معنی polar cap

زمين شناسی
polar cap
کلاهک قطبی
(زمین‌ اخترشناسی):ناحیه‌ای در هر قطب سیاره مریخ ، پوشیده از دی‌اکسید کربن جامد و یخ و در فصول مریخی از نظر وسعت متفاوت است
(یخچال‌شناسی): الف)صفحه یخی در مرکز قطب جنوب ، به عنوان مثال (قاره) جنوبگان
ب) واژه‌ای که به صورت نادرست برای یخ دریایی اقیانوس شمالگان به کار می‌رود ، کلاهک قطبی - (زمین‌ اخترشناسی):ناحیه‌ای در هر قطب سیاره مریخ ، پوشیده از دی‌اکسید کربن جامد و یخ و در فصول مریخی از نظر وسعت متفاوت است - (یخچال‌شناسی): الف)صفحه یخی در مرکز قطب جنوب ، به عنوان مثال (قاره) جنوبگان - ب) واژه‌ای که به صورت نادرست برای یخ دریایی اقیانوس شمالگان به کار می‌رود
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی polar cap
blasting cap
چاشنی انفجار ، چاشنی معمولی
برخی موادمنفجره که بعنوان خرج اصلی داخل چالهاقرارداده می شوندبایدبامحرک قوی تری ازشعله منفجرگردند این کاربه عهده چاشنی هاست که از موادمنفجره اولیه ساخته می شوند چاشنی بایددرامتدادمحوراصلی فشنگ ماده منفجره قرارداده شودوقراردادن آن بصورت مایل صحیح نیست چاشنی معمولی ازیک استوانه فلزی به طول 45تا50وقطر6تا7میلیمترموسوم به پوکه تشکیل می شود درته پوکه حدودیک گرم تتریل فشرده قرارداردکه خرج اصلی چاشنی راتشکیل میدهد روی خرج اصلی حدود0 5گرم فولمینات جیوه و0 2گرم ازتورسرب فشرده قرارداردوبوسیله پولک پوشیده می شود پولک دروسط دارای سوراخی است تاشعله فتیله اطمینان به خرج کمکی چاشنی برسد چاشنی رابایددرمحل خشک نگهداری کرد ، چاشنی معمولی برخی موادمنفجره که بعنوان خرج اصلی داخل چالهاقرارداده می شوندبایدبامحرک قوی تری ازشعله منفجرگردند این کاربه عهده چاشنی هاست که از موادمنفجره اولیه ساخته می شوند چاشنی بایددرامتدادمحوراصلی فشنگ ماده منفجره قرارداده شودوقراردادن آن بصورت مایل صحیح نیست چاشنی معمولی ازیک استوانه فلزی به طول 45تا50وقطر6تا7میلیمترموسوم به پوکه تشکیل می شود درته پوکه حدودیک گرم تتریل فشرده قرارداردکه خرج اصلی چاشنی راتشکیل میدهد روی خرج اصلی حدود0 5گرم فولمینات جیوه و0 2گرم ازتورسرب فشرده قرارداردوبوسیله پولک پوشیده می شود پولک دروسط دارای سوراخی است تاشعله فتیله اطمینان به خرج کمکی چاشنی برسد چاشنی رابایددرمحل خشک نگهداری کرد
blosting cap
منفجر کننده ای شامل یک شارژ ترکیب انفجاری که بوسیله جریان الکتریسیته یا جرقه فیوز آتش می گیرد برای انفجارهای مهیب به کار می رود
cap
کلاهک ، درپوش ، پوشش ، (گرده شناسی): سطح ابتدایی ضخیم شده دانه گرده باد کیسه ای ، مانند آنچه در میان گونه های odocarpineas ، abietinea دیده می شود
مترادف: capula ، cappa ، abietinea دیده می شود مترادف: capula
delay electric cap
چاشنی الکتریکی تاخیری
ازسه قسمت سرچاشنی ، عامل تاخیردهنده وچاشنی تشکیل شده است سرچاشنی وخرجهای کمکی واصلی چاشنی مثل سایرچاشنی هاست وقسمت تاخیردهنده ، جسمی است که باسرعت ثابتی میسوزد باانتخاب طولهای متفاوت برای قسمت تاخیردهنده می توان چاشنی های باتاخیرمتفاوت به دست آورد ، چاشنی الکتریکی تاخیری ازسه قسمت سرچاشنی
delta cap
سرپوش دلتا
یک مخروط آبرفتی یا مخروط افکنه که بر روی دشت دلتایی ساخته می شود و رأس آن به سمت بالادست جریان جابه جا می شود (راسل ب 1895) ، سرپوش دلتا یک مخروط آبرفتی یا مخروط افکنه که بر روی دشت دلتایی ساخته می شود و رأس آن به سمت بالادست جریان جابه جا می شود (راسل ب 1895)
driving cap
کلاهک شمع کوبی
electric detonator|electric-blasting-cap|electric-blasting-cap
چاشنی الکتریکی(electric-blasting-cap) چاشنی برقی متشکل ازیک پوکه مسی یا آلومینیومی است که یک طرفش بسته وازطرف دیگرش دورشته سیم خارج می گرددوداخل پوکه خرج اصلی ، خرج ابتدایی ، بخش تاخیری ، سرچاشنی ، مفاومت ، سیم چاشنی ازپایین به بالاقراردارند
eye-cap
نقاب چشم سرپوش روی چشم برخی از شب پره ها
fur-cap rock|fur-cap|fur-cap
سنگ قارچی سنگ فورکپ؛ رجوع شود به mushroom rock (سنگ قارچی)
hardcap
کلاهک سخت
عنوانی که در استخراج بوکسیت به خارجی ترین بخش ذخیره گفته می شود که اغلب به خاطر سخت تر و سفت تر بودن در مقایسه با مواد زیر آن ، حین استخراج به عنوان سقفی سخت ، عمل می کند ، کلاهک سختعنوانی که در استخراج بوکسیت به خارجی ترین بخش ذخیره گفته می شود که اغلب به خاطر سخت تر و سفت تر بودن در مقایسه با مواد زیر آن
ice cap
کلاهک یخی
یک مجموعه گنبدی شکل از یخ و برف که ارتفاعات کوهستانی یا زمینهای کم ارتفاع مناطق واقع در عرضهای جغرافیایی بالا را می پوشاند و عموما دارای جریانهای شعاعی به سمت خارج است ، کلاهک یخی یک مجموعه گنبدی شکل از یخ و برف که ارتفاعات کوهستانی یا زمینهای کم ارتفاع مناطق واقع در عرضهای جغرافیایی بالا را می پوشاند و عموما دارای جریانهای شعاعی به سمت خارج است
mud cap
موادمنفجره آتش گرفته در مجاورت سطح یک سنگ بعد از اینکه با مقداری گل مرطوب ، زمین مرطوب ، یا ماسه پوشیده می شود ، بدون اینکه از حفر سوراخ استفاده شود
pile cap
سرشمع
polar
قطبی
مرتبط با یک یا دوقطب زمین ، قطبی - مرتبط با یک یا دوقطب زمین
polar area
ناحیه قطبی ، بخشی از دانه گرده
بخشی از دانه گرده رو به قطب از انتهای شیار و ساختارهای وابسته به آن ، بخشی از دانه گرده - بخشی از دانه گرده رو به قطب از انتهای شیار و ساختارهای وابسته به آن
polar axis
محور قطبی
(الف)محور اولیه جهت یا خط مرجع ثابت که از روی آن مختصات زاویه‌ای در یک سیستم مختصات قطبی اندازه‌گیری می شود ، به عنوان مثال محور چرخش زمین (ب) محور تقارنی که در دوانتهای مخالف ، وجوه بلوری مختلف دارد
(ج) خط فرضی مرتبط با دو قطب دانه‌های هاگ و گرده ، محور قطبی - (الف)محور اولیه جهت یا خط مرجع ثابت که از روی آن مختصات زاویه‌ای در یک سیستم مختصات قطبی اندازه‌گیری می شود ، وجوه بلوری مختلف دارد - (ج) خط فرضی مرتبط با دو قطب دانه‌های هاگ و گرده
polar circle
مدار قطبی
مدار شمالگان یا مدار جنوبگان ، دو خط مدار با عرض جغرافیایی تقریبی 23درجه و 27 دقیقه از قطبین زمین ، مدار قطبی - مدار شمالگان یا مدار جنوبگان
polar convergence
همگرایی قطبی
خط همگرایی توده‌های آبی قطبی و نیمه‌قطبی در اقیانوس این خط با تغییر مشخص در درجه‌حرارت سطح‌آب مشخص می‌شود ، همگرایی قطبی - خط همگرایی توده‌های آبی قطبی و نیمه‌قطبی در اقیانوس این خط با تغییر مشخص در درجه‌حرارت سطح‌آب مشخص می‌شود
polar coordinate
مختصات قطبی
polar coordinate system
سیستم مختصاتی قطبی
در این سیستم ، موقعیت هر نقطه با فاصله و زاویهاش از یک نقطه یا خط مرجع تعیین می شود
polar coordinate system|polar coordinate|polar coordinate
سیستم مختصاتی قطبی - در این سیستم ، موقعیت هر نقطه با فاصله و زاویهاش از یک نقطه یا خط مرجع تعیین می شود
polar coordinate|polar coordinate|polar coordinate
مختصات قطبی
polar desert
کویر قطبی ، بیابان قطبی
کویر واقع در عرض جغرافیایی زیاد که رطوبت موجود درآن در صفحات یخی منجمد می شود و بنابراین برای رشد گیاهان قابل استفاده نیست ، بیابان قطبی - کویر واقع در عرض جغرافیایی زیاد که رطوبت موجود درآن در صفحات یخی منجمد می شود و بنابراین برای رشد گیاهان قابل استفاده نیست
polar firn
یخ‌برف قطبی
یخ‌برف تشکیل‌شده در درجه‌حرارت‌های کم بدون ذوب‌شدگی یا وجود آب مایع ، یخ‌برف قطبی - یخ‌برف تشکیل‌شده در درجه‌حرارت‌های کم بدون ذوب‌شدگی یا وجود آب مایع
polar front
جبهه قطبی
جبهه هوای بزرگی واقع در شمال اقیانوس آرام و شمال اقیانوس اطلس که از برخورد توده هوای دریایی قطبی و دریایی استوایی بوجود آمده باشد ، جبهه قطبی - جبهه هوای بزرگی واقع در شمال اقیانوس آرام و شمال اقیانوس اطلس که از برخورد توده هوای دریایی قطبی و دریایی استوایی بوجود آمده باشد
polar glacier
یخچال قطبی
یخچالی که درجه حرارت آن تا عمق قابل توجه و یا در کلّ آن ، کمتر از نقطه انجماد می باشد و حتی در تابستان نیز فاقد ذوب‌شدگی است ، یخچال قطبی - یخچالی که درجه حرارت آن تا عمق قابل توجه و یا در کلّ آن
polar ice
یخ قطبی
هر نوع یخ دریایی با بیش از یک سال سن و بیش از 3 متر ضخامت این نوع یخ به آهستگی برجسته می شود و معمولاً ضخیم‌ترین شکل یخ دریایی است ، یخ قطبی - هر نوع یخ دریایی با بیش از یک سال سن و بیش از 3 متر ضخامت این نوع یخ به آهستگی برجسته می شود و معمولاً ضخیم‌ترین شکل یخ دریایی است
polar migration
مهاجرت قطبی ، سرگردانی قطبی
polar orbit satellite
ماهواره مدار قطبی
polar orbit satellite|polar orbit satellites|polar orbit satellites
ماهواره مدار قطبی
polar projection
فرافکنی قطبی
گروهی از تصاویر که روی قطب یک کره متمرکز می‌شوند نمونه‌ها شامل هر یک از تصاویر نقشه آزیموتی (تصویر استریوگرافیک قطبی ، تصویر گنومونیک قطبی و تصویر ارتوگرافیک قطبی) می‌باشد ، فرافکنی قطبی - گروهی از تصاویر که روی قطب یک کره متمرکز می‌شوند نمونه‌ها شامل هر یک از تصاویر نقشه آزیموتی (تصویر استریوگرافیک قطبی
polar space
فضای قطبی
منطقه چهارگوش حاصل از تشکیل صلیب برگی قاعده‌ای در یک رادیولر آکانتارین ، فضای قطبی - منطقه چهارگوش حاصل از تشکیل صلیب برگی قاعده‌ای در یک رادیولر آکانتارین
polar star
ستاره قطبی ، ستاره جدی
عنوان نزدیکترین ستاره به قطب شمال کره عالم
polar star|polaris|polaris
ستاره قطبی ، ستاره جدی - عنوان نزدیکترین ستاره به قطب شمال کره عالم
polar stereographic
نظام نقشه برداری قطبی
polar tubule
لوله کوچک قطبی
یکی ازلوله‌‌های خارجی موجود در قطب‌های مقابل در محور اصلی پوسته بیضوی یک رادیولر اسپوملارین ، لوله کوچک قطبی - یکی ازلوله‌‌های خارجی موجود در قطب‌های مقابل در محور اصلی پوسته بیضوی یک رادیولر اسپوملارین
polar view
منظره قطبی
منظره یک هاگ یا دانه گرده ، کم‌وبیش مستقیم بالای یکی از قطب‌ها ، منظره قطبی - منظره یک هاگ یا دانه گرده
polar wandering
سرگردانی قطبی ، سرگردانی قطبی
الف) حرکت کوتاه‌مدت قطب‌های زمین حاصل از جنبنده محور آن
ب) جابه‌جایی کم وبیش نظام مند و بلند مدت قطب‌های زمین که ممکن است در طول گذشت زمان زمین‌شناسی انجام شود ، سرگردانی قطبی - الف) حرکت کوتاه‌مدت قطب‌های زمین حاصل از جنبنده محور آن - ب) جابه‌جایی کم وبیش نظام مند و بلند مدت قطب‌های زمین که ممکن است در طول گذشت زمان زمین‌شناسی انجام شود
polar winds
بادهای قطبی
بادسردی که از مناطق قطبی بسوی مناطق معتدله می وزد
polar winds|polar wind|polar wind
بادهای قطبی - بادسردی که از مناطق قطبی بسوی مناطق معتدله می وزد
polar-area index
شاخص ناحیه قطبی
نسبت بین ناحیه قطبی یک دانه گرده و قطر آن ، شاخص ناحیه قطبی - نسبت بین ناحیه قطبی یک دانه گرده و قطر آن
polarimeter
قطب سنج نور ، قطب بین نور ، قطبش سنج ، دستگاهی برای اندازه گیری زاویه انحراف نور پلاریزان
polarimetry
قطبش‌سنجی
عمل یا فرآیند استفاده از یک قطبش‌ سنج ، قطبش‌سنجی - عمل یا فرآیند استفاده از یک قطبش‌ سنج
polaris
ستاره قطبی
polariscope
قطبش‌نما ، استقط‌اب‌ نما
الف) هر یک از ابزارهای نوری برای مشاهده خواص نور پلاریزه یا آثار ایجادشده روی نور پلاریزه توسط مواد مختلف ، به عنوان مثال شکست بلور این وسیله مرکب از یک پلاریزور و یک آنالیزور است
ب) قطبش‌سنج ، استقط‌اب‌ نما - الف) هر یک از ابزارهای نوری برای مشاهده خواص نور پلاریزه یا آثار ایجادشده روی نور پلاریزه توسط مواد مختلف ، به عنوان مثال شکست بلور این وسیله مرکب از یک پلاریزور و یک آنالیزور است - ب) قطبش‌سنج
polarite
نوعی کانی
فرمول شیمیایی: Pd(Bi ، Pb) ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Pd(Bi
polarity
قطبیت
جهت گیری شمال- جنوب میدان مغناطیسی زمین ، قطبیت - جهت گیری شمال- جنوب میدان مغناطیسی زمین
polarity chron
گاه‌شماری قطبیدگی
واحد اصلی زمان زمین‌شناسی که مدت زمان بازه ی زمانی قطبیت را مشخص می‌کند این واحد ، ردیف میانی واحد گاهشماری قطبیت ، بین کوتاهترین (subchron) و طولانی ترین (superchron) واحد گاه چینه شناختی قطبیدگی است ، گاه‌شماری قطبیدگی - واحد اصلی زمان زمین‌شناسی که مدت زمان بازه ی زمانی قطبیت را مشخص می‌کند این واحد
polarity chronozone
گاه زون قطبیدگی
واحد اصلی رده‌بندی جهانی گاه چینه شناختی قطبیدگی ، مرکب از سنگ‌های دارای قطبیت مشخص اولیه زون‌های قطبیدگی مجزا ، بلوک‌های اصلی ساختاری گاه زون قطبیت به شمار می‌روند زون زمانی قطبیت رسمی دارای نام مرکبی است که با یک عارضه جغرافیایی شروع می شود؛ جزء دوم بیانگر قطبیت عادی ، معکوس یا مختلط یک واحد است و جزء سوم واژه گاه زون است اگر یک نام جغرافیایی هم برای زون قطبیت و هم زون زمانی قطبیت به کار رود ، دومی با یک پسوند an- یا ian- مشخص می‌شود ،
به عنوان مثال : ( Tetonian Reversed-Polarity Chronozone(NACSN ، 1983 ، Art 85 ، 86
تقسیمات زون‌های زمانی قطبیت ، ساب‌کرونوزون‌های قطبیت را مشخص می کند؛ مجموعه‌ها ممکن است تحت عنوان ابر کرونوزون‌های زمانی قطبیت نامیده شوند مدت زمان مشخص‌شده توسط گاه زون قطبیت ، گاهشمار قطبیت نام دارد ، گاه زون قطبیدگی - واحد اصلی رده‌بندی جهانی گاه چینه شناختی قطبیدگی ، - به عنوان مثال : ( Tetonian Reversed-Polarity Chronozone(NACSN ، 86 - تقسیمات زون‌های زمانی قطبیت
polarity epoch
دور قبطیت ، دور قطبیدگی - الف) دوره‌ زمانی که در طول آن حوزه مغناطیسی زمین ترجیحاً یا کاملاً یک‌قطبی بوده است زمان‌سنجی اشکوب‌ها و وقایع زمین‌شناسی از طریق مقیاس زمانی زمین‌مغناطیسی قطبیت انجام می‌گیرد - ب) گاهشمار قطبیت
polarity event
رویداد قطبیدگی
رویداد مغناطیسی قطبیت ، رویداد قطبیدگی - رویداد مغناطیسی قطبیت
polarity reversal
واژگونی قطبیدگی ، واژگونی زمین‌مغناطیسی
polarity subchron
رویداد مغناطیسی قطبیت
کوتاه‌ترین واحد گاه چینه شناختی قطبیت (NACSN ، 1983) ، رویداد مغناطیسی قطبیت - کوتاه‌ترین واحد گاه چینه شناختی قطبیت (NACSN
polarity subchronozone
زیر گاه زون قطبیت
بخشی از گاه زون قطبیت ، زیر گاه زون قطبیت - بخشی از گاه زون قطبیت
polarity subzone
زیرزون قطبیت
در جریان عملیات پیوسته در چینه گون برای زون قطبیت یا عملیات جدید در سنگ‌های منطبق دیگر ، واحدهای قطبیت کوچک‌تری مشخص می‌شود که ممکن است به صورت قراردادی به عنوان زیرزون‌های قطبیت مشخص شوند (NACSN ، 1983) ، زیرزون قطبیت - در جریان عملیات پیوسته در چینه گون برای زون قطبیت یا عملیات جدید در سنگ‌های منطبق دیگر
polarity transition zone
زون گذار قطبیت
یک توده از لایه دارای بیشتر از یک متر ضخامت مرکب از بازه انتقالی که در عرض آن تغییری در قطبیت مغناطیسی ثبت می شود زون‌های انتقالی قطبیت یا افق‌های واژگونی قطبیت در مرزهای فوقانی یا تحتانی زون‌های قطبیت تشکیل می‌شوند ، زون گذار قطبیت - یک توده از لایه دارای بیشتر از یک متر ضخامت مرکب از بازه انتقالی که در عرض آن تغییری در قطبیت مغناطیسی ثبت می شود زون‌های انتقالی قطبیت یا افق‌های واژگونی قطبیت در مرزهای فوقانی یا تحتانی زون‌های قطبیت تشکیل می‌شوند
polarity zone
زون قطبیت
واحد اصلی رده‌بندی قطبیت مغناطیسی ؛ واحد سنگی مشخص‌شده با علائم مغناطیسی نام قراردادی آن مرکب از نام جغرافیایی و نام زون قطبیت است نام آن ممکن است برای نشان دادن قطبیت واحد تغییر یابد به عنوان مثال: Deer Park Reversed Polarity Zone (NACSN ، 1983 ، Art 85 ، 86 ، زون قطبیت - واحد اصلی رده‌بندی قطبیت مغناطیسی ؛ واحد سنگی مشخص‌شده با علائم مغناطیسی نام قراردادی آن مرکب از نام جغرافیایی و نام زون قطبیت است نام آن ممکن است برای نشان دادن قطبیت واحد تغییر یابد به عنوان مثال: Deer Park Reversed Polarity Zone (NACSN
polarity-chronologic unit
واحدگاه شناختی قطبیدگی (Polarity-chronologic unit)
بازه ی زمانی مشخص‌شده بر مبنای ثبت مغناطیسی که بوسیله واحدهای گاه چینه شناختی قطبیدگی بیان می‌شود واحدهای گاه شناختی قطبیدگی منطبق با مدت زمانی نشان‌داده‌شده توسط گاه زون قطبیدگی می‌باشند (NACSN ، 1983 ، ART 88)
polarity-chronologic unit|chronologic|chronologic
واحدگاه شناختی قطبیدگی (Polarity-chronologic unit) - بازه ی زمانی مشخص‌شده بر مبنای ثبت مغناطیسی که بوسیله واحدهای گاه چینه شناختی قطبیدگی بیان می‌شود واحدهای گاه شناختی قطبیدگی منطبق با مدت زمانی نشان‌داده‌شده توسط گاه زون قطبیدگی می‌باشند (NACSN ، 1983 ، ART 88)
polarization
قطبش ، قطبیدگی
(الکتریسیته): الف) ایجاد دوقطبی‌ها یا چندقطبی‌های رده بالاتر در یک محیط
ب) قطبیت یا پتانسیل نزدیک یک الکترود
(مغناطیس):مترادف توصیه‌نشده مغناطیسی‌شدن
(نورشناسی):تغییر شکل نور به نحوی که ارتعاشات آن به یک سطح واحد محدود شود نور قطبی در مطالعه مقاطع نازک کانی ها و سنگ‌ها توسط میکروسکوپ پلاریزان به کار می‌رود ، قطبیدگی - (الکتریسیته): الف) ایجاد دوقطبی‌ها یا چندقطبی‌های رده بالاتر در یک محیط - ب) قطبیت یا پتانسیل نزدیک یک الکترود - (مغناطیس):مترادف توصیه‌نشده مغناطیسی‌شدن - (نورشناسی):تغییر شکل نور به نحوی که ارتعاشات آن به یک سطح واحد محدود شود نور قطبی در مطالعه مقاطع نازک کانی ها و سنگ‌ها توسط میکروسکوپ پلاریزان به کار می‌رود
polarized light
نور قطبیده نوری که با گذشتن از یک منشور یا پلاریزور دیگر تغییر یافته به‌نحوی که ارتعاشات عرضی آن در سطحی خاص یا در طرحی مدور یا بیضوی انجام می‌شود (عموماً واژه نور قطبیده دارای مفهوم نور یک بار پلاریزه می‌باشد ) این واژه در میکروسکوپ پلاریزان برای تحلیل نوری کانی‌ها یا سنگ‌ها در مقطع نازک به کار می‌رود
polarized light|polarized|polarized
نور قطبیده نوری که با گذشتن از یک منشور یا پلاریزور دیگر تغییر یافته به‌نحوی که ارتعاشات عرضی آن در سطحی خاص یا در طرحی مدور یا بیضوی انجام می‌شود (عموماً واژه نور قطبیده دارای مفهوم نور یک بار پلاریزه می‌باشد ) این واژه در میکروسکوپ پلاریزان برای تحلیل نوری کانی‌ها یا سنگ‌ها در مقطع نازک به کار می‌رود
polarizer
قطبشگر
وسیله‌ای برای پلاریزه‌کردن نور در یک میکروسکوپ پلاریزان ، این وسیله ممکن است منشور نیکل زیرین یا پلاروئید باشد ، قطبشگر - وسیله‌ای برای پلاریزه‌کردن نور در یک میکروسکوپ پلاریزان
polarizing angle
زاویه قطبش
زاویه‌ای که در آن نور غیرپلاریزه روی یک سطح تابش می‌شود ، به‌نحوی که پلاریزاسیون سطحی حداکثر حاصل می‌شود ، زاویه قطبش - زاویه‌ای که در آن نور غیرپلاریزه روی یک سطح تابش می‌شود
polarizing microscope
میکروسکوپ پلاریزان
استفاده از میکروسکوپ های پلاریزان با بهره گیری از تکنیک تهیه مقاطع نازک امکان مطالعه و بررسی دقیق نمونه های سنگی را فراهم نموده است مقاطع نازک تهیه شده از نمونه های سنگی ، ضخامتی حدود 0 03 mm یا 30 میکرون را دارا می باشند در چنین ضخامتی اغلب کانی ها با استفاده از نور عبوری قابل مشاهده و تشخیص می باشند
polarizing microscope|microscope|microscope
میکروسکوپ پلاریزان - استفاده از میکروسکوپ های پلاریزان با بهره گیری از تکنیک تهیه مقاطع نازک امکان مطالعه و بررسی دقیق نمونه های سنگی را فراهم نموده است مقاطع نازک تهیه شده از نمونه های سنگی ، ضخامتی حدود 0 03 mm یا 30 میکرون را دارا می باشند در چنین ضخامتی اغلب کانی ها با استفاده از نور عبوری قابل مشاهده و تشخیص می باشند
polarizing prism
منشور قطبنده ، منشور نیکل
polarizing prism|polarizing|polarizing
منشور قطبنده ، منشور نیکل
polarograph
قطب‌نگار
ابزاری برای تحلیل محلول‌ها توسط الکترولیز به کمک کاتد مرکب از قطرات جیوه در حال چکیدن ، قطب‌نگار - ابزاری برای تحلیل محلول‌ها توسط الکترولیز به کمک کاتد مرکب از قطرات جیوه در حال چکیدن
polarography
قطب‌نگاری
روش الکترولیتی برای تحلیل شیمیایی مبتنی بر میزان پخش یون‌ها از یک الکترود به صورت اندازه‌گیری غلظت یون‌ها در محلول یک الکترود پلاریزه دلخواه مرکب از قطرات در حال چکیدن جیوه برای نگهداری غلظت یون در محلول بصورت یکنواخت به کار می‌رود ، قطب‌نگاری - روش الکترولیتی برای تحلیل شیمیایی مبتنی بر میزان پخش یون‌ها از یک الکترود به صورت اندازه‌گیری غلظت یون‌ها در محلول یک الکترود پلاریزه دلخواه مرکب از قطرات در حال چکیدن جیوه برای نگهداری غلظت یون در محلول بصورت یکنواخت به کار می‌رود
polar-orbiting satellite
ماهواره ای که مدار گردش آن به دور زمین ، از قطبهای شمال وجنوب عبور می کند
این ماهواره در ارتفاعی نزدیک به زمین در حرکت است و حدود 600 تا 1500 کیلومتر از سطح زمین فاصله دارد اصطلاح همزمانی با خورشید نیز برای توصیف چنین ماهواره هایی که همیشه خط استوا را در یک زمان دقیق قطع می کنند ، بکار می رود مثال این نوع ماهواره ها لندست و اسپات است ، از قطبهای شمال وجنوب عبور می کند - این ماهواره در ارتفاعی نزدیک به زمین در حرکت است و حدود 600 تا 1500 کیلومتر از سطح زمین فاصله دارد اصطلاح همزمانی با خورشید نیز برای توصیف چنین ماهواره هایی که همیشه خط استوا را در یک زمان دقیق قطع می کنند
reef cap
ریف پوش ، ریف ، آبسنگ ، پشته واره
نهشته یا مواد ریف فسیلی که یک جزیره یا کوه را پوشانده یا بر روی آن قرار می گیرد مقایسه شود با: پوشش مرجانی
*الف) یک ساختار پشته مانند یا تپه مانند ، لایه ای یا توده ای که توسط موجودات ترشح کننده آهک ، خصوصا مرجانها ایجاد می شود و عمدتا از بقایای آنها ساخته شده است این ساختار در مقابل امواج مقاوم است و بالاتر از رسوب نهشته شده همزمان پیرامونی قرار می گیرد همچنین ، به چنین ساختاری گفته می شود که در گذشته زمین شناسی ساخته شده و امروزه در سنگی ، معمولا با لیتولوژی متفاوت ، محصور شده است
نیز ببینید: bank؛ bioherm؛ biostrome
مترادف: organic reef
*ب) توده یا پشته ای از سنگها ، خصوصا مرجان و برخی اوقات از ماسه و گراول یا صدفها که بالا می آید از کف دریا یا دریاچه احاطه کننده اش تا سطح یا نزدیک سطح آب ، و برای کشتیرانی خطرناک است؛ بالاخص چنین عارضه ای در 15 فاتومی (سابقا 6) یا کمتر
نیز ببینید: shoal (آبتل)
*ج) اصطلاح ایالتی برای یک کانسار فلزی ، خصوصا کوارتز طلادار را گویند (مثلا saddle reef)
، پشته واره - نهشته یا مواد ریف فسیلی که یک جزیره یا کوه را پوشانده یا بر روی آن قرار می گیرد مقایسه شود با: پوشش مرجانی - *الف) یک ساختار پشته مانند یا تپه مانند ، محصور شده است - نیز ببینید: bank؛ bioherm؛ biostrome - مترادف: organic reef - *ب) توده یا پشته ای از سنگها ، و برای کشتیرانی خطرناک است؛ بالاخص چنین عارضه ای در 15 فاتومی (سابقا 6) یا کمتر - نیز ببینید: shoal (آبتل) - *ج) اصطلاح ایالتی برای یک کانسار فلزی ، خصوصا کوارتز طلادار را گویند (مثلا saddle reef) -
root cap
کلاهک
درنگهداری معادن به کمک چوب بست به قطعه بالایی چوب بست کلاهک می گویند
مترادف با : roof bar
کلاهک ریشه
یک بافت سلولی انگشتانه مانند را گویند که بر روی نوک رشد کننده یک آثار ریشه یا ریشه گیاهان قرار می گیرد و از آن محافظت به عمل می آورد Root mean square error جذر متوسط مربع خطاها
whitecap
موج سرسفید
کف سفید بر روی ستیغ یک موج را گویند این حالت توسط باد حاصل می شود که ستیغ را به جلو و بر روی موج حرکت می دهد ، موج سرسفید - کف سفید بر روی ستیغ یک موج را گویند این حالت توسط باد حاصل می شود که ستیغ را به جلو و بر روی موج حرکت می دهد

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن