معادل انگلیسی ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه

حقوق

ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه

pre audience

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه

اجازه حضور ، حضار ، شنوندگان

audience

حق تقدم خرید

pre emption rights

مقدمه ، دیباچه ، مدخل

preamble

مقدمه قانون

preamble of a statute

مقدمه معاهده

preamble of a treaty

متزلزل ، مشکوک ، نامعلوم ، مخاطره آمیز ، ناپایدار

precarious

وام عندالمطالبه (بدون مدت) ، وام مشکوک الوصول

precarious loan

اذن در انتفاع ، اباحه

precarious possession

حقی که معیر برای استفاده از مال عاریه به مستعیر واگذار می کند

precarious right

عبارتی در وصیتنامه که در آن موصیتقاضایی از موصی له کرده باشد

precatory words

احتیاط ، حزم ، اقدام احتیاطی

precaution

بی احتیاطی

precaution, want of

احتیاطی

precautionary

گذشته

preceded

تقدم ، الویت ، سبقت

precedence

اولویت ، تقدم ، حق تقدم ، رجحان

precedence (see also: preference, priority)

سابقه (قضایی) ، رویه ، نمونه ، سابقه رویه قضایینمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسناد تهیه و منتشر می شود

precedent

رویه های قضایی

precedents

فرمان ، حکم ، امریه ، دستور

precept

حوزه ، حد

precinct

فرماندهان ناحیه ای

Precinct commanders

دستور صدور اجراییه ، دستور کتبی دادگاه به محکوم علیه جهت اجرای حکم صادره

precipe (var. praecipe)

ممانعت کردن ، جلوگیری کردن ، کنار گذاشتن ، مسدود کردن

preclude (n. preclusion)

تاریخی مقدم بر تاریخ واقعی ، روی سند نوشتن (به قصد عطف به ما سبق کردن اعتبار سند از تاریخ قید شده)

predate (see also: antedate, fore date)

مجرمین تجاوزگر

predatory offenders

مقام اسبق

predecessor

حق تقدم داشتن ، با حق شفعه خریدن ، از پیش تأمین کردن ، پیشدستی کردن

preempt

اخذ به شفعه کردن

pre-empt

حق شفعه ، حق اخذ به شفعه حق مالک زمین در موردی که دولت قصد تصرفزمینش را به علت بایر بودن دارد ، باینکه اجرای طرح عمرانی مورد نظر دولت را شخصا"تقبل کندحقی است برای دول متحارب که امتعه تجارتیدول بیطرف را به قیمت تجارتی خریداری کندتا به دست دشمن نرسد (در حقوق بین الملل)حقی است برای دولت فدرال که می تواندقسمتی از اختیارات و اقتدارات دولتی رامنحصرا" به خود اختصاص داده ، ایالات رااز اعمال آن محروم کند (درامریکا)

pre-emption

حق شفعه ، پیشدستی ، حق تقدم دولت در مورد خرید املاک جهت استفاده از عموم ، اولویت قوانین فدرال نسبت به قوانین ایالتی (آمریکا) ، حق دولت نسبت به خرید کالای ترانزیتی متعلق به اتباع بیگانه و ممانعت از ارسال آن به قصد (در حقوق بین الملل)

preemption (see also: preemption right)

(حق) شفعه ، حق تقدم (سهامداران یک شرکت در خریدن سهام جدید الانتشار شرکت متناسب با تعداد سهامی که در دست دارند)

preemption right (var. preemptive right) (see also: preemption)

دارای حق اخذ به شفعه عمل مبنی بر اخذ شفعه

pre-emptive

دفاع مشروع پیشدستانه

Preemptive Legitimate Defense

شفیع

preemptor

حوزه اداری ، اداره

prefecture

مطرح کردن (در دادگاه) ، محاکمه کردن ، تعقیب کردن دعوی ، ترجیح دادن ، طرح کردن ، اقامه کردن

prefer

اعلام جرم کردن ، تحت تعقیب قرار دادن

prefer a charge

پژوهش خواستن

prefer an appeal

تبعیض متقلبانه بین غرماء

preference

طرح یا تعقیب (دعوی) ، رجحان ، برتری ، اولویت ، اولویت قائل شدن برای طلبکاری نسبت به سایر طلبکاران

preference (see also: precedence, priority)

سود سهام ممتاز

preference dividend (see also: preferred dividend)

سهام ممتاز

preference share (se also: preferred stock)

سهام ممتازه

preference shares

ممتاز ، مقدم

preferential

مطالبات ممتاز

preferential claim

طلب ممتاز

preferential claims

طلب ممتازه

preferential claims payment

طلبکار ممتاز (در دعوای ورشکستگی)

preferential creditor (var. preferred creditor)

دیون ممتاز (در مورد ورشکستگی) ، دیون ممتازه

preferential debts

وجوهی که به طلبکاران ممتاز پرداخت می شود

preferential payments

سهام ممتازه

preferential shares

برخورد تبعیض آمیز

preferential treatment

طلبکار ممتاز (در دعوای ورشکستگی)

preferred creditor (var. preferential creditor)

سود سهام ممتاز

preferred dividend (see also: preference dividend)

سهام ممتازه

preferred stock

سهم ممتاز

preferred stock (see also: preference share)

(جلسه) استماع مقدماتی

prehearing (conference)

تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردنپیشداوری کردن

prejudge

پیش داوری کردن ، تصدیق بلاتصور کردن

prejudge (n. prejudgment) (see also: forejudge)

پیش داوری

prejudice

به طور قطعی (مانع طرح مجدد دعوی یا موضوع)

prejudice, with

بدون آنکه موجب تضییع حق گردد ، بدون آنکه تأثیر گذارد ، با امکان طرح مجدد دعوی یا موضوع

prejudice, without

مؤثر (بر) ، تبعیض آمیز ، موجب تضییع حق ، منافی ، زیان آور

prejudicial

اشتباهی که موجب تضییع حق یک طرف شود

prejudicial error (see also: fundamental error, plain error rule)

منافی اخلاق حسنه

prejudicial to public morality

منافی نظم عمومی

prejudicial to public order

مقدماتی ، ابتدایی ، اولیه

preliminary

قولنامه

preliminary agreement

(جلسه) استماع مقدماتی ، رسیدگی مقدماتی

preliminary hearing

قرار موقت

preliminary injunction

حمایت مقدماتی

preliminary support

با قصد قبلی

premeditated

قصد قبلی، عمد

premeditation

رئیس الوزرا

Premier

صدارت

premiership

مبنا ، مقدمه ، مراتب پیش گفته ، فرض ، قضیه ، صغری و کبری ، شرح مقدماتی سند ، محوطه ، عرصه و اعیان

premise (s)

خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج می شودخانه و متعلقات آن

premises

حق بیمه ، تفاوت ارزش واقعی و ارزش اسمی سهم ، ممتاز ، حق بیمه اجرت ، پاداش ، عوضمبلغی که اضافه بر قیمت اسمی سهام پرداختمی شود

premium

اخطار قبلی

premonition

متضمن اخطار قبلی

premonitory

قبلا" پرداخت شده

prepaid

کمیته های مقدماتی

preparatory committees

پیش پرداخت

prepayment

پیش پرداخت

pre-payment

عمدی

prepense

اقوی دلیل ، دلیل غالب ، دلیل قانع کننده تر و قابل قبول تر

preponderance of evidence (see also: prevailing evidence)

حق ویژه ، امتیاز مخصوص ، اختیارات انحصاری ، حق تقدم ، حق یا امتیاز ویژه دارای حق ویژه ، امتیازی

prerogative

قرار فوق العاده

prerogative with (see also: extraordinary writ)

قرارداد پیش فروش

pre-sale contract

قراردادهای پیش فروش

pre-sale contracts

بر اثر مرور زمان مدعی مالکیت شدن ، مشمول مرور زمان شدن ، تجویز کردن ، مقرر داشتن

prescribe

استناد به مرور زمان در اثبات ادعا

prescribe to

دستور ، حکم

prescript

دستور ، حکم ، دستورالعمل ، نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارضمرور زمان

prescription

مرور زمان ، مالکیت یا حق ناشی از تصرف بلامعارض و مستمر ، تجویز ، تعیین

prescription (see also: adverse enjoyment, adverse possession, prescriptive right / title, title by, prescription)

مشمول یا ناشی از مرور زمان (یا مرور زمان مملک)

prescriptive

حق مالکیت از طریق مرور زمان

prescriptive right

حق یا مالکیت ناشی از مرور زمان

prescriptive right / title (see also: adverse enjoyment, adverse possession, prescription, title by prescription)

حضورشخصیت

presence

معرفی کردن ، ارائه دادن ، تقدیم کردن ، بیان کردن ، حاضر ، فعلی ، کنونی ، موجود ، زمان حال ، کنونیسندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد

present

دین حال

present debt

ارائه ، تقدیم

presentation

ارائه ، معرفی ، بیان ، تقدیم ، ادعا نامه ، دستور هیأت عالی منصفه برای تنظیم ادعا نامه ، ارائه برات یا سفته برای قبولی نویسی یا پرداخت

presentation (var. presentment)

نسخه قدیمی

presentation copy

تقدیم استوارنامه

presentation of credentials

اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوعجرم در صورتی که مبنی بر مشاهده یا آگاهیخود ایشان بوده ، بر مبنای کیفرخواستتنظیمی نباشدارائه برات از دارنده آن به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت

presentment

سند حاضر

presents, these

حافظ

preserver

سرپرستی ، ولایتحوزه

presidency

رئیس

president

رئیس دادگاه

president of the court

رئیس جمهور

president of the republic

نظام ریاستی

presidential

ریاست

presidentship

سرداور ، داور رئیس

presiding arbitrator

قاضی ناظر

presiding judge

عضو رئیس

presiding member

چاپ ، مطبوعات

press

مامور آگهی و تبلیغ

press agent

وابسته مطبوعاتی

press attache

مبارزه مطبوعاتی

press campaign

جای ویژه مخبرین جراید در مجلسلژ نمایندگان مطبوعات

press gallery

قانون مطبوعات

press law

حیثیت ، اعتبار ، شهرت ، نفوذ ، آبرو

prestige

فرض کردن ، استنباط کردن

presume

موت فرضی

presumed death

اماره

presumption

قرینه ضعیفه که به فرض وجود آن طرف مجبوربه ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرتاثباتی ندارد

presumption hominis

اماره قانونی ، قرینه قویه

presumption juris et de jure

اماره قضایی ، قرینه کافیه

presumption juris tantum

موت فرضی

presumption of death

اماره عدم رشد

presumption of doli incapax

استنباط از روی امارات

presumption of fact

فرض ، بی گناهی

presumption of innocence

استنباط قانونیفرض قانونی

presumption of law

فرض تاخر موتفرض زنده بودن پس از مرگ دیگری

presumption of survivorship

فرضی ، استنباطی ، احتمالی

presumptive

خسارت تنبیهی یا عبرت آموز

presumptive damages (see also: exemplary damages, punitive damages, vindictive damages)

‎ رجوع کنید به: cicumstantial evidence

presumptive evidence

ادله و مدارک محمول بر صحت ، قرائن و امارات

presumptive evidence (see also: circumstantial evidence, half-proof, indirect evidence, inferential evidence, prima facie evidence, semi-plena probatio, unus nullus rule)

مالکیت فرضی ، مالکیت مستنبط از تصرف ، حق فرضی ، سمت فرضی

presumptive title

امانت قانونی ، امانت حکمی

presumptive trust (see also: constructive trust, implied trust, resulting trust)

دروغی اقامه کردن ، دعوی یا ادعا کردناقامه دعوی کردن

pretend

دعوی یا ادعا کردن

pretend to

مدعی من غیر حق

pretender

ادعا ، دعوی

pretension

عذر ، بهانه

pretext

بازداشت موقت

pre-trial detention

جرایم کوچک

pretty offence

حاکم بودن ، غالب شدن ، متداول بودن ، جاری بودن

prevail

اقوی دلیل

prevailing evidence (see also: preponderance of evidence)

قانون حاکم

prevailing law

شرایط حاکم بر بازار

prevailing market conditions

محکوم له ، داد برده ، طرف موفق ، طرف برنده

prevailing party (see also: successful party, winning party)

سوء استفاده از منصب دولتی یا وکالت ، کتمان با قلب کردن واقعیت (بالاخص از طریق شهادت دو پهلو و مبهم)

prevaricate (n. prevarication)

خیانت وکیل به موکلساختن وکیل با طرف موکلاظهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد

prevarication

مانع شدن ، جلوگیری کردن از

prevent

ممانعت کردن ، جلوگیری کردن ، بازداشتن ، محظور ایجاد کردن

prevent (n. prevention)

جلوگیری ، ممانعت

prevention

کمیسیون فرعی جلوگیری از تبعیض

prevention of discrimination sub commiss

جلوگیری کننده عامل جلوگیری

preventive

اقدامات احتیاطیاقدامات تامینی

preventive action

توقیف احتیاطی ، توقیف احتیاطیتمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا"به سیستم اجرای نظر تشدید مجازات و یاموارد پیش بینی شده در قانون اقداماتتامینی شباهت دارد

preventive detention

حقوق تامینیقسمتی از حقوق که به بررسی اقداماتمختلفی که برای جلوگیری از ارتکاب جرماز ناحیه تبهکاران احتمالی لازم استاختصاص دارد

preventive justice

مجازات های پیشگیرانه

preventive sanctions

نبرد دفاعی ، نبرد پدافندینبرد به منظور جلوگیری از عملیات دشمن

preventive war

پیش آگهی

previous notice

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی حقوق بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی حقوق بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی حقوق از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی حقوق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی حقوق بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما