده است نیز ببینید : نقطه ژرفای مشترک
depth point
مقطع عمق
یک مقطع لرزه ای ( رسم شده ) که مقیاس عمودی اش ، ترجیحا واحد های عمقی و نه واحد های زمانی هستند ، مقطع عمق یک مقطع لرزه ای ( رسم شده ) که مقیاس عمودی اش
depth section
عمق سنج صوتی ، ژرفا سنج پژواکی
depth sounder
منحنی سرعت – عمق ، منحنی سرعت قائم
depth velocity curve
منحنی سرعت – عمق ، منحنی سرعت قائم
depth velocity curve|depth velocity|depth velocity
زون عمقی
( دگرگونی ) : یکی از محیط های مشخصه فیزیکوشیمیایی در اعماق متنوع در کره زمین که باعث بوجود آمدن نمود های مختلف دگرگونی می گردد ( گروبنمن 1904 ) : اپی زون یا منطقه سطحی – مزوزون – کاتازون یا منطقه عمیق
(اقیانوس شناسی): یکی از 4 محیط اقیانوسی ، یا بازه های عمق اقیانوسی که عبارت اند از : ناحیه ساحلی ، بین کشندی – ناحیه نرتیک بین حد جزر و 100 فاتوم – ناحیه عمیق بین 100 تا 500 فاتوم و ناحیه خیلی عمیق از 500 فاتوم تا عمیق تر
، زون عمقی - ( دگرگونی ) : یکی از محیط های مشخصه فیزیکوشیمیایی در اعماق متنوع در کره زمین که باعث بوجود آمدن نمود های مختلف دگرگونی می گردد ( گروبنمن 1904 ) : اپی زون یا منطقه سطحی – مزوزون – کاتازون یا منطقه عمیق - (اقیانوس شناسی): یکی از 4 محیط اقیانوسی ، بین کشندی – ناحیه نرتیک بین حد جزر و 100 فاتوم – ناحیه عمیق بین 100 تا 500 فاتوم و ناحیه خیلی عمیق از 500 فاتوم تا عمیق تر -
depth zone
پنجره
در بریوزوآی پنجره ای ، شکاف بازموجود میان شاخه های مجتمع را گویند ، پنجره در بریوزوآی پنجره ای
fenestrule
تجمعی از فسیل های گیاهی
الف) مجموعه ای از گیاهان فسیلی را گویند که از چینه ای بر روی یک منطقه جغرافیایی بسیار محدود ، خصوصاً ، از تنها 1 رخنمون به دست می آید
ب) اصطلاحی که توسط فنتون و فنتون (1928) برای یک مجموعه ای از گیاهان فسیلی همراه یک چینه مفنرد یا چندین چینه ی مجاور هم با ضخامت محدود استفاده شد که توسط معرف های یک جامعه ، تحت الشعاع قرار گرفته است مجموعه گیاهی یک zonule را گویند
مقایسه شود با: faunule
مترادف: florula
florule
صدف سیلیسی دو کفه ای دیاتومه ها
frustrule
در آمار روشی غیر الگوریتمی برای انجام کار
heuristic rule
قاعده توالی لاپلاس
laplace's succession rule
شاخص ، میر
levelling rule
قاعده فاز کانی شناختی
هر کدام از چندین حالت تطبیق یافته قانون فازی گیبس که تعداد درجات آزادی مصرف شده در حالت ثابت بودن متغیرهای فیزیکی ـ شیمیایی در محیط طبیعی را در نظر می گیرد معروفترین نمونه از این قوانین مشتق شده از قانون گیبس ، قانون گلدشمیت است که بر اساس آن در حالت ثابت بودن دو متغیر (دما و فشار) خارجی ، تعداد فازهای (کانیهای) یک سیستم (سنگ) ، عموماً از تعداد مؤلفه ها یا اجزاء سیستم مزبور بیشتر نمی شود از سوی دیگر نسخه کرژینسکی ـ تامپسون ، تحمیل خارجی پتانسیلهای شیمیایی محتویات کاملاً متحرک را در نظر گرفته و بر این اساس تعداد کانیهای مورد انتظار در یک سنگ را تا تعداد محتویات خنثی ، پایین می آورد
مترادف: Goldshmitt’s phase rule
mineralogical phase rule
کندرول تک تنی
دانه یا توده ای که تنها از یک کانی تشکیل شده است ، مقایسه شود با: polysomatic chondrule ، کندرول تک تنی دانه یا توده ای که تنها از یک کانی تشکیل شده است
monosomatic chondrule
قانون اکتت
اتمها طوری با یکدیگر ترکیب می شوند که هر یک آرایش الکترونهای یک گاز بی اثر را پیدا کند که این آرایش سطح بیرونی انرژی است که دارای هشت الکترون است برسد
octet rule
قاعده اودو-هارکینز
یک قانون ژئوشیمیایی که طبق آن (به جز چهار مورد) مقدار عناصری که دارای عدد اتمی زوج هستند نسبت به آن دسته از عناصر مجاور آنها که دارای عدد اتمی فردند ، در جهان هستی بیشتر است رابطه مزبور ، توسط هر دو نفر اودو و هارکینز ، ارائه شده است
oddo-harkins rule
قاعده اسوالد
قانون در زمینه مباحث فازی که طبق آن ، یک فاز ناپایدار ضرورتاً به صورت مستقیم و یکباره به یک فاز حقیقتاً پایدار تبدیل نمی شود ، بلکه این فرآیند در چند مرحله و با گذر از فازهای حد واسط انجام می شود ، دلیل این پدیده ، احتمالاً ، سطح انرژی مورد نیاز پایینتر برای طی این مسیر (مسیر مرحله به مرحله) است
ostwald’s rule
قاعده فاز
قانونی که طبق آن در هر سیستم متعادلی ، تعداد درجات آزادی نسبت به اختلاف میان تعداد اجزا و تعداد فازها ، دو واحد بیشتر می باشد F (GP) + 2 ،
مترادف: gibbs phase rule ،
نیز ببینید: mineralogical phase rule
phase rule
قاعده فاز قانونی که طبق آن در هر سیستم متعادلی ، تعداد درجات آزادی نسبت به اختلاف میان تعداد اجزا و تعداد فازها ، دو واحد بیشتر می باشد F (GP) + 2 ، مترادف: gibbs phase rule ، نیز ببینید: mineralogical phase rule
phase rule|gibbs phase rule|gibbs phase rule|mineralogical phase rule
گرددانه چندپیکری ، کندریول مرکب از چند بلور
polysomatic chondrule
قانون پمپلی
عمومیت‌دادن به اینکه محورها و سطوح محوری چین‌های کوچک در یک ناحیه با ساختارهای چین اصلی از فاز تغییر شکل ، متجانس می باشد (پمپلی ، 1894)
pumpelly's rule
قانون هم نامی - رجوع شود به قانون همنامی (tautonymy rule)
rule of tautonymy|tautonymy rule|tautonymy rule
بخش چوبدستی مانند با یک زائده خاردار انتهایی را گویند که شبیه یک قلم مو است
sarule
قاعده ضرب شونه مان
schonemann product rule
قاعده زنجیری تصادفی
stochastic chain rule
قاعده توقف
stopping rule
قاعده راه گزینی
switching rule
قاعده سه هشتم
three-eighths rule
قاعده سه سیگما
three-sigma rule
قاعده ذوزنقه ای
trapezoidal rule

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن