معادل انگلیسی زمان پیش گرمایش کاتد حداقل زمانی که ولتاژ گرمکن باید زودتر از ولتاژ بقیه الکترودها به لامپ الکترون

مهندسی برق

زمان پیش گرمایش کاتد حداقل زمانی که ولتاژ گرمکن باید زودتر از ولتاژ بقیه الکترودها به لامپ الکترونی اعمال شود

cathode preheating time

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی زمان پیش گرمایش کاتد حداقل زمانی که ولتاژ گرمکن باید زودتر از ولتاژ بقیه الکترودها به لامپ الکترون

زمان دستیابی \n فاصله زمانی بین لحظه فراخوانی اطلاعات از حافظه ولحظه دریافت آن ( زمان خوانده ) در رایانه \n فاصله زمانی بین لحظه آماده شدن اطلاعات برای انباشت در رایانه و لحظه ای که انباشت تکمیل شده است ( زمان نوشتن ) در یک دیسک ران این زمان شامل مدت زمان لازم برای قرار گرفتن هد خواند / نوشتن در محل صحیح روی دیسک و انجام عمل نوشتن یا خواندن است ، زمان دستیابی 1- فاصله زمانی بین لحظه فراخوانی اطلاعات از حافظه ولحظه دریافت آن ( زمان خوانده ) در رایانه 2- فاصله زمانی بین لحظه آماده شدن اطلاعات برای انباشت در رایانه و لحظه ای که انباشت تکمیل شده است ( زمان نوشتن ) در یک دیسک ران این زمان شامل مدت زمان لازم برای قرار گرفتن هد خواند / نوشتن در محل صحیح روی دیسک و انجام عمل نوشتن یا خواندن است

access time

زمان فعالسازی فاصله ی زمانی بین لحظه ی شروع فعالسازی تا لحظه ای که پیل با باتری به ولتاژکاری مطلوب می رسد

activation time

زمان عمل ، زمان تقویت

actuating time

زمان لازم برای جمع کردن

add time

زمان مجاز ، زمان لازم ، زمان داده شده

allowed time

زمان گشودگی ، زمان گشودگی زمان لازم برای رفتن به مد نگهداری در مدار نمونه بردار پس از دریافت فرمان کنترلی زمان گشودگی باید کمتر از 50 نانو ثانیه باشد تا مانع از بروز خطا به دلیل تغییرات سیگنال در این فاصله ی زمانی شود

aperture time

زمان اتمی زمان بر مبنای تشدید اتمی

atomic time

زمان دستیابی میانگین زمان میانگین لازم برای انجام تمام دستیابی های ( یا جستجوهای ) ممکن در یک وسیله یا سیستم حافظه ، نوعی معیار کارایی

average access time

متوسط زمان خاموشی

Average Interruption Time

زمان سکون خط پایه فاصله ی زمانی که یک شکل موج پالسی با خط پایه اش انطباق پیدا کند

baseline dwell time

طول عمر یاطاقان

bearing lifetime

زمان محاسبه

calculating time

زمان مکالمه

call time

کاتد

cathode

افت فشار کاتد

cathode (potential) fall

بایاس کاتد بایاسی که از قرار دادن یک مقاومت بین کاتد وزمین در مدار برگشت کاتد مشترک ایجاد می شود عبور جریان الکترود از این مقاومت وافت ولتاژ حاصل از الکترود شبکه رانسبت به کاتد لامپ خلأ منفی می کند

cathode bias

مرز کاتد

cathode border

جریان کاتد

cathode current

فضای تاریک کاتد

cathode dark space

فضای تاریک کاتد؛ فضای تاریک کروکس ناحیه نسبتاُ تاریکی بین کاتد و منطقه تابشهای منفی در لامپ تخلیه - تابانی کاتد - سرد

cathode dark space; crookes dark space

تخریب کاتد تخریب ناحیه فعال کاتد با بمباران یونهای مثبت

cathode disintegration

گسیل کاتد

cathode emission

کاتد پیرو نوعی مدار لامپ- خلأ که در آن سیگنال ورودی بین شبکه کنترل و زمین اعمال می شود و بار بین کاتد و زمین قرار می گیرد این مدار دارای امپدانس خروجی کم ، امپدانس ورودی زیاد و بهره کمتر از واحد است آند در بسامد کاری با زمین هم پتانسیل است ، فزون ساز کاتدی

cathode follower

افروختگی کاتد تابش درخشنده ای که تمام یا بخشی از کاتد یک لامپ تخلیه - تابانی - کاتد- سرد را در بر می گیرد ، فضای روشن کاتد

cathode glow

مدت گرم سازی کاتد

cathode heating time

کلید زنی کاتدی کلید زنی فرستنده ها به کمک کلیدی در مسیر کاتد یک لامپ خلأ که مدارهای دی سی را به صورت همزمان به شبکه و آند اعمال می کند

cathode keying

لایه کاتد

cathode layer

حساسیت درخششی کاتد نسبت جریان گسیل فوتوالکتریکی به شمار درخششی روی فوتوکاتد در شرایط مشخص برتابندگی

cathode luminous sensitivity

مدوله کننده ی کاتد عمل مدوله کننده ی دامنه با اعمال ولتاژ مدوله کننده ی به کاتد مدار لامپ الکترونی ای که دارای موج حامل است

cathode modulation

فساد کاتد اثر شیمیایی گازهای باقیمانده در لامپ الکترونی روی گسیلمندی کاتد آن

cathode poisoing

مدوله کننده ی پالس کاتدی انجام مدوله کننده ی در تقویت کننده یا نوسان ساز با اعمال پالسهای بیرونی به مدار کاتد

cathode pulse modulation

حساسیت تابشی کاتد نسبت جریان گسیل فوتوالکتریکی به شمار تابشی روی فوتوکاتد در طول موج معین با شرایط مشخص تابش

cathode radiant sensitivity

پرتو کاتدی باریکه ای از الکترونها نظیر آنچه توسط کاتد داغ یک لامپ الکترونی و یا کاتد تحت تأثیر بمباران یونهای مثبت در لامپ تخلیه- گازی گسیل می شود ، اشعه کاتدی

cathode ray

نوسان نمای اشعه کاتدی

cathode ray oscilloscope

لامپ اشعه کاتدی

cathode ray tube

لامپ اشعه کاتدی

cathode ray tube ( crt )

لامپ میزان نما

cathode ray tuning indicator

اشعه کاتدی

cathode rays

پهنه کاتد

cathode region

مقاومت کاتد مقاومتی در مدار کاتد یک لامپ خلأ مقدار آن طوری انتخاب می شود که افت ولتاژ دو سر آن در اثر عبور جریان لامپ الکترود شبکه را در بایاس منفی مناسب قرار دهد

cathode resistor

لکه ( خال ) کاتد ، لکه کاتدی

cathode spot

کاتد پرانی

cathode sputtering

تقویت کننده ی تزویج - کاتدی نوعی تقویت کننده زنجیره ای لامپی که تزویج طبقات آن به وسیله مقاومت کاتد مشترک لامپها انجام می پذیرد

cathode-coupled amplifier

لامپ ذخیره - باری پرتو - کاتدی نوعی لامپ ذخیره باری که اطلاعات آن به وسیله باریکه ی پرتو کاتدی نوشته می شود

cathode-ray charge tube

نوسان نمای پرتوکاتدی [ سی آر او] ؛ اسیلوسکوپ ؛ اسکوپ ابزاری آزمایشگاهی برای نمایش مقادیر لحظه ای و شکل موجهای کمیات الکتریکی متغیر با زمان به روی صفحه فلوئورسان و با استفاده از پرتوهای کاتدی

cathode-ray oscilloscope; oscilloscope;scope

لامپ ذخیره ای پرتو کاتدی نوعی لامپ ذخیره ای که اطلاعات آن توسط باریکه پرتو کاتدی نوشته می شود

cathode-ray storage tube

لامپ پرتو- کاتدی [ سی ار تی] نوعی لامپ باریکه- الکترونی که در آن الکترونهای گسیل شده از سوی کاتد داغ به وسیله ی تفنگ الکترونی به صورت باریکه ای در می آیند که روی سطح مقطع کوچکی از صفحه فلوئورسان متمرکز می شود با استفاده از صفحات انحراف الکتروستاتیکی درونی یا پیچکهای انحراف الکترومغناطیسی بیرونی می توان موقعیت و شدت باریکه را تغییر داد و شکلهای مختلف را روی صفحه ظاهر کرد

cathode-ray tube

نمایش لامپ پرتو کاتدی نشان دادن سیگنال دریافتی روی صفحه لامپ پرتو کاتدی

cathode-ray-tube display

زمان سرچینی ثابت زمانی مدار محدود کننده

clipping time

زمان محاسبه

computation time

زمان اتصال 1 در سیستم مخابره ی کامپیوتری داده ها به زمان قطع و وصل لازم برای برقراری اتصال بین دو پایانه گفته می شود 2 در سیستم تلفن عبارت است از مدت زمان لازم برای اتصال بین دو نقطه

connect time

زمان پیوسته

continuous time

زمان پیوسته

continuous-time

زمان تبدیل زمان یک اندازه گیری کامل توسط مبدل قیاسی - به رقمی

conversion time

زمان تصحیح ، زمان آرامش زمان لازم برای رسیدن و تثبیت متغیر کنترل شونده در محدوده ی معینی در حول نقطه کنترل به دنبال تغییری که در متغیر مستقل یا شرایط کاری سیستم کنترل پیش می آید

correction time , setting time

زمان مرده

dead time

زمان افت

decay time

زمان شتابگیری ، زمان ترمز فاصله زمانی بین تکمیل عمل نوشتن یا خواندن در نوار مغناطیسی و زمان واقعی توقف نوار

deceleration time

تقسیم در زمان

decimation in time

زمان یون زدایی؛ زمان کنترل مجدد مدت زمان لازم برای لامپ گازی که بتواند بعد از قطع جریان آند به مشخصه ی قبل از هدایت خود بر گردد و الکترود شبکه نیز کنترل را انجام دهد

deionization time; recontrol time

زمان تاخیر

delay time

زمان اعزام

departure time

زمان گذار

dephasing time

زمان نفوذ

diffusion time

زمان گسسته

discrete time

زمان فروپاشی

disintegration time

زمان اقامت

dwell time

زمان میانگین شدن

electrode-current averaging time

طول عمر الکترون

electron lifetime

زمان نجومی استاندارد بنیادی زمان برحسب چرخش زمین به دور خورشید ثانیه نجومی برابر با 1 بر روی 31556925/9747 سال خورشیدی است

ephemeris time

زمان نزول ، زمان افت زمان لازم برای رسیدن دامنه ی پالس پایین رونده از 90 به 10 درصد مقدار اولیه ی خود

fall time

زمان تشخیص خطا

fault detecting time

زمان نهایی

final time

زمان آتش کردن

firing time

زمان بازیابی مستقیم فاصله ی زمانی بین اعمال بایاس لحضه ای مستقیم به دیود نیمرسانا و رسیدن جریان به یک مقدار مشخص

forward recovery time

زمان ذوب

fusing time

زمان میانگین گرینویچ نام قبلی زمانی جهانی (UT)

greenwich mean time

زمان نگهداری زمان اعمال فشار به یک اتصال جوشکاری شده بعد از قطع جریان الکتریکی

hold time

زمان برپایی مدت زمانی که ولتاژ خروجی منبع تغذیه بعد از افت ولتاژ ورودی در محدوده ی مشخص شده باقی می ماند عموما ً منابع تغذیه قطع و وصلی و خارج از خط زمانهای برپایی طولانی تری دارند مقدار آن به انرژی ذخیره شده ، در یک خازن ولتاژ - بالا بستگی دارد با افزایش ولتاژ خط یا کاهش بار خروجی می توان زمان برپایی را طولانی تر کرد

hold- up time

طول عمر حفره

hole lifetime

زمان به روز سازی ورودی / خروجی

i/o update time

زمان دستورالعمل زمان لازم برای اجرای دستورالعملی با تعداد نشانی مشخص در رایانه مقدار نوعی این زمان 30000 دستورالعمل در ثانیه است

instruction time

زمان اتمی بین المللی زمان مشخص شده توسط ساعتهای اتمی که مطابق با تعریف ثانیه در سیستم SI عمل می کنند

intenational atomic time

زمان قطع

interruption time

زمان یونش فاصله ی زمانی بین آماده شدن شرایط برای رسانش در یک لامپ گازی و بر قرار یرسانش در افت ولتاژ معینی از لامپ ، مدت یونش

ionization time

درست سروقت اصطلاحی در تولید برای شیوه ی کار سازندگان طرف قرار داد به گونه ای که محصولات ( قطعات ) خود را درست در زمان مشخص و قبل از رفتن به خط تولید در اختیار کارخانه قرار دهند تا موجودی همواره در کمترین سطح باشد

just-in-time

زمان پالس با لبه ی بالارونده زمان لازم برای رسیدن دامنه ی لحظه ای پالس به کسر معینی از دامنه ی اوج آن

leading- edge pulse time

طول عمر

lifetime

طول عمر حامل های اکثریت

majority carriers lifetime

زمان آزاد میانگین متوسط زمان بین دو برخورد متوالی یک ذره

mean free time

عمر متوسط ، عمر میانگین ، طول عمر متوسط زمانی که یک اتم یا سیستم دیگر به شکل خاصی دجود دارد عمر متوسط یک هسته ی رادیو اکتیو ، برابر با عکس ثابت و آپاشی آن است عمر متوسط 1/443 برابر نیم عمر رادیواکتیو است عمر متوسط در یک نیمرسانا برابر بازمان لازم برای تزریق حاملهای اضافی برای ترکیب مجد د با حاملهای دیگر دارای بار مخالف است

mean life , average life , life time

زمان پالس میانگین میانگین حسابی زمان لبه پایین رونده پالس و زمان لبه بالا رونده ی پالس

mean pulse time

زمان دسترسی به حافظه

memory access time

طول عمر حامل های اقلیت

minority carriers lifetime

زمان غیر پیک

off-peak time

تک مرحله در هر زمان

one step at a time

زمان عمل کل زمان صرف شده از لحظه برق دار شدن پیچک رله تا باز شدن یا بسته شدن کامل اتصالها

operate time

زمان عملیات زمان پس از کاربرد همزمان تما ولتاژها ی الکترود به ازای یک جریان برای رسیدن به کسری از مقدار نهایی آن

operation time

زمان اوج

peak time

زمان کار

performance time

زمان افت پالس فاصله زمانی لازم برای افت لبه پایین رونده پالس 90 تا 10 درصد دامنه قله پالس

pluse decay time

مدت گرم شدن

pre-heating time

زمان تاخیر انتشار

propagation delay time

زمان صعود پالس فاصله زمانی لازم برای صعود لبه بالا رونده پالس از 10 تا 90% دامنه قله پالس

pulse rise time

رادبر واحد زمان واحد نرخ دز جذب شده

rad per unit time

زمان خواندن؛ زمان دسترسی فاصله زمانی بین لحظه ای که درآن اطلاعات از حافظه کامپیوتر فراخوانده می شود تا لحظه ای که ارایه اطلاعات به کامپیوتر کامل می شود

read time; access time

زمان -حقیقی انجام محاسبه ای در حین فرایند فیزیکی مربوط به آن ، به طوری که نتایج آن برای هدایت فرایند فیزیکی در دسترس باشد این کار در کنترل صنعتی معمول است ، بلادرنگ ، زمان حقیقی

real time

بلادرنگ

realtime

زمان بازیابی

recovery time

زمان مرجع لحظه ای نزدیک به آغاز سوییچینگ که به عنوان مرجعی برای اندازه گیریهای زمانی در کامپیوتر دیجیتال انتخاب می شود این لحظه می تواند اولین لحظه ای باشد که درآن مقدار لحظه ای پالس راه اندازی ، پاسخ ولتاژ سلول مغناطیسی یا پاسخ ولتاژ مجموع به کسر معینی از دامنه قله پالس خود برسد

reference time

طول عمر نسبی

relative life time

زمان آرامش

relaxation time

زمان آرامش 1 ثابت زمانی لازم برای تغییر ناگهانی نیروی مغناطیس کننده برای رساندن القای مغناطیسی به درصد معینی از مقدار جدید ان 2 زمان حرکت الکترون در فلز پیش از پراکنده شدن و تلف شدن اندازه حرکت آن

relaxation time

زمان رها سازی کل زمان صرف شده از لحظه ای که جریان در پیچک رله آغاز می شود تا لحظه ای که بابازشدن اتصالهای بسته با بسته شدن اتصالهای باز ، افت می کند ، زمان قطع

release time

زمان تفکیک ئحداقل فاصله زمانی که دو پالس ولتاژ متوالی در آن می توانند با شمارنده ثبت شوند

resolution time

زمان تفکیک حداقل فاصله زمانی بین دو حادثه مجزا که امکان شمرده شدن یا اشکار شدن آنها را با مدار یا قطع های خاص فراهم می کند

resolving time

زمان پاسخ ، زمان پاسخ زمان لازم برای خروجی سیستم یا قطعه کنترلی برای رسیدن به کسر تعریف شده ای از مقدار جدید آن پس از اعمال ورودی پله یا اغتشاش زمان پاسخ معمولاً بر حسب ثانیه بیان می شود زمان پاسخ تقویت کننده های مغناطیسی اغلب بر حسب چرخه های بسامد خط تغذیه تعریف می شود زمان پاسخ در ابزارهای نشان دهنده ، زمان لازم برای رسیدن عقربه از وضعیت جدید خود به حالت صفر است

response time

زمان تاخیر

retardation time

دوره بازگشت

retrace time

زمان بازآوایی ، زمان بازآوایی زمان لازم برای متوسط چگالی انرژِ صوتی در بسامد معین ، بر حسب ثانیه ، برای کاسته شدن تا یک میلیونیم مقدار حالت پایدار اولیه آن پس از متوقف شدن منبع صوت این مقادیر متناظر با 60 دسیبل کاهش است

reverberation time

وارونی در زمان

reversal in time

زمان بازیابی معکوس

reverse recovery time

زمان نوسان زمانی که در طول آن خروجی جعبه پژواک رادار بالاتر از سطح معینی باقی می ماند آغاز این فاصله زمانی با ارسال پالس است و معمولاً انتهای آن را زمانی در نظر می گیرند که انرژی تابش شده از جعبه پژواک کمتر از حداقل لازم برای ایجاد نمایش روی صفحه رادار می شود

ring time

زمان لرزش نوسانی 1 زمان لازم برای کاهش خروجی مدار نوسانی به سطح از پیش تعیین شده پس از قطع توان ورودی آن 2 زمان بین اتمام پالس رادار ارسال شده و لحظه ای که توان بازتابیده از جعبه پژواک در آن به کمتر از حداقل لازم برای ایجاد نماش می رسد این زمان معیاری برای عملکرد کلی رادار است

ringing time

زمان صعود زمان لازم برای افزایش پالس سیگنال از 10 تا 90% مقدار پایدار نهایی آن این زمان معیاری برای تیزی شکل موج خروجی است ، زمان صعود ، زمان خیز

rise time

زمان چرخش

round-trip time

زمان اجرا

run-time

زمان روبش

scan time

زمان جستجو

search time

زمان نشست

settling time

زمان برپایی

setup time

زمان اتصال کوتاه

short circuit time

زمان تثبیت

stabilization time

زمان استاندارد زمان خورشیدی متوسط ، بر اساس عبور خورشید از نصف النهار معینی به نام نصف النهار زمان که در ناحیه ای به نام منطقه زمانی به کار می رود

standard time

زمان راه اندازی

starting time

تاخیر زمانی ذخیره

storage delay time

زمان جاروب

sweep time

زمان سوییچینگ 1 فاصله زمانی بین زمان مرجع و آخرین لحظه ای که در آن پاسخ ولتاژ لحظه ای سلول مغناطیسی به کسر معینی از مقدار قله ی رسد 2 فاصله زمانی بین زمان مرجع و اولین لحظه ای که در آن پاسخ ولتاژ مجموع لحظه ای سلول مغناطیسی به کسر معینی از مقدار قله آن می رسد

switching time

زمان معیاری از طول مدت یک اتفاق واحد اصلی زمان ثانیه است

time

زمان نگه داری نشانه

token holding time

زمان لبه پسین پالس زمانی که دامنه ی لحظه ای پاس برای بار دوم به کسر معینی از دامنه قله پالس می رسد

trailing-edge pulse time

زمان انتقال کل زمان صرف شده بین باز شدن یک مجموعه از اتصالها رله و بسته شدن مجموعه دیگری از اتصالها ، پس از آرام شدن لرزشهای همه اتصالها

transfer time

طول عمر ترانسفورماتور

transformer lifetime

زمان بازیابی گذرا زمان لازم برای خروجی مدار برای بازگشتن به حدود تعیین شده به دنبال تغییر پله ای در جران بار خروجی

transient recovery time

زمان گذرا

transient time

زمان گذر زمان لازم برای حرکت الکترون یا ذره ی باردار دیگر بین دو الکترود در لامپ الکترونی یا ترانزیستور ، زمان گذار

transit time

زمان ارسال فاصله زمانی مطلق از ارسال تا دریافت سیگنال

transmission time

زمان سکوت تراپاسخگر فاصله ی زمانی بین شورع پالس و اولین لحظه ای که در آن تراپاسخگر می تواند پالس جدیدی را درافت کند یا پاسخ دهد

transponder dead time

زمان جهانی زمان خورشیدی میانگین در گرینویچ ، انگلستان ، که از نیمه شب حساب می شود قبلاً آن را زمان میانگین گرینویچ (GMT ) می نامیدند

universal time

طول عمر حجمی فاصله زمانی متوسط بین تولید و باز ترکیب حاملهای اقلیت در نیمرسانای همگن

volume lifetime

زمان جوش زمانی که جریان جوشکاری از قطعه کار به هنگام انجام جوشکاری می گذرد

weld time

زمان کار

working time

زمان نوشتن؛ زمان دستیابی فاصله زمانی بین لحظه ای که اطلاعات برای ذخیره شدن آماده است و لحظه ای که ذخیره سازی در کامپیوتر کامل می شود

write time; access time

زمان Z زمان میانگین در نصف النهار گرینویچ که در مخابرات برای همزمان سازی محاسبه های زمانی به کار می رود ساعت 2400 زمان Z معادل با 1600PST ، 1700MST ، 1800CST ، 1900EST ، 1400 زمان استاندارد هاوایی ، 800 زمان استاندارد مانیل ، 300 زمان استاندارد مسکو و 100 زمان استاندارد برلین است آن را زمان Z می نامند

zebra time ; z time

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی مهندسی برق از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی زمان پیش گرمایش کاتد حداقل زمانی که ولتاژ گرمکن باید زودتر از ولتاژ بقیه الکترودها به لامپ الکترون

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی زمان پیش گرمایش کاتد حداقل زمانی که ولتاژ گرمکن باید زودتر از ولتاژ بقیه الکترودها به لامپ الکترون

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما