معادل انگلیسی اصل یا سیستم خون (تابعیت به تبع تابعیت ابوین)

حقوق

اصل یا سیستم خون (تابعیت به تبع تابعیت ابوین)

jus sanguinis

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی اصل یا سیستم خون (تابعیت به تبع تابعیت ابوین)

حقوق ، حق

jus

نظام حقوقی ، مجموعه قوانین ، حقوق ، حق ، انصاف ، قاعده ، قدرت ، اختیار ، شغل وکالت ، دادگاه

jus (var. jus)

حق دفاع

jus ad bellum

حق مالکیت ناقص یا محدود

jus ad rem (see also: jus in re, real right)

حقوق جنگ

jus belli

حقوق مدنی ، حقوق مدنی رم

jus cipile

حقوق مدنی

jus civile (see also: civil law)

قاعده آمره

jus cogens

حقوق طبیعی عام ، حقوق عرفی یا "کامن لا" (انگلیسی)

jus commune (see also: common law, lex communis)

حق انتقال ، حق واگذاری ، انتقال به موجب وصیت ، حق واگذار کردن اموال

jus disponendi

تعدی و تجاوز فرد برای او حقی ایجادنمی کند

jus ex injuria non oritur

حقوق بین الملل ، حقوق ملتهامجموعه حقوق ژوستی نی ین امپراطور رم

jus gentium

حقوق بین الملل خصوصی

jus gentium privatum

حقوق بین الملل عمومی

jus gentium publicum

حق تصرف

jus habendi

حق در جنگ

jus in bello

حق دینی

jus in personam

حق کامل و مطلق ناشی از مالکیت عمومی

jus in re

حق عینی ، حق مالکیت

jus in re (see also: jus ad rem, real right)

حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش

jus mariti

حقوق طبیعی ، قوانین و قواعد طبیعی

jus naturale (see also: natural law)

قانون استعاده حقوقهرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذو متعاقبا" پس گرفته شود ، حق وی نسبتبه آن اموال محفوظ است

jus postliminii

قوانین خاص موضوعه ، حقوق موضوعه (در مقابل jus commune)

jus singulare

اصل یا سیستم خاک (تابعیت محل تولد) ، تابعیت ارضی

jus soli

حق شخص ثالث

jus terth

حق شخص ثالث

jus tertii

حق معلق ، حق ناکامل

jusad rem

عادل ، عادلانه ، منصف ، منصفانه

just

جهت مشروع ، دلیل موجه

just cause

غرامت عادلانه

just compensation

خسارت عادلانه

just damages

عدالت استحقاقی

Just deserts

معهذا

just the same

مالکیت بلامعارض ، مالکیتی که در اثر مرور زمان برای متصرف ایجاد شود

just title

جهت مشروع ، دلیل موجه ، معامله قانونی

justa causa

عدالت ، قاضی (بخصوص قاضی دادگاه پژوهش یا دیوان عالی) ، انصاف

justice

عدالت به منزله انصاف

justice as fairness

مستشار دیوان عالی کشور

justice of supreme court

رئیس دادگاه بخش ، امین صلح

justice of the peace

قاضی صلح

justice of the peace (see also: magistrate)

استنکاف از احقاق حق ، استنکاف از اجرای عدالت ، تضییع حق

justice, denial of

اجرا کردن عدالت

justice, to dispense

جانب عدالت را گرفتن ، عادلانه عمل کردن

justice, to uphold

(اختلاف یا دعوای) قابل رسیدگی در دادگاه

justiciable

موجه

justifiable

قتل قابل عفو یا قتل مجازقتلی که صفت مجرمانه نداردقتل قابل توجیه ، قتل با عذر موجه

justifiable homicide

دلیل موجه ، علت موجه

justifiable reason

مجوز ، تصدیق

justification

حق دادن ، تبرئه کردن ، تصدیق کردن

justify

توجیه کردن

justify (n. justification)

حقا"

justly

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی حقوق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی حقوق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی حقوق از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی اصل یا سیستم خون (تابعیت به تبع تابعیت ابوین)

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی اصل یا سیستم خون (تابعیت به تبع تابعیت ابوین)

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی حقوق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی حقوق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما