معادل انگلیسی نیروی مغناطیس کنندگی قله مقدار حدی بالا یا پایین نیروی مغناطیس کنندگی مربوط به شرایط مغناطیس کن

مهندسی برق

نیروی مغناطیس کنندگی قله مقدار حدی بالا یا پایین نیروی مغناطیس کنندگی مربوط به شرایط مغناطیس کنندگی دوره ای

peak magnetizing force

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی نیروی مغناطیس کنندگی قله مقدار حدی بالا یا پایین نیروی مغناطیس کنندگی مربوط به شرایط مغناطیس کن

نیروی چسبندگی ، قدرت چسبندگی

adhesion force

نیروی چسبندگی

adhesive force

نیروی برقرانی آشکار

apparent electromotive force

نیروی اتمی

atomic force

نیروی کششی

attractive force

نیروی محوری

Axial force

نیروی اتصال

binding force

نیروی گریز از مرکز

centrifugal force

نیروی وادارنده ، نیروی وادارنده مغناطیسی نیروی مغناطیسی لازم برای صفر کردن چگالی شار در ماده ای که متناوباً توسط نیروهای مغناطیس کننده مساوی و مخالف هم مغناطیسی شده است ، نیروی خنثی کننده ، نیروی مغناطیس زدا

Coercive force

نیروی برق رانی مجاورتی

contact electromotive force

نیروی اتصال نیروی وارد شده از سوی اتصال متحرک کلید یا رله به اتصال ثابت

contact force

نیروی کوریولیس نیروی طبیعی مربوط به چرخش زمین که می تواند پرتابه ای را از مسیر پرواز خود منحرف کند

coriolis force

نیروی کولنی نیروی الکتروستانیکی جاذبه یا دافعه که از سوی یک ذره ی باردار به ذره ی دیگر وارد می شود

coulomb force

نیروی برق وارانی

counter electromotive force

نیروی ضد محرکه الکتریکی ولتاژی که بر اثر تغییر جریان در یک مدار القایی ظاهر می شود علامت این ولتاژ در هر لحظه مخالف ولتاژ اعمل شده یا تولید شده است

counter electromotive force; back electromtive force

قطع خطوط قوا

cutting line of force

نیروی مغناطیس زدا؛ نیروی وامغناطنده نیروی مغناطنده ای که در جهت کاهش آثار پسماند در جسم مغناطیس شده عمل می کند

demagnetizing force

جهت نیرو

direction of force

نیروی اغتشاش

disturbance force

نیروی برق رانی موثر

effective electromotive force

نیروی موثر

effective force

نیروی کشسانی

elastic force

نیروی الکترومغناطیسی

electromagnetic force

نیروی الکترومغناطیسی

electromagnetism force

نیروی محرکه ی الکتریکی [ای ام اف] نیرویی که در یک مدار جریان الکتریکی تولید می کند ، نیرومحرکه الکتریکی ، نیروی برقرانی

electromotive force

نیروی خارجی

external force

میدان نیرو ناحیه ای از فضا که در آن به بارهای الکتریکی نیرویی از سوی سایر بارها ( متحرک یا ساکن ) وارد می شود

filed of force

نیرو

force

نیروی اصطکاک

friction force

نیروی اصطکاکی

frictional force

نیروی گرانشی نیروی کشش زمین ، با نیروی مشابهی که برای شتاب دادن یا ترمز کردن یک جسم متحرک آزاد با آهنگ تقریبی 9/8 متر بر ثانیه لازم است

gravitational force

نیروی لیفت هیدرودینامیکی

hydrodynamic lift force

نیروی برخورد

impact force

نیروی برقرانی القایی

induced electromotive force

نیروی وادارنده ی مغناطیسی ذاتی نیروی مغناطیسی لازم برای صفر کردن القای ذاتی یک ماده ی مغناطیسی که در شرایط مغناطیسی متقارن و متناوب قرار دارد

intrinsic coercive force

خط نیروی الکتریکی

line of electric force

خط نیرو خطی فرضی در میدان الکتریکی یا مغناطیسی که هر قطعه ی آن جهت میدان را در آن نقطه نشان می دهد

line of force

خط نیروی مغناطیسی

line of mamnetic force

خطوط قوا

lines of force

نیروی لورنتس ، نیروی لورنتس نیروی که روی ذره ی بارار در حال حرکت در میدان الکتریکی و مغناطیسی عمل می کند

Lorentz force

نیروی لورنز

Lorenz force

نیروی مغناطیسرانی

magnemotive force

شدت میدان مغناطیسی ، نیروی مغناطیس کنندگی اندازه ی بردار میدان مغناطیسی ، در یکاهای SI ان را بر حسب آمپر بر متر بیان می کند قبلاً در یکاهای CGS بر حسب اورسند بیان میشد

magnetic fielde strengthn ( h) , magnetizing force

نیروی مغناطیسی

magnetic force

خط نیروی مغناطیسی خطی فرضی که هر قسمت آن جهت شار مغناطیسی را در آن نشان می دهد

magnetic line of force

خطوط قوای مغناطیسی

magnetic lines of force

نیروی مغناطیس کننده ، شدت میدان مغناطیسی

magnetizing force

نیروی محرکه مغناطیسی

magneto motive force

نیروی محرکه مغناطیسی

magnetomotive force

نیروی محرکه مغناطیسی

magneto-motive force

گشتاور نیرو

moment of force

اوج، پیک

peak

قله به قله از قله مثبه به قله منفی در کمیت متناوب

peak - to - peak

قله مقدار بیشینه لحظه ای یک کمیت

peak ; crest

دامنه قله بیشینه دامنه یک کمیت متناوب که نسبت مقدار صفر آن اندازه گیری می شود ، دامنه اوج

peak amplitude

اوج (دامنه) جریان کاتدی

peak cathode current

اوج جریان کاتدی (در حالت پابرجا)

peak cathode current (steady state)

جریان نابهنجار کاتدی

peak cathode fault current

اعوعاج برش اوج

peak clipping distortion

مصرف توان پیک

peak consumption

جریان قله

peak current

مشخصه های محدود کنندۀ جریان پیک

Peak Current Limiting Characteristics

آشکارساز قله آشکارسازی که ولتاژ خروجی آن تقریبی از مقدار قله حقیقی سیگنال اعمال شده است این آشکارساز در حالت نمونه برداری ، سیگنال را دنبال می کند و در حالت توقف بالاترین سیگنال ورودی را نشان می دهد ، آشکار ساز اوج

peak detector

قله جریان الکترود بیشینه لحظه ای جریانی که از الکترود می گذرد

peak electrode current

قله چگالی انرژی مقدار بیشینه مطلق چگالی انرژی لحظه ای در فاصله زمانی معین

peak energy density

توان پوش قله توان RF متوسط تغذیه شده از فرستنده در مدت زمان یک سیکل RF در بالاترین مقادیر قله به قله پوش مدوله سازی این مقدار برابر با توان ورودی است که آمپرسنج و ولت سنج ، به هنگام راه اندازی تقویت کننده ، با سیگنال RF پیوسته نشان می دهند دامنه ی قله ی این سیگنال باید در حدودی باشد که تقویت کننده بتواند بدون اعوجاج آن را تقویت کند در فرستنده های دارای تک باند جانبی ، باید در هنگام اندازه گیری مدوله سازی انجام نشود ، زیرا حامل حذف می شود

peak envelope power

توان پرش اوج

peak envelope power ( pep )

ضریب اوج

peak factor

عملکرد محدود کنندۀ جریان خطای پیک

Peak Fault Current Limiting Operation

قله چگالی شار بیشینه چگالی شار در ماده مغناطیسی قرار گرفته در شرایط مغناطیس کنندگی دوره ای معین

peak flux density

اوج فشار آندی مستقیم

peak forward anode voltage

ساعت پیک(اوج)

peak hour

اوج ولتاژ آندی معکوس

peak inverse anode voltage

قله ولتاژ معکوس بیشینه مقدار نامی ولتاژ AC عمل کننده در جهت مخالف با جهت عبور جریانی که قطعه برای آن طراحی شده است

peak inverse voltage

سطح قله سطح لحظه ای بیشینه ای کهدر مدت یک فاصله زمانی معین اتفاق می افتد ، مانند سطح قله فشار صوت در آکوستیک

peak level

بار پیک ، بار قله بار لحظه ای بیشینه یابار متوسط بیشینه در طول یک فاصله زمانی معین ، بار اوج ، بار خارجی بیشینه

peak load

تلف اوج

peak loss

سرعت ذره قله بیشینه مقدار مطلق سرعت لحظه ای ذره در فاصله زمانی معین

peak particle velocity

نقطه اوج

peak point

توان قله بیشینه توان لحظه ای پالس شده یک فرستنده پالس رادار زمان استراحت فرستنده رادار در مقایسه با زمان فعال شدن ان طولانی است بنابر این توان متوسط آن در مقایسه با توان قله کم است ، توان اوج ، بار خارجی بیشینه

peak power

خروجی توان قله توان خروجی فرستنده رادیویی به طور متوسط در طول یک سیکل حامل در بیشینه دامنه ای که ممکن است به ازای هر ترکیبی از سیگنالهای فرستنده ایجاد شود

peak power output

دامنه پالس قله بیشینه مقدار قله مطلق یک پالس ، صرف نظر از ضربه های تیز

peak pulse amplitude

یکسو کننده اوج

peak rectifier

پاسخ قله بیشینه پاسخ یک قطعه یا سیستم به تحریک ورودی

peak response

پیک سایی

peak shaving

سطح سیگنال قله بیشینه توان یا ولتاژ لحظه ای سیگنال در نقطه معینی در سیستم فاکس

peak signal level

فشار صدای قله بیشینه مقدار مطلق فشار صدای لحظه ای در یک فاصله زمانی معین ، واحد SI فشار صدا نیوتن بر متر مربع است

peak sound pressure

توان صحبت قله بیشینه مقدار توان صحبت لحظه ای در مدت زمان مورد نظر

peak speach power

زمان اوج

peak time

دامنه قله به قله جمع مقدار نهایی نوسانهای یک کمیت متناوب در جهتهای مثبت و منفی از مقدار صفر آن در شکل موج سینوسی دامنه قله در هر جهت نصف دامنه قله به قله است

peak- to - peak amplitud

اوج تا اوج

peak to peak

ولت سنج قله به قله ولت سنجی که اختلاف ولتاژ بین قله های مثبت و منفی ولتاژ را اندازه می گیرد با استفاده از دو ولت سنج قرائت قله که به طور سری و معکوس متصل شده باشند می توان به این منظور رسید

peak -to peakvoltmeter

نسبت اوج تا حداقل ( دره )

peak to valley ratio

اوج تا صفر

peak to zero

مقدار اوج ، جریان بیشینه

peak value

مقدار قله بیشینه مقدار لحظه ای یک جریان ، ولتاژ یا توان متغیر در مدت یک فاصله زمانی تخت نظر در موج سینوسی این مقدار با 1/414 برابر مقدار موثر است

peak value , crest value

ولتاژ اوج

peak voltage

ولت سنج قله ولت سنجی که مقادیر قله ولتاژ متناوب را می خواند

peak voltmeter

بالابرنده اندوکتانس کوچک ثابت یا قابل تنظیم که با خازنهای پراکنده در تقویت کننده باید پهن تشدید ایجاد می کند تا بهره را در بسامدهای بالاتر افزایش دهد ، اوج دهنده

peaker

بالابردن افزایش پاسخ مدار در یک بسامد یا باند بسامدی مطلوب

peaking

مدار بالارنده مداری که پاسخ بسامد بالای تقویت کننده باند پهن را بهبود می بخشد بالابردن موازی ، پیچک کوچکی به طور سری با بار کلکتور قرار داده می شود در بالا بردن سری پیچک به طور سری با بیس طبقه بعت قرار می گیرد در تقویت کننده های تصویری ، اغلب از هر دونوع مدار در یک طبقه استفاده می شود اسن مدار سیگنال ورودی را به موج بالاتر تبدیل می کند

peaking circuit

پیچک بالابرنده پیچک کوچکی که برای تشدید با خازنهای پراکنده مدار ، در بسامدی که قله پاسخ در آن مطلوب است ، در مدار قرار داده می شود تقویت کننده تصویری در نزدیکی بسامد قطع نمونه ای از این مدار است

peaking coil

کنترل بالاروندگی مدار مقاومتی خازنی قابل تنظیم که شکل موج پالسهای خروجی نوسان ساز افقی را ، به مقدار لازم برای ایجاد جاروی خطی ، کنترل می کند ، ناظم اوج دهندگی

peaking control

ترانسفورماتور بالابرنده ترانسفورماتوری که در سیم پیچ اولیه خود ، تعداد آمپر دور مورد نیاز برای تولید چندین برابر مقادیر عادی چگالی شار در هسته را داراست شار به سرعت از یک جهت اشباع به جهت دیگر ، دو بار در هر سیکل ، تغییر می کند و قله پالس ولتاژ را در سیم پیچ ثانویه القا می کند

peaking transformer

قله ها سطوح حجم بالای لحظه ای در مدت زمان یک برنامه رادیویی ، این قله ها نشانگر حجم صدا را در استودیو یا فرستنده به سوی بالا می رانند

peaks

اوج زدایی

peak-shaving

ولتاژ مضاعف

peak-to-peak voltage

نیروی محرکه الکتریکی پسوفومتری ولتاژ نویز حقیقی موجود در مدار

psophometric eletromotive force

نیروی شعاعی

radial force

نیروی واکنشی

reactive force

نیروی دافعه

repulsive force

برایند نیروها

resultant force

لوله میدان ، لوله قوا

tube of force

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی مهندسی برق از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی نیروی مغناطیس کنندگی قله مقدار حدی بالا یا پایین نیروی مغناطیس کنندگی مربوط به شرایط مغناطیس کن

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی نیروی مغناطیس کنندگی قله مقدار حدی بالا یا پایین نیروی مغناطیس کنندگی مربوط به شرایط مغناطیس کن

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما