معادل انگلیسی جا به جایی نموٌی بسامد روشی برای برهم نهی نموٌی اطلاعات از طریق جا به جایی بسامد میانی نوسانگر

مهندسی برق

جا به جایی نموٌی بسامد روشی برای برهم نهی نموٌی اطلاعات از طریق جا به جایی بسامد میانی نوسانگر به میزان معین

incremental frequency shift

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی جا به جایی نموٌی بسامد روشی برای برهم نهی نموٌی اطلاعات از طریق جا به جایی بسامد میانی نوسانگر

انتقال حسابی عمل رایانه ای که طی آن یک کمیت با توانایی از مبنای عددی ضرب یا تقسیم می شود به عنوان مثال عدد دودویی 1011 معادل با 11 دهدهی است که با دو بار انتقال حسابی آن چپ عدد 101100 را می دهد که معادل با 44 دهدهی خواهد بود

arithmetic shift

انحراف یا تغییر محل اتم

atomic shift

انتقال بیتها در کامپیوتر که طی آن ارقام خارج شده از یک طرف کلمه به طرف دیگر آن وارد می شوند

cyclic shift

انتقال بسامد تغییر در سامد یک فرستنده یا نوسانساز رادیویی

frequency shift

افزایشی ، نمودی

incremental

هدایت نموی

incremental conductance

هزینه افزایشی

incremental cost

یادگیری افزایشی

incremental learning

توارایی نموٌی نسبت یک تغییر تناوبی کوچک در القای مغناطیسی به تغییر متناظر در نیروی مغناطیسی در شرایطی که القای مغناطیسی میانگین بزرگتر از صفر باشد

incremental permeability

چاپگر نموٌی چاپگری که نویسه ها را پشت سر هم روی هر خط چاپ می کند نمونه ی آن آن چاپگر جوهر افشان با کنترل رایانه ای است

incremental printer

ماتریس مقاومتی افزایشی

incremental resistance matrix

حساسیت نموی کوچکترین تغییر در مقدار یک کمیت مورد اندازه گیری که وسیله ی اندازه گیری می تواند آشکار کند

incremental sensitivity

صفحه ی رمز گذار نوری - نموی زاویه ی محور صفحه ای از شیشه یا پلاستیک که دارای الگویی از قطعات شعاعی تیره و شفاف در فواصل مساوی استو روی محور چرخان رمز گذار نوری - نموی زاویه ی محور نصب می شود

incremental shaft - angle optical encoder disk

رمز گذار نوری- نموی زاویه ی محور نوعی رمزگذار الکترومکانیکی که دارای یک دیود نور افشان داخلی (LED) ، تعدادی آشکار ساز نوری ، و صفحه ی رمز نموی نصب شده روی محور است با چرخش صفحه ی رمز ، باریکه ی نوری قطع و وصل و توسط آشکار سازها دو یا چند خروجی مربع- شکل تولید می شود که تعداد پالسهای آنها برابر با تعداد خطوط روی صفحه است با شمارش این پالسها می توان سرعت موقعیت محور را نسبت به یک زاویه ی مرجع تعیین کرد

incremental shaft -angle optical encoder

تیونر نموی تیونر تلویزیون که در آن آنتن ، تقویت کننده ی آر - اف و پیچکهای تنظیم نوسان ساز آر - اف به صورت یکپارچه با قطعات کوچک سری کتصل به هم قرار گرفته اند در این حالت یک کلید گردان اندوکتانس لازم برای کانال معین را از اندوکتانس کل انتخاب می کند یا اینکه به جز آن بقیه ی را اندوکتانس اتصال کوتاه می کند ، میزان ساز فزاینده

incremental tuner

دسته دنده مغناطیسی

magnetic gear-shift

استارت مغناطیسی

magnetic pinion-shift

استارت دستی

manual pinion-shift

جابجایی حالت تغییر در حالت عملکرد مگنترون در فاصله زمانی پالسها

mode shift

شیفت فاز ، جابجایی فاز 1 تغییری در رابطه فازی دو کمیت متناوب 2 رابطه فازی موج پراکنده با موج تابشی مربوط به ذره یا فوتون پراکنده شونده ، جابجایی فاز ، تغییر فاز

Phase shift

انتقال ؛ جا به جایی جابه جایی مجموعه مرتبی از نویسه ها به اندازه یک یا چند مکان به چپ یاراست در کامپیوتر دیجیتال اگر نویسه ها ، ارقام عبارت عددی باشند ، هر انتقال می تواند معادل ضرب کردن در توانی از مبنا باشد ، انتقال ، جابجایی

shift

انتقال بسامد سیگنال اختلاف عددی بین بسامدهای متناظر با سیگنالهای سفید و سیاه هر نقطه در سیستم فکس انتقال - بسامد

signal frequency shift

انتقال به فرکانس بالاتر

up-shift

انتقال صفر خروجی تقویت کننده مغناطیسی متعادل به ازای سیگنال کنترل صفر ، در اثر جا به جایی

zero shift

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی مهندسی برق از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی جا به جایی نموٌی بسامد روشی برای برهم نهی نموٌی اطلاعات از طریق جا به جایی بسامد میانی نوسانگر

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی جا به جایی نموٌی بسامد روشی برای برهم نهی نموٌی اطلاعات از طریق جا به جایی بسامد میانی نوسانگر

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما