معادل انگلیسی افسرجزء نیروی هوایی که در فرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند ، افسرجزء نیروی هوائی

روانشناسی
افسرجزء نیروی هوایی که در فرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند ، افسرجزء نیروی هوائی که در فرود آمدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوائی نظارت میکند
line chief
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی افسرجزء نیروی هوایی که در فرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند ، افسرجزء نیروی هوائی
رءیس ، سر ، پیشرو ، قاءد ، سالا ر ، فرمانده ، عمده ، مهم ، رئیس ، قائد ، سالار
chief
دستمال ، دستمال گردن
handkerchief
چارقد ، دستمال ، روسری ، دستمال سر ، زن روسری پوش
kerchief
خط ، سطر ، ردیف ، رشته ، کردن ، آستر کردن ، پوشاندن خط کشیدن ، خط انداختن در ، خط دار کردن ، ( نظ ) بخط کردن ( با ( up ، آراستن ، تراز :(n )خط ، بند ، ریسمان ، رسن ، طناب ، سیم ، جاده ، دهنه ، لجام ، :(vt &vi )خط
line
وفق دهنده خط
line adapter
سطر به سطر
line by line
تمرکز کننده خط
line concentrator
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکار میرود
line drawing
خط ران
line driver
گراور سازی با خطوط کوتاه وبلند ، گراور مخطط
line engraving
تعویض خط
line feed
دخشه تعویض پذیر
line feed character
خط کش مدرج
line gauge
خط رابط بین کلماتی که نصف آن در سطر بعد واقع شده
line haul
خط دید
line of regard
خط دید ، مسیر دید ، خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
line of sight
خط مستقیمی که نقطه زرد چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
line of vision
با خط علا مت گذاشتن ، قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن ، با خط علامت گذاشتن ، ( درخت کاری) قلمه درختان رادرآوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out
چاپگر سطری
line printer
چاپ سطری
line printing
فاصله سطرها
line spacing
تندبادمستقیم ، مسیر مستقیم تند باد
line squall
طوفان مستقیم (غیر گردبادی) ، ( بیشتر درنیوانگلند ) طوفان مستقیم ( غیر گردبادی )
line storm
راه گزینی خطی ، خط گزینی ، راه‌گزینی خطی
line switching
سویه ، دودمان ، اصل ونسب ، اجداد ، اعقاب ، تبار ، سطربندی ، سطر شماری سویه
lineage
مربوط به خط ، عمودی ، اجدادی ، خطی ، تباری
lineal
خطی بودن
lineality
نشان ویژه ، خط ، طرح ، سیما ، طرح بندی ، خطوط چهره ، صفات مشخصه
lineament
خطی ، طولی ، دراز ، باریک ، کشیده خطی
linear
تعویض کننده خطی
linear amplifier
ارایه خطی ، آرایه خطی
linear array
مدار خطی
linear circuit
رمز خطی ، برنامه بدون حلقه
linear code
ترکیب خطی
linear combination
همبستگی خطی
linear correlation
معادله خطی
linear equation
معادله های خطی
linear equations
مقیاس طولی
linear measure
پروژکتور دارای عدسی مخطط ، نمای خطی
linear perspective
کاوش خطی
linear probing
برنامه ریزی خطی ، برنامه نویسی خطی ، طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین (LP)برنامه ریزی خطی
linear programming
برگشت خطی
linear regression
روابط خطی
linear relations
خطی بودن ، حالت طولی خطی بودن
linearity
بصورت طولی دراوردن ، بصورت طولی درآوردن
linearize
بطور خطی
linearly
خط کشی ، ترسیم خط ، خط گذاری
lineation
اصلا ح نژادی کردن ، بهنژاد کردن
linebreed
بهنژادی ، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی (برای تقویت خصوصیات موردنظر) ، موردنظر ) بهنژادی ، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی ( برای تقویت خصوصیات
linebreeding
صفحه چاپی که فقط روی آن خط کشی شده باشد وبرای خط کشی کاغذ وغیره بکارمیرود و بلوثک لءنع وعنگراوءنگ لءنع نیز نامیده میشود ، میرود و line blockو line engravingنیز نامیده میشود ( درچاپ ) صفحه چاپی که فقط روی آن خط کشی شده باشد وبرای خط کشی کاغذ وغیره بکار
linecut
سیم کش هوایی ، بازرس خط اهن ، بازیکن خط جلو ، سیم کش هوائی ، بازرس خط آهن ، ( در فوتبال ) بازیکن خط جلو
lineman
کتان ، پارچه کتانی ، جامه زبر ، رخت شویی ، رخت شوئی
linen
خط دار ، دارای خطوط ریز ، مخطط ، (گ ش - ج ش ) خط دار
lineolate
خط دار ، دارای خطوط ریز ، مخطط ، (گ ش - ج ش ) خط دار
lineolated
کشتی یا هواپیمای مسافری ، استردوز ، استری ، کسی که خط میکشد ، خط کش ، آستردوز ، آستری
liner
سرباز صف ، سربازخط جبهه ، خط بان ، مواظب برخوردتوپ باخط ، سیم بان ، سیمکش هوایی ، سیمکش هوائی
linesman
صف ، تنظیم کردن ، مرتب کردن ، اماده ومجهز کردن ، ترتیب جای بازیکنان فوتبال ، طرز قرار گیری ، طرز قرار گیری صف ، آماده ومجهز کردن
lineup
بدسگالی ، موذیگری ، اذیت ، شیطنت ، شرارت
mischief
دستمال گردن ، کاشکل
neckerchief

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی روانشناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن