معادل انگلیسی هزینه جنبیمقدار هزینه ای کــه در نتیجه افـزایشمحصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده می شود

حقوق

هزینه جنبیمقدار هزینه ای کــه در نتیجه افـزایشمحصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده می شود

margin cost

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی هزینه جنبیمقدار هزینه ای کــه در نتیجه افـزایشمحصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده می شود

هزینه متوسط ، میانگین هزینه های تولیدیهر واحد

average cost

هزینه متوسط ، متغیر

average variable cost

قیمت استاندارد ، قیمت پایه

basic standard cost

هزینه تولید وقتی که واحد تولید کننده حداکثر ظرفیت خود را برای تولید به کاربردهزینه تولید با حداکثر ظرفیت

capacity cost

هزینه سرمایه ای

capitalized cost

اصل تخصص کشورها در تولید کالاهایی که آنرا از دیگر ممالک ارزانتر و مرغوبترتهیه می کنند

comparative cost

هزینه های رقابتی

competition cost

قیمت ثابت ، هزینه ثابتمعادل ‎fixed cost

constant cost

هزینه ای که بر حسب مقدار تولید تغییرمی کند

controllable cost

هزینه ، خرج ، قیمت ، بهاء ، بهاقیمت گذاری کردن

cost

هزینه استاندارد و مورد قبولمقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواداولیه با قیمت پایه است

current standard cost

هزینه کالای تولید شده که در آن سهم هریک از عوامل تولید مشخص شده باشد

declassified cost

هزینه نهایی نزولی

decreasing marginal cost

هزینه نهایی ، ارزش نهایی

differential cost

هزینه ثابت و معین

fixed cost

هزینه غیر قابل تفکیکحالتی که چند نوع کالا در یک واحد تولیدیساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد

inseparable cost

میزان سود سهامحاشیه ای ، جنبی

margin

بازده نهایی سرمایه گذاری

margin efficiency of investment

حد نهایی بازده زمینحالتی که بازده زمین فقط جبران پرداختهزینه ها و استهلاکات را بکند

margin land

حد ترخص ، حد ترخیص‎ رجوع کنید به: allowance

margin of difference of weight in coins

اضافه محصول

margin product

حد بهره وری تولیدنسبت بین محصول بدست آمده و عوامل تولیدیکه در صرف ایجاد آن شده است

margin productivity

تمایل نهایی به مصرفنسبت بین میزان مصرف و پس انداز هر فردبه ازای یک واحد افزایش در درآمد و ثروتفرد

margin propensity to consume

سهم درآمد از فروش

margin revenue

حد مطلوبیت کالا ، مطلوبیت نهایی

margin utility

حاشیه نشینی

marginalization"

بازده نهایی سرمایه نرخ مورد نظر هر کس از سرمایه گذاری خود

margine efficiency of capital

هزینه فرصت ، هزینه های کالای تولیدی

opportunity cost

تامین هزینه دادرسی

security for cost

هزینه مالیات

tax cost

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی حقوق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی حقوق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی حقوق از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی هزینه جنبیمقدار هزینه ای کــه در نتیجه افـزایشمحصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده می شود

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی هزینه جنبیمقدار هزینه ای کــه در نتیجه افـزایشمحصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده می شود

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی حقوق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی حقوق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما