معادل انگلیسی با خط علا مت گذاشتن ، قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن ، با خط علامت گذاشتن ، ( درخت کار

روانشناسی

با خط علا مت گذاشتن ، قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن ، با خط علامت گذاشتن ، ( درخت کاری) قلمه درختان رادرآوردن وبصورت خط منظمی کاشتن

line out

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی با خط علا مت گذاشتن ، قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن ، با خط علامت گذاشتن ، ( درخت کار

درباره ، گرداگرد ، پیرامون ، دور تا دور ، در اطراف ، نزدیک ، قریب ، در حدود ، در باب ، راجع به ، در شرف ، در صدد ، با ، نزد ، در ، بهر سو ، تقریبا ، بالا تر ، فرمان عقب گرد

about

فرسودگی تحصیلی

academic burnout

برون ریزی

acting out

یاد زدودگی الکلی

alcoholic blackout

بامنتهای کوشش ، بمقدار زیاد ، فراوان ، باشدت تمام

all out

به قید کفیل ازاد کردن و شدن ، با پاراشوت از هواپیما پریدن ، به قید کفیل آزاد کردن و شدن

bail out

خاموش شدن چراغ ها ، خاموشی شهر (درحمله هوایی) ، خاموشی شهر ( درحمله هوائی ) خاموشی ، قطع کاملبرق

black out

بیهوشی موقت

blackout

زدودن ، محو کردن

blot out

ترکیدن ، پنجرشدن ، پنچری ، منفجر شدن ، انفجار

blow out

کشمکش ، تقلا ، یک دور مسابقه یا بازی

bout

عقب نشستن ، کنار کشیدن ، باتعظیم خارج شدن ، withdraw) ، (retireعقب نشستن

bow out

پیش اهنگ ، پیش آهنگ

boy scout

شیوع یافتن ، تاول زدن ، جوش زدن ، شیوع

break out

سبب وقوع امری شدن

bring about

خارج کردن ، از اختفا بیرون اوردن ، زاییدن ، از اختفا بیرون آوردن ، زائیدن

bring out

(گ ش ) کلم بروکسل ، کلم فندقی

brussels sprout

خستگی مفرط : شرایطی که به موجب آن ، استرس شغلی درازمدت به فرسودگی هیجانی ، احساس فقدان کنترل شخصی ، و احساس کاهش دستاورها منجر می شود

burnout

سهم کسی را خریدن

buy out

انجام شده

carried out

انجام دادن

carry out

وارسی ، به امانت گرفتن

checkout

سرد کردن ، آرام کردن

chilling out

زدن ، وصله کردن ، چرم یا پارچه مندرس ، پارچه کهنه ، کهنه

clout

اتفاق افتادن ، بانجام رسیدن

come about

پسران پیش اهنگ 8 تا 01 ساله ، پسران پیش آهنگ 8 تا 1 ساله

cub scout

جدا کردن در اثر بریدن ، کندن ، برش دادن ، قطع جریان ، سویچ قطع برق وغیره

cut out

بازخوانی مخرب

destructive read out

دیندار ، پارسا منش ، مذهبی ، عابد

devout

خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی ، خاموشی چراغ‌ها در موقع حمله هوائی

dimout

در بشقاب خوردن ، در ظرف ریختن

dish out

استخراج کردن ، بیرون کشیدن از

draw out

حذف تصادفی ، از قلم افتادگی

drop out

حذف تصادفی ، از قلم افتادگی

drop out

کسی که ترک تحصیل میکند

dropout

افت ، ترک کننده

drop-out

حفر شده ، کنده شده ، پناهگاه موقتی

dugout

افزودن به (در امد) ، درازتر کردن ، امتداد دادن ، کسب کردن ، افزودن به (در آمد)

eke out

اتفاق افتادن ، رخ دادن ، مشاجره داشتن ، ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد ، باران رادیواکتیو ، باران رادیواکتیو اتفاق افتادن

fall out

نزاع ، مشاجره

falling out

پهنای خروجی ، گنجایش خروجی

fan out

اجاره دادن زمین مزروعی

farm out

کشف کردن ، سنجیدن ، معین کردن ، حل کردن

figure out

طرح بندی پرونده

file layout

تکمیل کردن ، پر کردن

fill out

دریافتن ، پی بردن ، کشف کردن ، مکشوف کردن

find out

بترتیب ورود ، بترتیب ورود (fifo)

first in first out

متوقف ساختن موتور هواپیما

flameout

دست انداختن ، استهزاء کردن ، اهانت یا بی احترامی کردن ، مسخره ، توهین

flout

بانجام رساندن ، اخذ نتیجه ، دنبال کردن

follow out

ادم ولگرد ، سرگردان ، اواره ، دربدر ، آدم ولگرد ، آواره

gadabout

ورودی اشتباه خروجی اشتباه

garbage in garbage out

بیرون دادن ، پخش کردن ، توزیع کردن ، کسر امدن ، تمام شدن ، اعلا ن کردن ، کسر آمدن ، اعلان کردن

give out

خاموش شدن ، اعتصاب کردن ، دست کشیدن از ، چاپ یا منتشر شدن ، بیرون رفتن ، دست کشیدن‌از

go out

نقرس ، (طب ) نقرس

gout

نوعی ماهی قزل الا ، (ج ش ) نوعی ماهی قزل آلا

gray trout

ارد خشن ، ملا ط رقیق ، دوغاب ، تفاله ، بلغور ، قطعات کوچک و نامنظم سنگ ، دوغاب (بین اجرها) ریختن ، دوغاب (بینآجرها ) ریختن آرد خشن ، ملاط رقیق ، (درجمع ) بلغور ، قطعات کوچک و نامنظم‌سنگ

grout

نوبت بازی ، اعانه

handout

محل اویختن چیزی (مثل رجه) ، میعادگاه ، اویختن ، سماجت ورزیدن ، مسکن کردن ، والمیدن ، والمیدن محل آویختن چیزی ( مثل رجه ) ، آویختن

hang out

درهمین نزدیکی ها ، دراین حدود ، در این حوالی

hereabout

اختفا ، پنهانگاه ، (د گ ) اختفا

hideout

بسط یافتن ، حاکی بودن از ، خودداری کردن از

hold out

نا پرهیزگار ، بی تقوی ، نا پارسا ، بی دین

indevout

سرو صدا ایجاد کردن ، پرسه زدن ، نامرتب زندگی کردن

knock about

با ضربت بیهوش کننده ای حریف رابزمین زدن ، ضربه فنی ، ضربه فنی کردن ، از پا در اوردن ، ویران کردن ، ضربت قاطع ، ممتاز ، عالی ، از پا در آوردن ، عالی ( مشت زنی ) با ضربت بیهوش کننده ای حریف رابزمین زدن

knockout

شلا ق ، تازیانه زدن

knout

گذاشته از

laid out

بترتیب عکس ورود ، روش قیمت گذاری اولین صادره از آخرین وارده

last in first out

طرح ، ترتیب ، بساط ، اسباب ، خرده ریز ، بر روی سطح پخش کردن

lay out

طرح بندی

layout

برابر کردن ، یکنواخت کردن

level out

ناگهان رفتن ، بسرعت ترک کردن

light out

علا ءم مخابرات بوسیله نور ، هنگام خاموشی ، ساعت خواب ، علائم مخابرات بوسیله نور

lights out

خط ، سطر ، ردیف ، رشته ، کردن ، آستر کردن ، پوشاندن خط کشیدن ، خط انداختن در ، خط دار کردن ، ( نظ ) بخط کردن ( با ( up ، آراستن ، تراز :(n )خط ، بند ، ریسمان ، رسن ، طناب ، سیم ، جاده ، دهنه ، لجام ، :(vt &vi )خط

line

وفق دهنده خط

line adapter

سطر به سطر

line by line

افسرجزء نیروی هوایی که در فرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند ، افسرجزء نیروی هوائی که در فرود آمدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوائی نظارت میکند

line chief

تمرکز کننده خط

line concentrator

خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکار میرود

line drawing

خط ران

line driver

گراور سازی با خطوط کوتاه وبلند ، گراور مخطط

line engraving

تعویض خط

line feed

دخشه تعویض پذیر

line feed character

خط کش مدرج

line gauge

خط رابط بین کلماتی که نصف آن در سطر بعد واقع شده

line haul

خط دید

line of regard

خط دید ، مسیر دید ، خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید

line of sight

خط مستقیمی که نقطه زرد چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید

line of vision

چاپگر سطری

line printer

چاپ سطری

line printing

فاصله سطرها

line spacing

تندبادمستقیم ، مسیر مستقیم تند باد

line squall

طوفان مستقیم (غیر گردبادی) ، ( بیشتر درنیوانگلند ) طوفان مستقیم ( غیر گردبادی )

line storm

راه گزینی خطی ، خط گزینی ، راه‌گزینی خطی

line switching

سویه ، دودمان ، اصل ونسب ، اجداد ، اعقاب ، تبار ، سطربندی ، سطر شماری سویه

lineage

مربوط به خط ، عمودی ، اجدادی ، خطی ، تباری

lineal

خطی بودن

lineality

نشان ویژه ، خط ، طرح ، سیما ، طرح بندی ، خطوط چهره ، صفات مشخصه

lineament

خطی ، طولی ، دراز ، باریک ، کشیده خطی

linear

تعویض کننده خطی

linear amplifier

ارایه خطی ، آرایه خطی

linear array

مدار خطی

linear circuit

رمز خطی ، برنامه بدون حلقه

linear code

ترکیب خطی

linear combination

همبستگی خطی

linear correlation

معادله خطی

linear equation

معادله های خطی

linear equations

مقیاس طولی

linear measure

پروژکتور دارای عدسی مخطط ، نمای خطی

linear perspective

کاوش خطی

linear probing

برنامه ریزی خطی ، برنامه نویسی خطی ، طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین (LP)برنامه ریزی خطی

linear programming

برگشت خطی

linear regression

روابط خطی

linear relations

خطی بودن ، حالت طولی خطی بودن

linearity

بصورت طولی دراوردن ، بصورت طولی درآوردن

linearize

بطور خطی

linearly

خط کشی ، ترسیم خط ، خط گذاری

lineation

اصلا ح نژادی کردن ، بهنژاد کردن

linebreed

بهنژادی ، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی (برای تقویت خصوصیات موردنظر) ، موردنظر ) بهنژادی ، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی ( برای تقویت خصوصیات

linebreeding

صفحه چاپی که فقط روی آن خط کشی شده باشد وبرای خط کشی کاغذ وغیره بکارمیرود و بلوثک لءنع وعنگراوءنگ لءنع نیز نامیده میشود ، میرود و line blockو line engravingنیز نامیده میشود ( درچاپ ) صفحه چاپی که فقط روی آن خط کشی شده باشد وبرای خط کشی کاغذ وغیره بکار

linecut

سیم کش هوایی ، بازرس خط اهن ، بازیکن خط جلو ، سیم کش هوائی ، بازرس خط آهن ، ( در فوتبال ) بازیکن خط جلو

lineman

کتان ، پارچه کتانی ، جامه زبر ، رخت شویی ، رخت شوئی

linen

خط دار ، دارای خطوط ریز ، مخطط ، (گ ش - ج ش ) خط دار

lineolate

خط دار ، دارای خطوط ریز ، مخطط ، (گ ش - ج ش ) خط دار

lineolated

کشتی یا هواپیمای مسافری ، استردوز ، استری ، کسی که خط میکشد ، خط کش ، آستردوز ، آستری

liner

سرباز صف ، سربازخط جبهه ، خط بان ، مواظب برخوردتوپ باخط ، سیم بان ، سیمکش هوایی ، سیمکش هوائی

linesman

صف ، تنظیم کردن ، مرتب کردن ، اماده ومجهز کردن ، ترتیب جای بازیکنان فوتبال ، طرز قرار گیری ، طرز قرار گیری صف ، آماده ومجهز کردن

lineup

مکان حمل به بیرون

location transfer out

حبس کردن ، تحریم کردن ، کارفرما) ، درتنگنا قرار دادن یا بمحل کار راه ندادن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن(برای وادار کردنآنها به قبول شرایطحبس کردن

lock out

حبس ، تحریم

lockout

خروج از سیستم

log out

خروج از سیستم ، قطع ارتباط

logout

مراقب ، دیده بان ، دیدگاه ، چشم انداز ، دورنما ، دید ، مراقبت ، عمل پاییدن ، نظریه ، دیده‌بان ، عمل پائیدن

lookout

شکست خوردن ، توفیق نیافتن ، (د گ ) شکست خوردن

lose out

سرفرود اوردن ، آدم بی دست وپا ، آدم نادان ونفهم ، بیشعور دانستن ، ریشخندکردن ، نفهمی نشان دادن ، ولگردی کردن ، ولگردی کردن سرفرود آوردن

lout

فیلبان

mahout

معنی چیزی را پیدا کردن ، سردراوردن از ، تنظیم کردن ، سردرآوردن از

make out

لک لک افریقایی ، پر لک لک ، نوعی ابریشم خام ، آدم سبزه یا گندم گون ، روحانی ، روحانی (ج ش ) لک لک آفریقائی

marabout

دلزدگی زناشویی

marital burnout

دلزدگی زناشویی

marriage burnout

بخدمت خاتمه دادن

muster out

خارج ، بیرون از ، خارج از ، افشا شده ، اشکار ، بیرون ، خارج از حدود ، حذف شده ، راه حل ، اخراج کردن ، اخراج شدن ، قطع کردن ، کشتن ، خاموش کردن ، رفتن ، ظاهر شدن ، فاش شدن ، بیرونی ، بیرونی حذف شده ، آشکار

out

درست ، تمام ، انجام شده ، کامل سرتاسر

out and out

ناگهان بیهوش شدن ، مردن

pass out

تدریجا متوقف کردن کار یا تولید ، توقف کار یا فراوری بطور مرحله ای ، توقف کار یا فرآوری بطور مرحله‌ای

phaseout

جدا کردن ، انتخاب کردن

pick out

تا اخر ایستادگی کردن ، تا اخر ایفا کردن ، تا اخر بازی کردن ، بپایان رساندن ، تا آخر ایستادگی کردن ، تا آخر ایفا کردن ، تا آخر بازی کردن

play out

لب کلفتی ، جلو امدگی لبها ، لب ولوچه را جمع کردن ، لب را بزیر اویختن ، اخم کردن ، جلو آمدگی لبها ، لب را بزیر آویختن

pout

نتیجه چاپی

printout

وارسی برنامه

program checkout

ترک کردن ، عازم شدن ، بیرون امدن ، بیرون آمدن

pull out

تغییر مسیر دادن ، تغییر جهت دادن ، برگشتن ، پریشان شدن ، ( در مورد کشتی ) تغییر مسیر دادن

put about

تقلا کردن ، منتشرساختن ، ایجاد کردن ، تهیه کردن ، اشفته کردن ، رنجاندن ، برانگیختن ، از ساحل عازم شدن ، خاموش کردن ، خاموش کردن تقلا کردن ، آشفته کردن

put out

راگو ، راگو پختن ، پرادویه کردن ، تند و با مزه

ragout

ناودان

rainspout

بازخوانی

read out

طرح بندی مدرک

record layout

از تختخواب بیرون امدن ، گسترده شدن ، به گردش در اوردن ، راه افتادن ، از تختخواب بیرون آمدن ، گسترده شدن از حافظه جمع کردن

roll out

ریشه کن کردن ، (root up)ریشه کن کردن

root out

دور سر گرداندن مطلب ، پر پیچ و خم ، (در سخن ) دور سر گرداندن مطلب

round about

کارگر اسکله یا بندر گاه ، عمله ولگرد

roustabout

با پوزه کاویدن ، جمع ، گروه ، بی نظمی و اغتشاش ، بطور اشفته گریزاندن ، کاملا شکست دادن ، تار و مار کردن ، تار و مار کردن با پوزه کاویدن ، بطور آشفته گریزاندن

rout

پاک کردن ، ساییدن

rub out

غیر محتمل شمردن ، ممنوع ساختن ، جلوگیری کردن

rule out

باخر رسیدن ، خسته شدن ، مردود شدن

run out

اواره ، سرگردان ، اتومبیل سبک ، آواره

runabout

ترک تحصیل کرده ، افت تحصیلی

school drop-out

پیش اهنگ ، پیشاهنگی کردن ، دیده بانی کردن ، عملیات اکتشافی کردن پوییدن ، دیده بان ، مامور اکتشاف ، مامور اکتشاف پیش آهنگ ، عملیات اکتشافی کردن پوئیدن ، دیده‌بان

scout

تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته ، یکجا فروختن ، خیانت کردن

sell out

صادر کردن ، فرستادن ، اعزام کردن ، اعزام

send out

عازم شدن ، تنظیم ، شروع بکار کردن ، محدود کردن

set out

باتکان بیرون بردن ، لرزاندن ، رکود

shake out

پرداختن ، هزینه چیزی را قبول کردن ، (pay)پرداختن

shell out

فریاد ، داد ، جیغ ، فغان ، فریاد زدن ، جیغ زدن ، داد زدن

shout

پوان نیاوردن ، باختن ، ( ورزش ) پوان نیاوردن

shut out

بیرون خوابیدن ، در محلی غیر از محل کار خود خوابیدن

sleep out

بیرون راندن (از مخفی گاه بوسیله دود)

smoke out

پوزه ، خرطوم فیل ، پوزه دراز جانور ، سرلوله اب ، لوله کتری وغیره ، پوزه زدن به ، سرلوله آب

snout

1ـ هجی کردن2ـ توضیح دادن

spell out

لوله ، دهانه ، شیراب ، ناودان ، فواره ، فوران ، جوش ، غلیان ، پرش ، جهش کردن ، پریدن ، فواره زدن ، فوران کردن ، فوران کردن لوله ، شیرآب

spout

جوانه زدن ، سبز شدن ، جوانه ، شاخه

sprout

برجسته بودن ، دوام اوردن ، ایستادگی کردن ، برجسته ، عالی ، دوام آوردن

stand out

از محلی خارج شدن ، قدم تند کردن

step out

اصرار کردن ، پیش امدگی داشتن ، جلو امدن ، متحمل شدن ، پیش آمدگی داشتن ، جلو آمدن

stick out

اش جو ، غذایی شبیه اش جو ، جنب وجوش ، حرکت ، آش جو ، غذائی شبیه آش جو

stirabout

ستبر ، نیرومند ، قوی بنیه ، محکم ، نوعی ابجو ، نوعی آبجو

stout

راست حسینی ، یکراست ، رک ، مستقیما ، بی پرده

straight out

از بازی خارج شدن ، وارد عمل شدن ، باطل کردن

strike out

با قسم از گیر چیزی خلا ص شدن

swear out

بازحمت حریف را از میدان بدر کردن

sweat out

کسیکه اشخاص لا یق وذیفن را برای کار مخصوصی کشف واستخدام کند

talent scout

بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن ، مطرح مذاکره قرار دادن

talk out

دران حدود ، درهمان نزدیکی ، تقریبا ، درآن حدود

thereabout

تفکر شده ، فکر شده ، سنجیده ، مطالعه شده

thought out

سراسر ، تماما ، از درون و بیرون ، بکلی ، سرتاسر

throughout

بیرون انداختن

throw out

ساعت غیبت کارگر ، وقفه ، فاصله ، ایست ، تایم ، مهلت ، (درورزش) تایم

time out

اتاق خلوت/ سکوت تربیتی

time-out

خریدار پیدا کردن ، مشتری جلب کردن ، صدای نکره ایجاد کردن ، بلند جار زدن ، باصدای بلند انتشار دادن ، بلند انتشار دادن خریدار پیدا کردن ، باصدای

tout

انتقال به خارج

transfer out

ماهی قزل الا ، ماهی قزل الا گرفتن ، (ج ش ) ماهی قزل آلا ، ماهی قزل آلا گرفتن

trout

ازمون برای گزیدن نامزد مسابقات یانمایش وغیره ، ازمایش درجه استعداد ، ازمایش ، آزمون برای گزیدن نامزد مسابقات یانمایش وغیره ، آزمایش درجه استعداد ، آزمایش

tryout

تولید کردن ، وارونه کردن ، با کلید خاموش کردن ، اجتماع ، ازدحام ، تولید ، ازکاردرامدن ، بنتیجه مطلوبی رسیدن ، اعتصاب ، اعتصابگر ، درآمدن ، ( انگلیس ) اعتصاب ، اعتصابگر تولید کردن ، ازکار

turn out

اعتصاب کردن ، کاری را ناگهان ترک کردن ، کاری را ناگهان‌ترک کردن

walk out

شستشو کردن ، کثافات را پاک کردن ، از پا دراوردن ، از بین بردن ، محو کردن ، شستشو ، ضرر ، زیان ، شکست ، مردود ، مردود شستشو کردن ، از پا درآوردن ، از بین‌بردن

wash out

خسته ، از کارافتاده ، شسته شده و ساییده شده ، شسته‌شده و سائیده‌شده

washed out

مراقب بودن ، مواظب

watch out

لوله یا وسیله ای که از آن اب فوران میکند ، فواره ، ناودان ، گرداب ، گردباد دریایی ، لوله یا وسیله‌ای که از آن آب فوران میکند ، گردباد دریائی

waterspout

کهنه و فرسوده شدن(در اثر استعمال) ، از پا دراوردن و مطیع کردن ، کاملا خسته کردن ، از پا درآوردن و مطیع کردن

wear out

محل تقریبی ، حدود تقریبی ، مکان ، محل

whereabout

برون ، بیرون ، بیرون از ، از بیرون ، بطرف خارج ، انطرف ، فاقد ، بدون ، آنطرف

without

از کار کاردراوردن ، در اثر زحمت وکار ایجاد کردن ، حل کردن ، تعبیه کردن ، تدبیر کردن ، تمرین ، تمرین از کار کاردرآوردن

work out

خسته و کوفته ، زهوار در رفته ، کهنه

worn out

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی روانشناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی با خط علا مت گذاشتن ، قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن ، با خط علامت گذاشتن ، ( درخت کار

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی با خط علا مت گذاشتن ، قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن ، با خط علامت گذاشتن ، ( درخت کار

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی روانشناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما