معنی organ culture

پزشكی
organ culture
کشت اندام
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی organ culture
anaculture
یک کشت میکربی کامل که با فورمالین مخلوط شده ودر گرمخانه گذارده می شود و برای مایه کوبی جهت پیشگیری امراض بکار می رود
bacilliculture
کشت باسیل
blood culture
کشت خون ، بعد از گرفتن خون از سیاهرگ آن را در یک محیط کشت مناسب در انکوباتور در درجه حرارت مساعدت قرار می دهند بطوری که هر موجود ریزبینی که
culture
کشت ، محیط کشت ‎ -1 تکثیر یک موجود ‎ -2 محیطی جهت کشت موجودات ذره بینی محیط آبگوشت ، محیطی جهت ‎ bouillon c کشت موجودات ذره بینی که اساس آن آبگوشت است کشت افتراقی ، مجزا کردن ‎ fractional c یک موجود ذره بینی از کشتی که در آن چند نوع موجود ذره بینی رشد کرده اند محیط ژلاتین ، کشت میکربی روی ژلاتین ‎ gelatin c کشت در قطره آویزان ، ‎ hangig - drop c نوعی کشت که در آن میکرب را در یک قطره از میز که روی شیشه قرار داده اند وارد میکنند کشت ناخنی ، کشت میکربی که شبیه ناخن است ‎nail c کشت بشقابی ، کشت میکربی در ‎ plate c آگار یا ژلاتین روی یک بشقاب شیشه ای (شیشه ساعت) کشت خالص ، کشت یا موجود ذره بینی خالص وتنها ‎ c ‎ pure کشت سطحی ، نوعی کشت که در ‎ smear c آن میکرب مورد کشت را در سطح محیط کشت میمالند و در حقیقت سطح محیط کشت را با میکرب اندود میکنند کشت عمقی ، نوعی کشت که در آن ‎ stab c میکرب مورد کشت را در داخل محیط فرو میبرند کشت رگه ای ، نوعی کشت که در ‎ streak c آن میکرب مورد کشت را بطور رگه ای روی محیط میکارند
hemocrystallin = hemoglobin hemoculture
کشت میکرب شناسی خون
hemocrystallin = hemoglobin hemoculture
کشت میکرب شناسی خون
hemoculture
کشت میکرب شناسی خون
lawn culture
کشت لایه باکتری
organ
عضو
Organ system
سامانه‌ی زیستی ، از همکاری بین اندام‌های مختلف بدن دستگاه یا سامانه زیستی تشکیل می‌شود
organ transplant
پیوند عضو
organa
اندامها
organelle
اندامک ، عضو کوچک ، اندام کوچک ، ‎ -1 ذره مخصوصی است متشکل از مواد زنده سازمان یاخته که در تمام یاخته های فعال یافت میشود ‎ -2 ساختمان کوچکی که در مراحل زندگی یک سلول نقش ویژه ای را بعهده دارد مثل ذره مخصوص سازمان یافته از مواد زنده که در سیتوپلاسم یا در تاژک یک تک یاخته وجود دارد ، ارگانل ، اندام سلولی
organic
عضوی ، عضو دار 2- آلی ، مربوط به ترکیبات کربن ناشی از گیاهان یا حیوانات زنده یا راههای صناعی
organic compounds
ترکیبات آلی
organic d.
بیماری عضوی ، بیماری که در اثر ایجاد اختلال و تغییر در ساختمان یک عضو پدید میاید
organic derivatives
مشتقات آلی
Organic Extract
عصاره آلی
Organic silicon
سیلیکون ارگانیک
Organic Witch Hazel
فندق افسونگر ارگانیک
organicist
کسی که عقیده دارد که نشانه های بیماری ناشی از تغییرات عضوی است
Organisational readiness
آمادگی سازمانی
organism
موجود زنده ، ارگانیسم ، اندامگان ، جاندار سازواره ، سامانه ، دستگاه
organisms with novel traits
جاندار دارای نشان ویژه های جدید
organization
سازمان بندی ، ‎ -1 رویداد سازمان دادن یا سازمان گرفتن ، بخصوص تبدیل یک توده بی شکل مثل تبدیل لخته خون یا ترشح التهابی به بافت فیبرو ‎ -2 یک موجود زنده یا بدن سازمان یافته
organizer
سازمان دهنده ، ناحیه مخصوصی از جنین که قادر است تغییر تدریجی سایر نواحی را تعیین کند
organogenesis
اندام زائی ، تفکیک بافتهاو تبدیل آنها به اندامهای مختلف در جریان تکامل جنینی ، اندام ریخت گیری ، اندام زایی ، تشکیل عضو
organogeny
‎ organogenesis اندام زائی ، تفکیک بافتها و تبدیل آنها به اندامهای مختلف در جریان تکامل جنینی
organogeny = organogenesis organography
1- توصیف اندامها 2- مشاهده و معاینه اندامهای بدنی به کمک پرتوهای رونتگن
organogeny = organogenesis organography
1- توصیف اندامها 2- مشاهده و معاینه اندامهای بدنی به کمک پرتوهای رونتگن
organography
‎ -1 توصیف اندامها ‎ -2 مشاهده و معاینه اندامهای بدنی بکمک پرتوهای رونتگن
organoleptic
اثر گذاشتن و یا تحت تاثیر قرار دادن یک اندام یا تمام بدن موجود زنده
organology
اندام شناسی ، مطالعه علمی اندامهای گیاهی و حیوانی
organon
‎ organum قسمت نیمه مستقلی از بدن که نقش ویژه ای را بعهده داشته باشد
organotherapy
اندام درمانی ، درمان بیماری با تجویز اندام یا عصاره آن
organotroph
آلی پرور ، ارگانوتروف
organotropic
مربوط به اندام دوستی
organotropism
اندام دوستی ، تمایل خاص ترکیبات شیمیایی یا عوامل بیماری زا به بافتها یا اندامهای مخصوص بدن
organum
قسمت نیمه مستقلی از بدن که نقش ویژه ای را بعهده داشته باشد
puerlculture
هنر تربیت اطفال
safety culture
فرهنگ ایمنی
seroculture
کشت سرمی ، کشت میکربی در سرم خون
subculture
کشت میکربی که از یک کشت دیگر بدست آمده است

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی پزشكی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی پزشكی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی پزشكی از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای متن تخصصی پزشكی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن