معنی valley axis

زمين شناسی
valley axis
محور دره
اصطلاحی که توسط وودفورد (ص الف 803 ، 1951) برای جایگزینی thalweg استفاده شد ، که حاکی “نیم رخ سطح در امتداد خط مرکز دره” دارد ، محور دره - اصطلاحی که توسط وودفورد (ص الف 803
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی valley axis
a axis
محور a
محوری از یک شبکه بلوری دوطرفه که بر ( 100 ) عمود است
مقایسه شود با : محورb ، محور c
در بلور شناسی : یکی از محور های بلور شناسی که به عنوان یک مرجع در توصیف بلور ها استفاده می شود محور a ، محوری است که حول محور افقی ( از جلو به عقب ) می چرخد در یک بلور ارترومبیک یا تری کلینیک ، این محور معمولاً همیشه کوتاه ترین محور است در بلور های مونو کلینیک ، محور a Clinoaxis است حرف a معمولاً به صورت ایتالیک و متمایز نوشته میشود
در پترولوژی ساختمانی یکی از 3 محور مرجع اورتوگونال a ، b ، c که به 2 صورت مجزا استفاده می شوند
الف) برای کمک به توصیف و توضیح هندسه بافتی که دارای تقارن مونوکلینیک می باشد صفحه تقارن نا در به نام صفحه c _a خوانده می شود و a در محل تقاطع این صفحه با یک سطح که بافت بر جسته و بیرون زده دارد ، قرار میگیرد
ب) در یک معنای جنبش شناسی ، برای توصیف یک پلان تغیی ، محور a - محوری از یک شبکه بلوری دوطرفه که بر ( 100 ) عمود است - مقایسه شود با : محورb ، محور c - در بلور شناسی : یکی از محور های بلور شناسی که به عنوان یک مرجع در توصیف بلور ها استفاده می شود محور a ، محور a Clinoaxis است حرف a معمولاً به صورت ایتالیک و متمایز نوشته میشود - در پترولوژی ساختمانی یکی از 3 محور مرجع اورتوگونال a ، c که به 2 صورت مجزا استفاده می شوند - الف) برای کمک به توصیف و توضیح هندسه بافتی که دارای تقارن مونوکلینیک می باشد صفحه تقارن نا در به نام صفحه c _a خوانده می شود و a در محل تقاطع این صفحه با یک سطح که بافت بر جسته و بیرون زده دارد ، قرار میگیرد ب) در یک معنای جنبش شناسی
anticlinal axis
محور طاقدیس ، محور بنیایی
، محور بنیایی
axis of symmetry|symmetry axis|symmetry axis
محور تقارن رجوع به : symmetry axis
b axis
محور- ب
(بلورشناسی): یکی از محورهای بلورشناسی که به عنوان مرجعی در توصیف بلور از آن استفاده می شود این محوری است که بطور افقی ، از راست به چپ در یک بلور ارترومبیک یا تری کلینیک سازگار شده است ، این محور معمولاً ، محور بزرگتر است در یک بلور مونوکلینیک ، محور راست/ قائم می باشد حرف b معمولاً بصورت ایتالیک نوشته می شود
مقایسه شود با: محور a و محور c
(زمین شناسی ساختمانی): یکی از 3 محور قائم مرجع ، a و b و c ، که در دو روش متمایز استفاده می شوند الف) برای کمک به تعریف و توصیف هندسه یک ساخت دارای تقارن مونوکلینیک ، محور b ، محوری است در زوایای قائمه به سطح (یکتا/ یگانه/ منفرد) تقارن تکی ، در بسیاری از موارد این جهت ، موازی با محور چین است ولی در ساختهای پیچیده ، این محور الزاماً نباید این چنین باشد ب) در معنای جنبشی ، برای کمک به توصیف یک پلان تغییر شکل داده که دارای تقارن مونوکلینیک است مانند یک برش ساده متوالی (پیش رونده) در این حالت محور b دوباره خط در زاویه های قائمه نسبت به سطح تقارن تکی می باشد در یک برش ساده متوالی محور b در سطح برشی در زوایای قائمه نسبت به جهت برش قرار می گیرد
همچنین ببینید: محور c ، a
محور شبکه بلور دو طرفه که عمود بر (010) است مقایسه شود با: a محور و محور c اصطلاحی که اولین بار توسط sander (1930) برای نشان دادن یک محور چرخش استفاده شد ولی بعدها که به عنوان اصطلاحی به معنای محور چین از آن استفاده شد در ادبیات جدیدتر توسط نماد F ، جانشین شده است ، محور- ب (بلورشناسی): یکی از محورهای بلورشناسی که به عنوان مرجعی در توصیف بلور از آن استفاده می شود این محوری است که بطور افقی ، محور راست/ قائم می باشد حرف b معمولاً بصورت ایتالیک نوشته می شود مقایسه شود با: محور a و محور c (زمین شناسی ساختمانی): یکی از 3 محور قائم مرجع ، برای کمک به توصیف یک پلان تغییر شکل داده که دارای تقارن مونوکلینیک است مانند یک برش ساده متوالی (پیش رونده) در این حالت محور b دوباره خط در زاویه های قائمه نسبت به سطح تقارن تکی می باشد در یک برش ساده متوالی محور b در سطح برشی در زوایای قائمه نسبت به جهت برش قرار می گیرد همچنین ببینید: محور c ، a محور شبکه بلور دو طرفه که عمود بر (010) است مقایسه شود با: a محور و محور c اصطلاحی که اولین بار توسط sander (1930) برای نشان دادن یک محور چرخش استفاده شد ولی بعدها که به عنوان اصطلاحی به معنای محور چین از آن استفاده شد در ادبیات جدیدتر توسط نماد F
beta axis
محور بتا
خط فصل مشترک بین دو یا چند سطح این خط معمولاً مثل محور b نوشته می شود محور B هم معنای قطب نیست محور برای دو صفحه یا دو سطح با زاویه های قائمه نسبت به صفحه یا سطح معلوم شده بوسیله قطبهای دو صفحه قرار می گیرد
همچنین ببینید: piopole ، محور بتا خط فصل مشترک بین دو یا چند سطح این خط معمولاً مثل محور b نوشته می شود محور B هم معنای قطب نیست محور برای دو صفحه یا دو سطح با زاویه های قائمه نسبت به صفحه یا سطح معلوم شده بوسیله قطبهای دو صفحه قرار می گیرد همچنین ببینید: piopole
c axis
محور C
محوری که در یک شبکه بلوری دوسویی ، عمود بر (001) است
مقایسه شود با: محورهای a و b
(بلورشناسی): یکی از محورهای بلورشناسی که به عنوان مرجع در توصیف بلور استفاده می شود این محور بطور عمودی جهت یافته است در بلورهای تتراگونال و هگزاگونال ، محور یکتای تقارن است این محور معمولاً محور اصلی می باشد حرف C معمولاً بصورت ایتالیک نوشته می شود
مقایسه شود با: محور a و b ، محور C محوری که در یک شبکه بلوری دوسویی ، عمود بر (001) است مقایسه شود با: محورهای a و b (بلورشناسی): یکی از محورهای بلورشناسی که به عنوان مرجع در توصیف بلور استفاده می شود این محور بطور عمودی جهت یافته است در بلورهای تتراگونال و هگزاگونال ، محور یکتای تقارن است این محور معمولاً محور اصلی می باشد حرف C معمولاً بصورت ایتالیک نوشته می شود مقایسه شود با: محور a و b
camera axis
محور دوربین
خطی عمود بر صفحه کانونی دوربین که از مرکز پرسپکتیو درونی یا "نقطه گرهی دیداری" سیستم لنز عبور می کند ، محور دوربین خطی عمود بر صفحه کانونی دوربین که از مرکز پرسپکتیو درونی یا "نقطه گرهی دیداری" سیستم لنز عبور می کند
cardinal axis
محور اصلی
محور اصلی در نرم تن دو کفه ای ، محور اصلی محور اصلی در نرم تن دو کفه ای
centeral axis
محور مرکزی
در جلبکهای داسی کلاسه ، سیکلوکرینیتید و رسپتاکولتید ، یک وزیکولار ، معمولاً یک ساختار حمایتی مرکزی کلسیتی نشده ای است که بر روی آن انشعابات در شیارها یا حلقه هایی که بشدت دسته شده اند ، حمل می شوند ، محور مرکزی در جلبکهای داسی کلاسه
chemotaxis
شیمی گرایی
chemotropism|chemotaxis|chemotaxis
گرایش شیمیایی گرایش ناشی از محرک شیمیایی مقایسه شود با chemotaxis
chronataxis
کروناتاکسیس
اصطلاحی که توسط هنبست (ص310 ، 1952) به عنوان اصطلاحی مکمل برای هوموتاکسیس پیشنهاد شد
نیز ببینید: chronotaxy ، کروناتاکسیس اصطلاحی که توسط هنبست (ص310 ، 1952) به عنوان اصطلاحی مکمل برای هوموتاکسیس پیشنهاد شد نیز ببینید: chronotaxy
clinoaxis
کلینواکسس
در یک کانی منوکلینیک محور جانبی که مایل به عمود می باشد این محور (بلور شناسی) است
مقایسه شود با ارتوآکسس orthoaxis
، کلینواکسس در یک کانی منوکلینیک محور جانبی که مایل به عمود می باشد این محور (بلور شناسی) است مقایسه شود با ارتوآکسس orthoaxis
collimation axis
محور همسویی
خط مستقیمی که از درون نقطه گرهی عقبی عدسی شیی ای می گذرد و عمود بر محور چرخش تلسکوپ دستگاه نقشه برداری قرار دارد این خط عمود بر محور افقی تلسکوپ در یک ترانزیت یا تئودولیت و عمود بر محور عمودی در یک دستگاه ترازیابی است ، محور همسویی خط مستقیمی که از درون نقطه گرهی عقبی عدسی شیی ای می گذرد و عمود بر محور چرخش تلسکوپ دستگاه نقشه برداری قرار دارد این خط عمود بر محور افقی تلسکوپ در یک ترانزیت یا تئودولیت و عمود بر محور عمودی در یک دستگاه ترازیابی است
crystallographic axis
محور بلورشناختی
یکی از سه خط فرضی در یک بلور (4 خط در یک بلور هگزاگونال) که از مرکز آن (بلور) عبور می کند این محور به عنوان مرجعی در توصیف ساختار بلور و تقارن آن کاربرد دارد یک یا تمام محورهای بلورشناسی ممکن است با محورهای تقارن منطبق باشند
مترادف: محور بلور
، محور بلورشناختی یکی از سه خط فرضی در یک بلور (4 خط در یک بلور هگزاگونال) که از مرکز آن (بلور) عبور می کند این محور به عنوان مرجعی در توصیف ساختار بلور و تقارن آن کاربرد دارد یک یا تمام محورهای بلورشناسی ممکن است با محورهای تقارن منطبق باشند مترادف: محور بلور
f axis
محور F
اصطلاحی که در بلورشناسی برای معین کردن خطی در سطح لغزش بلور استفاده می شود که دارای زاویه قائم نسبت به جهت لغزش می باشد (جهت t) این محور ، معمولاً محور چرخش شبکه بلوری در حین تغییر شکل می باشد ، محور F اصطلاحی که در بلورشناسی برای معین کردن خطی در سطح لغزش بلور استفاده می شود که دارای زاویه قائم نسبت به جهت لغزش می باشد (جهت t) این محور
fabric axis
محور فابریک
یکی از سه محور متعامد مورد استفاده در سنگ شناسی ساختمانی به عنوان مرجعی در جهت یافتگی عناصر فابریک و در توصیف چین خوردگی و تقارن حرکت سنگهای تغییر شکل داده مقایسه شود با: محور a (سنگ شناسی ساختمانی) محور b (سنگ شناسی ساختمانی) ، محور c (سنگ شناسی ساختمانی)
مترادف: محور مرجع محور زمین ساختی ، محور فابریک یکی از سه محور متعامد مورد استفاده در سنگ شناسی ساختمانی به عنوان مرجعی در جهت یافتگی عناصر فابریک و در توصیف چین خوردگی و تقارن حرکت سنگهای تغییر شکل داده مقایسه شود با: محور a (سنگ شناسی ساختمانی) محور b (سنگ شناسی ساختمانی) ، محور c (سنگ شناسی ساختمانی) مترادف: محور مرجع محور زمین ساختی
flood axis
آسه سیل
fold axis
محور چین
خط تقارن فرضی که دو طرف چین را از هم جدا می کند
hinge axis
محور لولا
(الف) خط فرضی مستقیمی که دو کفه صدف یک دو کفه ای حول آن باز و بسته می‌شوند
مترادف: cardinal axis (ب) خط اتصال نقاطی که کفه‌های صدف یک بازو پا حین باز و بسته شدن حول آن ها می‌چرخند
مقایسه شود با: hingeline
، محور لولا (الف) خط فرضی مستقیمی که دو کفه صدف یک دو کفه ای حول آن باز و بسته می‌شوند مترادف: cardinal axis (ب) خط اتصال نقاطی که کفه‌های صدف یک بازو پا حین باز و بسته شدن حول آن ها می‌چرخند مقایسه شود با: hingeline
homotaxis
هم آرایگی
برگردان نادرست کلمه homotaxy ، هم آرایگی برگردان نادرست کلمه homotaxy
horizontal axis
محور افقی
محوری که دوربین دستگاه تئودولیت یا زاویه یاب در حالت حرکت قائم حول آن می چرخد ، محور افقی محوری که دوربین دستگاه تئودولیت یا زاویه یاب در حالت حرکت قائم حول آن می چرخد
hydrotomical axis
محور هیدروتومیکال
یک محور اصلی با ستون مهره‌های بزرگ در اسکلت acantharian vadiolarian (رادیولاریای آگانترین) ،
مقایسه شود با: geotomical ، محور هیدروتومیکال یک محور اصلی با ستون مهره‌های بزرگ در اسکلت acantharian vadiolarian (رادیولاریای آگانترین) ، مقایسه شود با: geotomical
maximum principle stress axis
محور تنش اصلی ماگزیمم
optic axis
محور نوری
راستایی در یک بلور همسانگرد که هیچ انکسار دوگانه ای در طول آن وجود ندارد در بلورهای سه چهار وجهی ، این محور با محور تقارن سه گانه ، چهارگانه و شش گانه بلور ، موازی است در بلورهای ارترومبیک ، مونوکلینیک و تری کلینیک ، دو محور نوری وجود دارد که با استفاده از شاخصهای انکساری تعیین می شوند
نیز ببینید: primary optic axis ، secondary optic axis ، محور نوری راستایی در یک بلور همسانگرد که هیچ انکسار دوگانه ای در طول آن وجود ندارد در بلورهای سه چهار وجهی ، دو محور نوری وجود دارد که با استفاده از شاخصهای انکساری تعیین می شوند نیز ببینید: primary optic axis
optical axis
محور نوری ، محور نوری
خطی که در یک سیستم نوری از نقاط گرهی یک عدسی ، می گذرد ، محور نوری خطی که در یک سیستم نوری از نقاط گرهی یک عدسی
orthoaxis
محور قائم ، راست محور
محور جانبی یک بلور مونوکلینیک که دارای تقارن دوگانه بوده و یا بر صفحه آینه تقارن عمود است؛ این محور جانبی در حقیقت همان محور b است
مقایسه شود با: clinoaxis
orthoaxis|clinoaxis|clinoaxis
محور قائم ، راست محور محور جانبی یک بلور مونوکلینیک که دارای تقارن دوگانه بوده و یا بر صفحه آینه تقارن عمود است؛ این محور جانبی در حقیقت همان محور b است مقایسه شود با: clinoaxis
permanent axis
محور دائم
محور حداکثر اینرسی یک توده صلب که توده مزبور قادر به گردش تعادلی حول آن می باشد ، محور دائم محور حداکثر اینرسی یک توده صلب که توده مزبور قادر به گردش تعادلی حول آن می باشد
pervalvar axis
محور میان کفه ای
محور واصل نقاط میانی کفه های یک صدف دیاتومه
مقایسه شود با: transapical axis ، apical axis
pervalvar axis|transapical axis|transapical axis|apical axis
محور میان کفه ای محور واصل نقاط میانی کفه های یک صدف دیاتومه مقایسه شود با: transapical axis ، apical axis
phototaxis
نورجنبش ، نورگرائی‌ ، نورواکنش‌
جنبش حاصل از شبیه‌سازی توسط نور ، نورواکنش‌ جنبش حاصل از شبیه‌سازی توسط نور
pi axis
محور پی ، قطب پی
polar axis
محور قطبی
(الف)محور اولیه جهت یا خط مرجع ثابت که از روی آن مختصات زاویه‌ای در یک سیستم مختصات قطبی اندازه‌گیری می شود ، به عنوان مثال محور چرخش زمین (ب) محور تقارنی که در دوانتهای مخالف ، وجوه بلوری مختلف دارد
(ج) خط فرضی مرتبط با دو قطب دانه‌های هاگ و گرده ، محور قطبی - (الف)محور اولیه جهت یا خط مرجع ثابت که از روی آن مختصات زاویه‌ای در یک سیستم مختصات قطبی اندازه‌گیری می شود ، وجوه بلوری مختلف دارد - (ج) خط فرضی مرتبط با دو قطب دانه‌های هاگ و گرده
primary optic axis
محور نوری اولیه
یکی از دو محور نوری در یک بلور که عمود بر مقاطع مدّور بیضوی نمار است و در طول آن تمام پرتوهای نور با سرعت یکسان حرکت می کنند ، محور نوری اولیه - یکی از دو محور نوری در یک بلور که عمود بر مقاطع مدّور بیضوی نمار است و در طول آن تمام پرتوهای نور با سرعت یکسان حرکت می کنند
principal axis
محور اصلی
(بلورشناسی):محور بلورشناختی که اصلی ترین است در سیستم‌های تتراگونال وهگزاگونال ، این محور قائم بوده ومحور c محسوب می‌شود ، در سیستم های ارتورومبیک ، منوکلینیک یا تری‌کلینیک ، این محور معمولاً همان محور c است ، اگرچه در کانی‌های منوکلینیک نظیر اپیدوت ممکن است محور b باشد
(زمین‌شناسی ساختمانی تجربی):در زمین‌شناسی ساختمانی تجربی ، یک محور اصلی تنش ، یا یک محور اصلی کرنش را گویند ، محور اصلی - (بلورشناسی):محور بلورشناختی که اصلی ترین است در سیستم‌های تتراگونال وهگزاگونال ، اگرچه در کانی‌های منوکلینیک نظیر اپیدوت ممکن است محور b باشد - (زمین‌شناسی ساختمانی تجربی):در زمین‌شناسی ساختمانی تجربی
principal axis of strain|principal axis|principal axis
محور اصلی کرنش - یکی از سه محور عمودی دو سویه منطبق با سه محور جسمی که قبل از تغییر ، به صورت دو سویه بوده اند ؛ همچنین به عنوان محور های بیضوی کرنش تعریف می‌شود بلندترین یا بزرگ‌ترین محور کشیدگی و کوتاه‌ترین یا حداقل محور کوتاه‌شدگی
principal axis of stress|principal axis|principal axis
محور اصلی تنش - یکی از سه محور عمودی دوسویه که بر سطوح اصلی تنش عمود است
protaxis
محور مرکزی (رشته کوه)
واژه قدیمی برای محور مرکزی یک رشته‌کوه ، احتمالاً مرکب از قدیمی‌ترین سنگ‌ها و ساختارها؛به عنوان مثال: " محور مرکزی آرکئن" ، محور مرکزی (رشته کوه) - واژه قدیمی برای محور مرکزی یک رشته‌کوه
reference axis
محور مبنایی
رجوع شود به fabric axis ، محور مبنایی - رجوع شود به fabric axis
rotation axis
محور چرخش
رجوع شود به symmetry axis (محور تقارن)
rotation axis|symmetry axis|symmetry axis
محور چرخش - رجوع شود به symmetry axis (محور تقارن)
rotatory reflection axis
محور بازتاب چرخشی
رجوع شود به rotoreflection axis
rotoreflection axis
محور چرخش-بازتاب
یک جزء تقارن بلوری که چرخش 60 ، 90 ، 120 تا 180 درجه را با بازتاب در سراسر سطح عمود بر محور ترکیب می کند مترادف: محور بازتاب چرخشی ، محور چرخش-بازتاب - یک جزء تقارن بلوری که چرخش 60
syntaxis
سنتکسی
twin axis
محور ماکل ، محور دوقلو
محور بلوری که حول آن یک بلور منفرد از یک بلور دو قلو می تواند بچرخد (معمولاً 180 درجه) تا آن را به هم خوانی با بلور منفرد دیگر برساند این محور نمی تواند با محورهای تقارن دوتایی ، چهارتایی و شش تایی هم‌خوان باشد
مقایسه شود با: صفحه توأما یا صفحه دوقلو
مترادف: محور دوقلویی ، محور دوقلو - محور بلوری که حول آن یک بلور منفرد از یک بلور دو قلو می تواند بچرخد (معمولاً 180 درجه) تا آن را به هم خوانی با بلور منفرد دیگر برساند این محور نمی تواند با محورهای تقارن دوتایی ، چهارتایی و شش تایی هم‌خوان باشد - مقایسه شود با: صفحه توأما یا صفحه دوقلو - مترادف: محور دوقلویی
twinning axis
محور دوقلو ، محور دوقلویی
valley
دره
چاله باریک و درازی در سطح زمین ، معمولاً با یک شیب بالنسبه منظم به سمت پایین رودخانه یا نهری در آن جریان دارد که با تخریب سنگهای سطح زمین دره مربوط را بوجود آورده است ، دره - چاله باریک و درازی در سطح زمین
valley bottom
کف دره ، بستر دره
valley braid
نوار دره
بنگرید :شاخابه(Anabranch)
valley braid|anabranch|anabranch
نوار دره - بنگرید :شاخابه(Anabranch)
valley dam power plant
نیروگاه مخزنی
valley drift
یخرفت دره ای
مواد برون شست مسیر دره ای را تشکیل می دهد ، یخرفت دره ای - مواد برون شست مسیر دره ای را تشکیل می دهد
valley fill
مواد پر کننده دره ها
مواد رسوبی تحکیم نیافته که توسط هر عاملی ، بطوری ته نشین شده اند که یک دره یا بطور کامل یا بخشی ، پر می کنند ، مواد پر کننده دره ها - مواد رسوبی تحکیم نیافته که توسط هر عاملی
valley floor
کف دره
valley floor side strip
نوار جانبی کف دره
سطح باریک هموار تا تقعر کم ، بین سراشیبی آب شست و کف دره به تنهایی (دشت سیلابی) ، که بوسیله پس روی یا فروسایی شیب دیواره دره حاصل می شود نیز ببینید: پی سنگ کف دره ، نوار جانبی کف دره - سطح باریک هموار تا تقعر کم
valley glacier
یخچال دره یی ، یخ انباشت دره یی ، یخسارهای دره ای
یخسارهایی که از سیرک (cirque) یا سیرک های یخساری (cirques) به سمت کف دره یا در امتداد دره جریان دارند
valley glacier|glacier|glacier|valley glaciers
یخسارهای دره ای - یخسارهایی که از سیرک (cirque) یا سیرک های یخساری (cirques) به سمت کف دره یا در امتداد دره جریان دارند
valley gutter
ناودان بام
valley head
رأس دره
بخش بالایی یک دره را گویند ، رأس دره - بخش بالایی یک دره را گویند
valley iceberg
کوه یخ دره ای
یک کوه یخ که به طوری فرسوده شده است که یک شکاف یا فرورفتگی بزرگ U شکل که ممکن است لبریز باشد؛ درون یخ گسترش می‌یابد و برج ها یا برآمدگی ها یا قطعات یخ را از هم جدا می کند
مترادف: کوه یخ (drydock) ، کوه یخ دره ای - یک کوه یخ که به طوری فرسوده شده است که یک شکاف یا فرورفتگی بزرگ U شکل که ممکن است لبریز باشد؛ درون یخ گسترش می‌یابد و برج ها یا برآمدگی ها یا قطعات یخ را از هم جدا می کند - مترادف: کوه یخ (drydock)
valley meander
رودپیچ (مئاندر) دره ای
یکی از دسته های منحنی ها یا خمیدگی های یک دره رودپیچی ، رودپیچ (مئاندر) دره ای - یکی از دسته های منحنی ها یا خمیدگی های یک دره رودپیچی
valley profile
نیم رخ دره
نیم رخ طولی یک دره را گویند ، نیم رخ دره - نیم رخ طولی یک دره را گویند
valley rafter
تیر آب‎روی مشترک بام
valley shoulder
شانه دره
سطح یک سنگ بستر که به شکل دره در دره ساخته می‌شود و نشان دهنده زاویه تند یا شکست در سراشیبی بین دیواره یا کف دره بالاتر و قدیمی تر و دره پایینی و جوان تر است این باقیمانده یا بازماند کف دره تشکیل شده در زمان چرخه فرسایش قبلی است که حد مبنای قبلی فرسایش را نیز نشان می دهد و در عرض یا پهنای سنگهایی با لیتولوژی متنوع گسترده می شود
در زمین ریخت شناسی ، مترادف: شانه ، شانه دره - سطح یک سنگ بستر که به شکل دره در دره ساخته می‌شود و نشان دهنده زاویه تند یا شکست در سراشیبی بین دیواره یا کف دره بالاتر و قدیمی تر و دره پایینی و جوان تر است این باقیمانده یا بازماند کف دره تشکیل شده در زمان چرخه فرسایش قبلی است که حد مبنای قبلی فرسایش را نیز نشان می دهد و در عرض یا پهنای سنگهایی با لیتولوژی متنوع گسترده می شود - در زمین ریخت شناسی
valley spring
چشمه دره ای - یک نوع چشمه فرورفتگی که از طرف یا یال یک دره در برون زد یا رخنمون سطح ایستابی به بیرون می تراود
valley storage
ذخیره دره ای
الف) حجم آب در یک توده یا پیکره آب در زیر نیم رخ سطح آب
ب) ظرفیت ذخیره طبیعی یا حجم آب یک رود در زمان سیل که رود از کناره‌های خود سرریز کرده است شامل هر دو آب درون کانال و آب بیرون ریخته می‌باشد (ASCE ، 1962) ، ذخیره دره ای - الف) حجم آب در یک توده یا پیکره آب در زیر نیم رخ سطح آب - ب) ظرفیت ذخیره طبیعی یا حجم آب یک رود در زمان سیل که رود از کناره‌های خود سرریز کرده است شامل هر دو آب درون کانال و آب بیرون ریخته می‌باشد (ASCE
valley stream
رود دره ای
یک دره و تمام دره های انشعابی آن را گویند ، رود دره ای - یک دره و تمام دره های انشعابی آن را گویند
valley terrain
دره آبرفت یخچالی
valley train
زنجیره رسوب دره‌ای ، رشته دره ای
* توده نسبتاً باریکی ازرسوبات سایشی دارای لایه‌بندی که توسط رودهای حاصل از ذوب یخ که از انتهای یخچال آلپی خارج می‌شوند ، نهشته شده است

* یک توده یا پیکره باریک و طویل برون شست ، که توسط رودهای آب ذوب شده فراتر یا بسیار دورتر از مورن انتهایی یا حاشیه یک یخچال فعال و محدود شده درون دیواره های یک دره در زیر یخچال نهشته یافته است این رشته ممکن است از دهانه دره برای پیوستن به یک دشت برون شستی بوجود آید
نیز ببینید: رشته گراولی یخرفت دره ای
مترادف: رشته برون شست
، رشته دره ای - * توده نسبتاً باریکی ازرسوبات سایشی دارای لایه‌بندی که توسط رودهای حاصل از ذوب یخ که از انتهای یخچال آلپی خارج می‌شوند ، نهشته شده است - - * یک توده یا پیکره باریک و طویل برون شست ، که توسط رودهای آب ذوب شده فراتر یا بسیار دورتر از مورن انتهایی یا حاشیه یک یخچال فعال و محدود شده درون دیواره های یک دره در زیر یخچال نهشته یافته است این رشته ممکن است از دهانه دره برای پیوستن به یک دشت برون شستی بوجود آید - نیز ببینید: رشته گراولی یخرفت دره ای - مترادف: رشته برون شست -
valley wall
دیواره دره
سراشیبی طرف یا یال دره ، دیواره دره - سراشیبی طرف یا یال دره
valley-floor increment
رشد کف دره
مواد سست و جدا از هم که وارد کف دره می‌شوند و بر روی آن قرار می گیرند (ملوت ، 1928) ، رشد کف دره - مواد سست و جدا از هم که وارد کف دره می‌شوند و بر روی آن قرار می گیرند (ملوت
valley-head cirque
سیرک رأس دره ای
سیرکی که در نوک یک ده تشکیل می‌شود مقایسه شود با: سیرک آویزان ، سیرک رأس دره ای - سیرکی که در نوک یک ده تشکیل می‌شود مقایسه شود با: سیرک آویزان
valley-loop moraine
یخرفت حلقه دره ای ، یخرفت حلقه ای
valley-loop moraine|valley-loop|valley-loop
یخرفت حلقه دره ای ، یخرفت حلقه ای
valley-side moraine
یخرفت جانب دره ای ، یخرفت جانبی
valley-side moraine|valley-side|valley-side
یخرفت جانب دره ای ، یخرفت جانبی
vertical axis
محور قائم
خطی از درون مرکز یک تئودولیت یا ترانزیت که حول آن ، آلیداد می چرخد
مقایسه شود با: محور افقی ، محور قائم - خطی از درون مرکز یک تئودولیت یا ترانزیت که حول آن ، آلیداد می چرخد - مقایسه شود با: محور افقی
zonal axis
محور زونی - مترادف: محور زون (zone axis)
zone axis
محور زون
آن خط یا جهت بلورشناسی درون و مرکز یک بلور که موازی با لبه های تقاطع وجوه بلوری است که تعیین کننده زون یا منطقه بلوری هستند
مترادف: zonal axis
zone axis|zonal axis|zonal axis
محور زون - آن خط یا جهت بلورشناسی درون و مرکز یک بلور که موازی با لبه های تقاطع وجوه بلوری است که تعیین کننده زون یا منطقه بلوری هستند - مترادف: zonal axis

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای مقاله ISI زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن