معنی wave function

مهندسی برق

wave function

تابع موج مجموعه ای از راه حلهای معادلات ماکسول برای انتشار موج در محیط همگن ایزوتروپ

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی wave function

actuating transfer function

تابع انتقال راه انداز تابع انتقالی که سیگنال راه انداز حلقه ی کنترل پسخوردی را به سیگنال متناظر ورودی حلقه ربط می دهد

algebraic function

توابع جبری

analytic function

تابع تحلیلی

angular function

تابع زاویه ای

annealing function

تابع تبرید

area function

تابع سطحی

autocorrelation function

تابع خود همبستگی کمیتی ریاضی که به صورت میانگین زمانی حاصلضرب تابعی از زمان در تأخیر یافته ی همان تابع تعریف می شود

band -limited function

تابع باند - محدود تابعی که تبدیل فوریه ی آن بسیار کوچک است و یا خارج از محدوده ی مشخصی از بین می رود

band-limited function

تابع باند- محدود تابعی که تبدیل فوریه ی آن بسیار کوچک است و یا خارج از محدوده ی مشخصی از بین می رود

basis function

تابع پایه

boltzmann function

تابع بولتزمن

booleanfunction

تابع بولی تابع ریاضی در جبر بولی

brillouin function

تابع بریلوئن یک تابع ریاضی که گشتاور مغناطیسی ، میدان مغناطیسی وارده و دمای یک ماده ی پارامغناطیسی را به پذیرفتاری مغناطیسی آن ربط می دهد

coherence function

تابع همدوسی تابعی که همبستگی دو کمیت مولد یک خط طیفی را تعیین می کند این تابع در تمام بسامدها بهنجار شده است و تنها مقادیر بین 0 و 1 را اختیار می کند مقدار 1 به مفهوم آن است که خط طیفی در نقطه مشاهده کالماً یا منبع همدوس است و مقادیر 0/5 به ترتیب نشان می دهد 50 و 0 درصد توان در بسامد مشخص در نقطه مشاهد با منبع همدوس است

comparison function

تابع مقایسه

complementary function

توابع مکمل دو تابع نقطه - تحریک که مجموع آنها مقدار ثابت و مثبتی است

conditional probability density function

تابع چگالی احتمال شرطی

conventional function

تابع متعارفی

cost function

تابع هزینه

cross- correlation function

تابع دو - همبستگی کمیتی ریاضی که به صورت حاصلضرب دو تابع زمانی تعریف می شود

cumulative distribution function

تابع توزیع انباشته ، تابع توزیع تجمعی

cyclice function

تابع چرخه ای ؛ تابع دوره ای تابعی که با آهنگ دلخواه و قابل تغییر ، توالی معینی از مقادیر را مرتباً به خود می گیرد

data accumulation function

تابع انبار کردن داده ها

delta function

تابع دلتا نوعی توزیع که مقدار آن برای نقاط نزدیک به مبدأ زیاد و در فواصل دور از مبدأ صفر است

Describing Function

تابع توصیفی

Dielectric function

تابع دی الکتریک

dirac delta function

تابع دلتای دیراک ، تابع ضربه

distribution function

تابع توزیع

driving - point function

تابع نقطه تحریک تابع پاسخ متغیرهایی که در یک دهنه از شبکه اندازه گیری می شوند

eigenfunction

تابع مشخصه ، تابع خاص

envelope function

تابع پوش

Explicit function

تابع صریح

exponential function

تابع نمایی

Fitness function

تابع تناسب

force function

تابع نیرو

forcing function

تابع وادارنده

frequency function

تابع فرکانس

function

تابع کمیتی که مقدار آن به سک یا چند کمیت دیگر وابسته است ، تابع عددی کمیت عددی که دارای مقدار متناهی به ازای هر مقدار از کمیت عددی دیگر است بنابراین مقاومت رسانای معلوم تابع عددی از دمای رسانا است

gaussian function

تابع گوسی

green's function

تابع گرین هسته ای که در آن عملگر انتگرال وارون عملگر دیفرانسیل است

Grid-support function

توابع پشتیبانی از شبکه

impulse function

تابع ضرر ، تابع دیراک

incompletely specified function

تابع ناقص مشخص شده

inner work function

انرژی خروج درونی

inverse function

تابع وارون تابعی که از جا به جایی متغیرهای وابسته و مستقل یک تابع معین یه دست می آید ، تابع معکوس

inverting function

تابع وارونگر یک مدار منطقی که سیگنال ورودی را طوری وارونه می کند که خروجی با ورودی ناهمفاز می شود عمل وارونگر با یک دایره در سر خروجی نماد تقویت کننده نشان داده می شود

joint probability density function

تابع چگالی احتمال مشترک

jump function

تابع جهش

kroneker delta function

تابع دلتای کرونکر

lagrange function

تابع لاگرانژ

Linear parameterized function

تابع خطی پارامتری‌شده

logic function

تابع منطقی ابزاری برای بیان یک حالت معین یا شرطی در نقویت کننده مغناطیسی ، رله یا مدارهای کامپیوتری ، مثلاً ( الف ) تابع AND که خروجی آن تنها وقتی به دست می آید که چند سیگنال ورودی صحیح با یکدیگر ترکیب شوند ( ب ) تابع OR که خروجی آن در صورت اعمال تنها یک سیگنال ورودی صحیح به دست می آید ( ج ) تابع NOT که خروجی معکوس سیگنال ورودی است

logical function

تابع منطقی ، عمل منطقی

Lyapunov function

تابع لياپانوف

malfunction

عملکرد ناقص

marginal probability density function

تابع چگالی احتمال کناری

modulation transfer function

تابع انتقال مدوله سازی منحنی که کنترل است روشنایی بین خطهای سیاه و سفید را بر روی صفحه نمایش گرافیکی - حرفی با افزایش تعداد خطوط نشان می دهد

monotonic function

تابع یکنوا

network function

تابع شبکه

Non-Equilibrium Green’s Function

تابع گرین غیرتعادلی

Objective function

تابع هدف

one valued function

تابع تک مقداره

outer work function

انرژی خروج بیرونی

periodic function

تابع تناوبی

photoelectric work function

تابع کاری فتوالکتریکی انرژی مورد نیاز برای انتقال الکترونها از یک فلز بهخلأ یا محیط مجاور دیگر در حین گسیل فتوالکتریکی که بر حسب الکترون بیان می شود

polynomial function

تابع چندجمله ای

probability density function

تابع چگالی احتمال

probability distribution function

تابع توزیع احتمال

pulse function

تابع پالسی

pulse transfer function

تابع تبدیل پالسی

Quadratic Lyapunov function

تابع لیاپانوف درجه 2

quantized function

تابع کوانتیزه شده

quantizing function

تابع کوانتیزه

ramp function

تابع شیب

Rational Lyapunov Function

تابع لیاپانوف کسری

rectangular function

تابع مربعی ، تابع راست گوشه

relative air-gap permeance function

تابع نفوذپذیری نسبی فاصله هوایی

response function

تابع پاسخ

Reward function

تابع پاداش

sample function

تابع نمونه

schroedinger wave function

تابع موج شرودینگر تابع موجی که حالت سیستم را بیان و در معادله شرودینگر صدق می کند مربع تابع موج برای ذره یا فوتون متناسب است با احتمال حضور ذره نقطه ای خاص و در زمانی خاص

sign function

تابع علامت

signum function

تابع علامت

Sinc Function

تابع سینک

sine function

تابع سینوسی

sinusoidal function

تابع سینوسی

smooth function

تابع هموار

smooth function

تابعی هموار

Spherical harmonic function

تابع هماهنگ کروی

step function

تابع پله سیگنالی که قبل از لحظه خاصی از زمان ، مقدار آن صفر است و بلا فاصله پس از این لحظه مقدار غیر صفر ثابتی دارد ، تابع پله ای

switching function

تابع کلیدزنی

system characterizing function

تابع مشخص سازی سیستم

system function

تابع سیستم

testing function

تابع آزمایشی

thermionic work function

تابع کار گرمایونی انرژی لازم برای انتقال الکترونها از فلز معینی به محیط مجاور آن در هنگام گسیل گرمایونی ، مانند انتقال الکترونها از فیلیمان گر شده به خلأ

transcendental function

تابع برتر

transfer function

تابع تبدیل ، تابع انتقال رابطه ریاضی بین خروجی سیستم کنترل و ورودی آن

transient function

تابع گذرا

Transient Monitoring Function

تابع نظارت گذرا

translated function

تابع انتقال یافته

triangular function

تابع مثلثاتي

unit function

تابع واحد

vector valued function

تابع با مقدار برداری

wave

موج اختشاش منتشر شونده ای که شدت آن در هر نقطه از محیط تابعی از زمان و شدت آن در یک نقطه معین تابعی از موقعیت آن است موج می تواند الکتریکی ، الکترومغناطیسی ، آکوستیکی یا مکانیکی باشد

wave amplitude

دامنه موج مقدار بیشینه تغییر از صفر مشخصه موج

wave analyze

تحلیلگر موج ابزاری که دامنه بسامد مؤلفه های مختلف موج جریان یا ولتاژ مختلط را اندازه می گیرد

wave analyzer

تحلیلگر موج

wave angle

زاویه موج جهت و ارتفاع زاویه ای که درآن موج رادیویی به آنتن گیرنده می رسد یا آنتن فرستنده را ترک می کند

wave bands

باندهای موج

wave detector

آشکار ساز موج

wave diffraction

پراش موج

wave distortion

اعوعاج موج

wave equation

معادله موج معادله ای که حرکت موجی خاصی را در محیط انتقال توصیف می کند

wave filter

آنتن موج تراگردانی که امواج را بر اساس بسامدهایشان جدا می کند این فیلتر تلفات جایگذاری نسبتآ کمی را در امواج یک یا چندباند بسامدی و تلفات جایگذاری نسبتاً زیادی را در اوام بسامدهای دیگر ایجاد می کند

wave form

شکل موج شکل موجی که با ترسیم مشخصه موج نسبت به زمان به دست می آید

wave former

شکل دهنده موج

wave frequency

فرکانس موج

wave front

جبهه موج

wave generation

مولد موج

wave group

گروه موج نتیجه دویا چند قطار موج که دارای بسامدهای مختلف هستند و از یک مسیر ارسال و دریافت می شوند

wave guide

موج بر

wave guide mode

نوع حالت کاری موج بر

wave guide post

تیرک موجبر تیرکی که به دو سر ضلع کوچکتر موجبر مستطیلی پیچ می شود و به عنوان سوسپانس موازی القایی عمل می کند که مقدار آن بستگی به ابعاد تیرک و موقعیت آن در صفحه عمود موجبر دارد

wave heating

گرمایش موجی گرم شدن فلز با انرژی جذب شده از موج الکترومغناطیسی عبوری از آن

wave impedance

امپدانس موج نسبت میدان الکتریکی عرضی به میدان مغناطیسی عرضی در موجبر

wave interference

تداخل موج تغییرات دامنه موج با فاصله یا زمان که ناشی از جمع آثار دو یا چند موج دارای بسامد یکسان یا نزدیک به هم است

wave length

طول موج

wave mechanics

مکانیک موج نظریه ای که مشخصه های موج را به اجزای ساختار اتمی نسبت می دهد و پدیده های فیزیکی را با استفاده از امواج فرضی تعبیر می کند این نظریه را دانشمند آلمانی ، شرودینگر ، در سال 1926 مطرح کرد

wave meter

موج سنج

wave motion

حرکت موج

wave node

گره موج

wave normal

نرمال موج بردار واحدی که عمود بر سطح هم فاز است و جهت مثبت آن در همان جهت سطح و به عنوان جهت اتشار در نظر گرفته می شود در محیط همگن ، نرمال موج در جهت انتشار است

wave number

عدد موج

wave packet

بسته ی موج تابع موجی توصیف کننده ذره ای در مکان ثابت که موقعیت آن بین دو حد نزدیک به یکدیگر معلوم است

wave path

مسیر موج

wave propagation

انتشار موج

wave property

خصوصیت موج

wave range

محدوده موج

wave reflection

انعکاس موج

wave shape

شکل موج

wave soldering; flow soldering

لحیم کاری موجی ؛ لحیم کاری جریانی فرایند خودکار برای لحیم کردن قطعات الکترونیکی به برد مدار ؛ به این طریق که قطعات روی برد قرار داده می شوند و طرف دیگر برد که باید لحیم شود در داخل موج لحیم مذاب فرو برده می شود اتصالهای لحیمی بین پایه ها و سوراخ های برد مدار چاپی برقرار می شود موج لحیم با پمپ کردن قلع مذاب و از طریق افشان کنی برای شکل دادن موج بیش از برگشتن آن به ته منبع نگه دارنده ، انجام می شود و در منبع نگهدارنده دوباره گرم می شود به طور پیوسته به گردش در می آید بردها روی سطح شیبداری قرار می گیرد که با سرعتی 20ft/min حرکت می کند این فرایند شامل طبقه پیش گرمایش ، طبقه موج فعال یا طبقه خروج یا پس گرمایش است منحنی سرعت موج را می توان برای بهینه کردن لحیم کاری کنترل کرد از این فرایند استفاده ی گسترده ای در لحیم کاری قطعات نصب سطحی بدون پایه ای می شود که ابتدا با چسب به برد چسبانده می شوند قطعاتی که به طور کامل پوشیده می شوند و پایه های آن هر دو از موج لحیم می گذرند

wave surface

سطح موج

wave tail

دنباله ی موج بخشی از پوش موج که بین تاج و انتهای پوش قرار دارد

wave tilt

میل موج شیب رو با بالای شکل موج امواج رادیویی که در طول زمین دریافت می شوند مقدار آن بستگی به ثابتهای الکتریکی زمین دارد

wave train

قطار موج مجموعه ای از چرخه های موج تولید شده با یک اغتشاش

wave transmission

انتقال موج

wave trap

تله موج مدار تشدید به سیستم آنتن گیرنده برای حذف سیگنالهایی با بسامد خاص ، مانند ایستگاه محلی قدرتمندی که با دریافت ایستگاههای دیگر تداخل ایجاد می کند ، موج ربا

wave trough

گودی موج حداقل دامنه پوش موج پیشرونده

wave velecity

سرعت موج سرعت انتشار موج الکترومغناطیس ، برابر با 1010cm/s ×3 در فضای آزاد در موجبر سرعت انتقال انرژی سرعت گروه نامیده می شود و کمتر از سرعت موج است برخلاف آن ، سرعت موج الکتریکی سرعت فاز نامیده می شود و می تواند بیشتر از سرعت موج باشد

wave velocity

سرعت موج

wave winding

سیم پیچ موجدار

waveform analyzer

تحلیلگر شکل موج ولت سنج بسامد- انتخابی که دامنه و بسامد هر مؤلفه شکل موج مختلط را اندازه می گیرد

waveform monitor

مونیتور شکل موج اسیلوسکوپ پرتو کاتدی که دارای مبنای زمان مناسب برای مشاهده شکل موج سیگنال تصویر در سیستم تلویزیون است

waveform synthesizer

ترکیب کنده شکل موج مولد سیگنالی که بسامد ، فاز ، مقدار هماهنگها و دامنه هماهنگ های خروجی آن متغییر است

wavefront

جبهه موج بخشی از پوش موجی که بین نقطه صفر مجازی و نقطه ای قرار دارد که موج به مقدار قله خود می رسد ، و بر حسب زمان یا فاصله اندازه گیری می شود

wavegide stub

زایده موجبر ؛ استاب موجبر بخش کمکی موجبر که دارای پایان غیر تلف کننده است با زاویه ای به بخش اصلی موجبر وصل می شود

waveguide

موج بر ، موجبر لوله فلزی استوانه ای یا مستطیلی که دارای سطح مقطع از پیش تعیین شده است و به طور خاص برای هدایت امواج الکترومغناطیس بسامد بالا از داخل آن طراحی شده است

waveguide attenuator

تضعیف کنده موجبر تضعیف کننده ای که داخل موجبر ساخته می شود تا با جذب و بازتابش امواج الکترومغناطیسی ، آنها را تضعیف کند

waveguide bend; waveguide elbow

خم موجبر ؛ آرنج موجبر بخشی از موجبر که در طول محور طولی آن خم شده است خم صفحه E در موجبر مستطیلی خمی در طول ضلع کوچکتر و خم صفحه H خمی در طول ضلع بزرگ تر است

waveguide component

قطعه موجبر قطعه ای متصل به درگاههای خاص در سیستم موجبر

waveguide connector; wave guide coupling

متصل کننده موجبر ؛ تزویج موجبر اتصال مکانیکی برای ایجاد ارتباط الکتریکی و قفل کردن قسمتهای منطبق به یکدیگر در سیستم موجبر

waveguide cutoff wavelength

طول موج قطع موجبر طول موجی که متناظر با بسامد قطع موجبر است فراتر از این بسامد تضعیف به سرعت افزایش می یابد

waveguide diectional coupler

تزویجگر جهت دار موجبر تزویجگر جهت دار ساخته شده از دو موجبر موازی که دارای شیارهای برشی در دیواره ی مشترک خود هستند این شیارها امکان انتقال انرژی RF را در یک جهت داخل موجبر اصلی فراهم در حالی که مانع از انتقال انرژی در طرف دیگر می شود

waveguide filter

فیلتر موجبر فیلتر ساخته شده از قطعات موجبری که می توانند مشخصه پاسخ دامنه- بسامدسیستم موجبر را تغییر دهد

waveguide gasket

واشر موجبر واشری که پیوستگی الکتریکی را بین دو قسمت منطبق شونده موجبر برقرار نگه می دارد و معمولاً از سیم فلزی ساخته می شود

waveguide iris

آیریس موجبر باریک کننده مساحت سطح مقطع موجبر که با جا به جا کردن صفحات فلزی نازک عمود بر دیواره ی موجبر که روزنه ای بین آنها قرار دارد و لبه های آنهابه دیواره ها متصل است ، عمل می کند وقتی که روزنه موازی با دیواره کوچکتر موجبر باشد آن را آیریس القایی می نامند و سوسپانس القایی از خود نشان می دهد وقتی که روزنه موازی با دیواره بزرگتر موجبر باشد آن را آیریس خازنی می نامند و سوسپانس خازنی از خود نشان می دهد

waveguide lens

عدسی موجبر عدسی ریزموجی با عنصر موجبر که سبب تغییرات فاز در امواج الکترومغناطیس عبوری از آن می شود

waveguide mode suppressor

حذف کننده مد موجبر فیلتر موجبری که مدهای موج الکترومغناطیس منتشر شونده در موجبر را حذف می کند

waveguide phase shifter

انتقال دهنده فاز موجبر قطعه ای که فاز سیگنال خروجی سیستم موجبر را نسبت به فاز سیگنال ورودی تنظیم می کند

waveguide radiator

تابشگر موجبر موجبر ته باز دارای شیپور سرگشاد یا بدون آن که انرژی الکترومغناطیسی را به بازتابنده یا به فضای خارج می تاباند

waveguide seal

درزگیری موجبر درزگیری قسمت انتهایی موجبر برای جلوگیری از ورود رطوبت ، بدون ایجاد تضعیف قابل توجه در بسامدهای رادیویی

waveguide shim

فاصله پرکن موجبر ورقه نازک ارتجاعی فلزی که بین قطعات موجبر گذاشته می شود تا از پیوستگی الکتریکی آنها اطمینان حاصل شود

waveguide shutter

شاتر موجبر بخشی از موجبر که شامل مانع مکانیکی قابل تنظیمی است که می تواند انرژی RF را تنظیم ، سد یا منحرف کند

waveguide slug tuner

مانع تنظیم کننده موجبر مانع دی الکتریک با یک چهارم طول موج که برای تنظیم کردن داخل موجبر می شود و موقعیت و مقدار نفوذ آن قابل تنظیم است

waveguide stub tuber

تنظیم کننده زایده موجبر قطعه تنظیم کننده یا خارج از تنظیم کننده موجبر ، دارای پیستون قابل تنظیمی که زایده موجبر نصب می شود

waveguide switch

کلید موجبر کلیدی برای قرار دادن مکانیکی بخشی از موجبر و تزویج کردن آن به یکی از چند تکه دیگردر سیستم موجبر

waveguide taper

موجبر بخشی از موجبر که مشخصه الکتریکی آن متناسب با یک مشخصه فیزیکی تغییر می دهد

waveguide transformer

مبدل موجبر قطعه موجبری که تبدیل امپدانس را انجام می دهد

waveguide tuner

تنظیم کننده موجبر تنظیم کننده ی ک تبدیل امپدانس را در سیستم موجبر انجام می دهد

waveguide twist

تاب موجبر بخشی از موجبر که سطح مقطع آن دارای گردش پیشرونده حول محور طولی آن است

waveguide wavelength

طول موج موجبر فاصله ای در طول موجبر یکنواخت ، در بسامد معین و به ازای مد معین ، بین نقاط مشابهی که در آنها فاز مؤلفه سیگنال 2 پی رادیان اختلاف دارد

waveguide window

پنجره موجبر پنجره فلزی رسانای نازکی که به طور عمود در موجبر ، برای تطبیق امپدانس قرار داده می شود در پنجره القایی لبه های شیار پنجره با میدان الکتریکی در پایین ترین مد موجبر هستند در پنجره خزانی ، لبه های شیار عمود بر میدان الکتریکی هستند

Waveguides

موجبر

waveguide-tunning screw

پیچ تنظیم موجبر پیچی که وارد قسمتی از دو سز ضلع باریک تر موجبر مستطیلی می شود و به عنوان سوسپانس خازنی عمل می کند مقدار وارد شدن پیچ را می توان از بیرون ، برای رسیدن به تنظیم دقیق در موجبر تنظیم کرد

wave-interference microphone

میکروفون موج - تداخلی میکرفونی یا جهت دهندگی زیاد که به میدان صدا در ناحیه تزویج می شود و به جمع فضارهای صدا در آن ناحیه پاسخ می دهد مهم ترین عیب آن تغییر پاسخ قطبی با بسامد و اندازه ی بزرگ آن است میکروفونهای مستقیم و میکروفونهای دارای بازتابنده های سهموی نمونه هایی از آن هستند

wavelenght

طول موج فاصله ی بین نقاطی که دارای فاز متناظر دردو چرخه متوالی موج متناوب هستند طول موج بر حسب متر تقریباً برابر است با بسامد بر حسب مگاهرتز تقسیم بر 300 طول موجهای نور بر حسب میکرومتر یا نانومتر بیان می شود [ 1000A درجه 1000nm به توان 6- 10 1mm ] از ضرب آنگستروم در 00/1 ، نانومتر و از ضرب آن در 0/0001 میکرومتر به دست می آید

wavelength

طول موج

wavelength division multiple access

دستیابی چند گانه بر اساس تقسیم طول موج

wavelength division multiplexing

مالتی پلکس بر اساس تقسیم طول موج

wavelength toward load

طول موج به سوی بار

wavelenhth toward generator

طول موج به سوی مولد

wavelet

موجک

wavelet transform

تبدیل موجک

wavelngth shifter

انتقال دهنده طول موج ترکیب فوتوفلوئورسانی که با ماده سوسوزنی ترکیب می شود تا طول موجهای فوتون های فوری را افزایش دهد و در نتیجه امکان استفاده مؤثر تری از فوتون های لامپ نوری یا سلول نوری را فراهم آورد

wavemeter

موج سنج ابزاری که طول موج موج RF را اندازه می گیرد از آ«جا که طول موج متناسب با بسامد است ، موج سنج به عنوان بسامد سنج نیز عمل می کند

wavetable synthesis;wavetable sound

ترکیب جدول موج ؛ ؛ جدول موج صدا فرایندی برای یجاد صدایی واقعی تر از ترکیب صدای MDI برای بازیها و کاربردهای دیگر صدای آلات موسیقی واقعی ضبط ، دیجیتالی ، فشرده و در حافظه نیمرسانایی نوشته می شوند سپس این حافظه در کارت صدای جازدنی کامپیوتر قرار داده می شود وقتی که برنامه ای به صدای آلت معینی نیاز دارد ، نرم افزار درخواستی را برای آن صدا به ریز پردازنده (MPN ) یا ریزکنترل (MCU ) می فرستد قطعه حافظه شامل همه ی نتهای آلت موسیقی نسیت اما اگر دارای A- تخت یا A- را بسازد سپس آی سی صدا موسیقی ضبط شده را تولید می کند

wave-type microphone

میکروفون نوع موجی میکروفونی که جهت گیرندگی آن به تداخل امواج بستگی دارد

Wavevector

بردار موج

well behaved function

تابع خوش رفتار

winding function

تابع سیم پیچی

window function

تابع پنجره ای

work function

تابع کار ، تابع کار حداقل انرژی لازم برای جدا کردن الکترونی از سطح فرمی فلز تا بی نهایت که برحسب الکترون ولت بیان می شود ، انرژی خروج

Workfunction

تابع کار

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی مهندسی برق از انگلیسی به فارسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معنی wave function

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی انگلیسی wave function

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی مهندسی برق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما