معنی line haul

روانشناسی
line haul
خط رابط بین کلماتی که نصف آن در سطر بعد واقع شده
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی line haul
downhaul
طناب مخصوص کشیدن بادبان کشتی
haul
کشیدن ، هل دادن ، حمل کردن ، کشش ، همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند ، حمل ونقل ، حمل ونقل کشیدن ، همه ماهیهائی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
inhaul
بادبان کش ، ریسمان ، ریسمان بادبان کشی ، (د ن ) بادبان کش
keelhaul
باطناب درزیرکشتی کشیدن ، سخت تنبیه کردن ، سخت مواخذه و توبیخ کردن ، [مج ] سخت تنبیه کردن
line
خط ، سطر ، ردیف ، رشته ، کردن ، آستر کردن ، پوشاندن خط کشیدن ، خط انداختن در ، خط دار کردن ، ( نظ ) بخط کردن ( با ( up ، آراستن ، تراز :(n )خط ، بند ، ریسمان ، رسن ، طناب ، سیم ، جاده ، دهنه ، لجام ، :(vt &vi )خط
line adapter
وفق دهنده خط
line by line
سطر به سطر
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که در فرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند ، افسرجزء نیروی هوائی که در فرود آمدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوائی نظارت میکند
line concentrator
تمرکز کننده خط
line drawing
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکار میرود
line driver
خط ران
line engraving
گراور سازی با خطوط کوتاه وبلند ، گراور مخطط
line feed
تعویض خط
line feed character
دخشه تعویض پذیر
line gauge
خط کش مدرج
line of regard
خط دید
line of sight
خط دید ، مسیر دید ، خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زرد چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
line out
با خط علا مت گذاشتن ، قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن ، با خط علامت گذاشتن ، ( درخت کاری) قلمه درختان رادرآوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line printer
چاپگر سطری
line printing
چاپ سطری
line spacing
فاصله سطرها
line squall
تندبادمستقیم ، مسیر مستقیم تند باد
line storm
طوفان مستقیم (غیر گردبادی) ، ( بیشتر درنیوانگلند ) طوفان مستقیم ( غیر گردبادی )
line switching
راه گزینی خطی ، خط گزینی ، راه‌گزینی خطی
lineage
سویه ، دودمان ، اصل ونسب ، اجداد ، اعقاب ، تبار ، سطربندی ، سطر شماری سویه
lineal
مربوط به خط ، عمودی ، اجدادی ، خطی ، تباری
lineality
خطی بودن
lineament
نشان ویژه ، خط ، طرح ، سیما ، طرح بندی ، خطوط چهره ، صفات مشخصه
linear
خطی ، طولی ، دراز ، باریک ، کشیده خطی
linear amplifier
تعویض کننده خطی
linear array
ارایه خطی ، آرایه خطی
linear circuit
مدار خطی
linear code
رمز خطی ، برنامه بدون حلقه
linear combination
ترکیب خطی
linear correlation
همبستگی خطی
linear equation
معادله خطی
linear equations
معادله های خطی
linear measure
مقیاس طولی
linear perspective
پروژکتور دارای عدسی مخطط ، نمای خطی
linear probing
کاوش خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی ، برنامه نویسی خطی ، طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین (LP)برنامه ریزی خطی
linear regression
برگشت خطی
linear relations
روابط خطی
linearity
خطی بودن ، حالت طولی خطی بودن
linearize
بصورت طولی دراوردن ، بصورت طولی درآوردن
linearly
بطور خطی
lineation
خط کشی ، ترسیم خط ، خط گذاری
linebreed
اصلا ح نژادی کردن ، بهنژاد کردن
linebreeding
بهنژادی ، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی (برای تقویت خصوصیات موردنظر) ، موردنظر ) بهنژادی ، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی ( برای تقویت خصوصیات
linecut
صفحه چاپی که فقط روی آن خط کشی شده باشد وبرای خط کشی کاغذ وغیره بکارمیرود و بلوثک لءنع وعنگراوءنگ لءنع نیز نامیده میشود ، میرود و line blockو line engravingنیز نامیده میشود ( درچاپ ) صفحه چاپی که فقط روی آن خط کشی شده باشد وبرای خط کشی کاغذ وغیره بکار
lineman
سیم کش هوایی ، بازرس خط اهن ، بازیکن خط جلو ، سیم کش هوائی ، بازرس خط آهن ، ( در فوتبال ) بازیکن خط جلو
linen
کتان ، پارچه کتانی ، جامه زبر ، رخت شویی ، رخت شوئی
lineolate
خط دار ، دارای خطوط ریز ، مخطط ، (گ ش - ج ش ) خط دار
lineolated
خط دار ، دارای خطوط ریز ، مخطط ، (گ ش - ج ش ) خط دار
liner
کشتی یا هواپیمای مسافری ، استردوز ، استری ، کسی که خط میکشد ، خط کش ، آستردوز ، آستری
linesman
سرباز صف ، سربازخط جبهه ، خط بان ، مواظب برخوردتوپ باخط ، سیم بان ، سیمکش هوایی ، سیمکش هوائی
lineup
صف ، تنظیم کردن ، مرتب کردن ، اماده ومجهز کردن ، ترتیب جای بازیکنان فوتبال ، طرز قرار گیری ، طرز قرار گیری صف ، آماده ومجهز کردن
long haul
دور ، دور برد
overhaul
پیاده کردن ، پیاده کردن و دوباره سوار کردن ، سراسر بازدید کردن ، پیاده سوار کردن و بازدید موتور ، پیاده سوار کردن و بازدید موتور (برای تعمیر) پیاده کردن ، پیاده کردنو دوباره سوار کردن

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی روانشناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن