معادل انگلیسی مرز فاز ، خط مرزی

زمين شناسی

مرز فاز ، خط مرزی

phase boundary|boundary line|boundary line

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی مرز فاز ، خط مرزی

ماده ای بفرمول c7h17no3از جود و سر

acetylcholine

زمین مفروض است خط استوایی مغناطیسی ، منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استوا گرداگرد

aclinic line

خط انحراف مغناطیسی صفر
خطی که در روی نقشه مکانهایی را که دارای انحراف مغناطیسی صفر باشند را بهم وصل کند یعنی مکانهایی که شمال واقعی و شمال مغناطیسی آنها برهم منطبق گردند بطور کلی انحراف با افزایش مسافت از خط انحراف مغناطیسی صفر افزایش می یابد ، خط انحراف مغناطیسی صفر خطی که در روی نقشه مکانهایی را که دارای انحراف مغناطیسی صفر باشند را بهم وصل کند یعنی مکانهایی که شمال واقعی و شمال مغناطیسی آنها برهم منطبق گردند بطور کلی انحراف با افزایش مسافت از خط انحراف مغناطیسی صفر افزایش می یابد

agonic line

قلیائی ، قلیائین
صفت برای آلکالی (شیمی) آلکالیک (سنگ شناسی) ، قلیائین صفت برای آلکالی (شیمی) آلکالیک (سنگ شناسی)

alkaline

سنگهای قلیایی سنگهای آذرین سرشار از عناصر سدیم ، پتاسیم ، و لیتیوم و مانند آن باشد

alkaline rock|alkaline rocks|alkaline rocks|alkaline

وابسته به آلپ ، آلپی متعلق به کوههای آلپ ، یا به عبارت دیگر متعلق به نواحی بلندتر یک سیستم کوهستانی به آب و هوا ، ناهمواریها (مناظر یخچالی) حیات نباتی و غیره که معرف نواحی مربوط باشند از دیدگاه زمین ریخت شناسی؛ تعلق داشتن ، داشتن خصوصیات و یا شبیه بودن به آلپ اروپایی و یا هر کوه یا سیستم کوهی بسیار بلند و رفیع ، خصوصاً کوهی که بوسیله فرسایش های شدید یخچالی در حدی که منجر به کوه آهکی نوک تیز (صخره نوک تیز) ، سیرک برفی ، کوه شاخ و می باشد ، توصیف می شود مثلاً دریاچه آلپی که در نتیجه فرسایش یخچالی بوجود آمده و درون و یا در امتداد مرز ناحیه کوهستانی بلند قرار گرفته است؛ وقتی که به طور مشخص اشاره به آلپ اروپایی داشته باشد به صورت apline نوشته می شود از دیدگاه زمین شناسی ساختمانی؛ اصطلاح عمومی برای عوارض توپوگرافی و ساختمانی که از نظر پیچیدگی و عظمت شبیه و یادآور آلپ اروپایی می باشد بدون توجه به محل یا سن کوه و یا عوارض ، توصیف می شود از دیدگاه بوم شناسی؛ خصوصیت یا صفت توصیفی مناطق کوهستانی ، که شامل منطقه بین خط برف و دارمرز می باشد؛ به آب و هوا ، گیاهان ، برجستگی ، بوم شناسی و گفته می شود که به صورت غیر دقیق ، به ارتفاعات بلند و آب و هوای سرد تعلق دارند مقایسه شود با: میان کوهی ، کوه نشین ، کوهستانی

alpine|apline|apline

زمین ساخت نوع آلپی رزمین ساخت کمربند های کوهزایی بدون توجه به سن ، که توسط فرآیند های مرزهای صفحات هم گرا (در اصطلاحات قدیم Orthogeosyncline) تولید شده ، و در بخش های درونی خود بوسیله چین خوردگی های پلاستیک و فرایند های آذرین و در بخش های خارجی شان بوسیله روراندگی های جانبی ، تشخیص داده می شوند که باعث تولید Neppe ها ، صفحات رورانده و چین های به شدت زیاد شده است مقایسه شود با: Germanotypetectonic مترادف: Orthotectonics زمین ساخت کمربند های کوهزایی بدون توجه به سن ، صفحات رورانده و چین های به شدت زیاد شده است مقایسه شود با: Germanotypetectonic مترادف: Ort

alpinotype tectonics|orthotectonics|orthotectonics|alpinotype tectonic|orthogeosyncline

نوعی کانی - فرمول شیمیایی: (Na ، K)AlSi3O8 - نام آن به خاطر ویژگی رخ آن از کلمات "oblique" و "fracture" به یونانی گرفته شده است

anorthoclase|soda microcline|soda microcline

شکمی
خط Perradial بین صفحات دهانی مخالف در Edrioasteroid ها این خط به صورت شکمی از قطب دهانی گسترده می شود (Bell ، 1976 ) ، شکمی خط Perradial بین صفحات دهانی مخالف در Edrioasteroid ها این خط به صورت شکمی از قطب دهانی گسترده می شود (Bell

anterior oral midline

تاقدیس
چینی در لایه های رسوبی که شبیه تاق است
یک چین ، عموماً به طرف بالا محدب شده ، که هسته آن حاوی سنگ های قدیمی تر از نظر چینه شناسی می باشد
متضاد: ناودیس؛
همچنین ببینید: Antyerm /Synformal Anticline

طاق یا سر یک چین در طبقات زمین ، تاقدیس چینی در لایه های رسوبی که شبیه تاق است یک چین ، که هسته آن حاوی سنگ های قدیمی تر از نظر چینه شناسی می باشد متضاد: ناودیس؛ همچنین ببینید: Antyerm /Synformal Anticline طاق یا سر یک چین در طبقات زمین

anticline

نظریه تاقدیس تیوری که در آن مخازن نفتی را محدود به تاقدیسها می داند یعنی نفت و منابع هیدرو کربنی را محدود به تاقدیسها می داند

anticline theory|anticline|anticline

مخفی بلور

aphaniphyric|cryptocrystalline|cryptocrystalline

خط ریوس ، محور اطول ، مسیر ، خط حد دوری و نزدیکی ، خط واصل بین دو نقطه حضیض و اوج

apse line

بنزین هواپیما(بنزین سفید)
بنزین هواپیما (بنزین سفید ) بنزینی است که به طور اختصاصی برای موتورهای هواپیما تهیه می شود این بنزین دارای اکتان مناسب برای این نوع موتورها بوده (تغییرات عدد اکتان80 – 145) و نقطه انجماد یخبستگی آن60- درجه سلسیوس می باشد ، بنزین هواپیما(بنزین سفید) بنزین هواپیما (بنزین سفید ) بنزینی است که به طور اختصاصی برای موتورهای هواپیما تهیه می شود این بنزین دارای اکتان مناسب برای این نوع موتورها بوده (تغییرات عدد اکتان80 – 145) و نقطه انجماد یخبستگی آن60- درجه سلسیوس می باشد

aviation gasoline

دو شکاف موازی که وزن واگن پر ، واگن خالی را به بالا می کشد

balanced incline

خط پایه-اثر جزر ومد در ساحل دریا ، خط مبنا

base line

مبنا
سنجش زمینه طبیعی یا سطح عنصر/ماده در محیط برخی افراد نیز اظهار داشته اند که مبنا همان زمینه جاری است که شامل زمینه طبیعی و انسانی می باشد ، مبنا سنجش زمینه طبیعی یا سطح عنصر/ماده در محیط برخی افراد نیز اظهار داشته اند که مبنا همان زمینه جاری است که شامل زمینه طبیعی و انسانی می باشد

baseline

نگاه کنید به:Tourbiere

basiciline

دو محفظه ای دارای دو حفره خصوصاً تعلق داشتن به یا داشتن شکل pyrgo (بیلوکولینا) ، جنس یا سرده ای از فرامینیفراهای آهکی بدون دهانه که یک بخش بیرونی دو حفره ای پوسته دارند و بطور فراوان در دریای شمال جایی که بقایای آنها تشکیل یک لجن را می دهد که کف دریا را می پوشاند ، یافت می شوند

biloculine

خط مرزی

boundary line

خطی که به دنبال حاشیه های پشت ستونهای زغالی در حال استخراج می آید این خط که به موازات سقف یک زغال سنگ است احتمال شکسته شدن دارد
نگاه کنید بهsurface specific points

break line

خطوط شکسته خطوطی هستند که بیانگر تغییر شدید در ارتفاع هستند مثل عوارض آبراههای و یا لبه جادهها

breaklines|breakline|breakline

مجموعه ای از خطوط باریک که به صورت متوالی و به شکل مناسبی به یکدیگر پیوسته و برای تقریب و اصطلاح خطی که مجموعه ای از نقاط را به هم متصل کرده است ، بکار می روند برای اصلاح خطوط رقومی شده مرزهای ژیومورفولوژیکی بکار می رود

b-spline

هم شیبی
به شیب ناحیه اصلی در هر دو کفه یک براکیوپود گویند که با زوایای قائم نسبت به موقعیت orthocline قرار گرفته است ، هم شیبی به شیب ناحیه اصلی در هر دو کفه یک براکیوپود گویند که با زوایای قائم نسبت به موقعیت orthocline قرار گرفته است

catacline

خط رستم شده از نقطه مرکزی یک عکس هوایی عمودی از میان نقطه مرکزی منتقل شده (transposed) یک عکس هوایی همپوشانی شده

centerline

وسیله ای که به جای ریل بر روی طناب زنجیری یا سیمی حرکت می کند

chain incline

سنگی که در جاده سازی مورد استفاده قرار می گیرد

chaline

مرز آبی شیمیایی
مرز بین توده های آب چرخشی ، غیرچرخشی یا لایه های یک دریاچه بالاخص مرز جدا کننده میکسولیمنیون ، مونیمولیمنیون ، در یک دریاچه بدون چرخش آب (مرمومیکتیک) همچنین ناحیه تغییرات سریع در ساختارهای شیمیایی یک دریاچه ، نسبت به عمق ، مرز آبی شیمیایی مرز بین توده های آب چرخشی

chemocline

خط ساحلی ، کناره دریا ، دریاکنار

coast line

قوزک مرجانی
یک پشته برآمده سطح کورالوم بین کورالیتهای یک مرجان اسکلراکتینین
مقایسه شود با: monticule (دیرین شناسی) ، قوزک مرجانی یک پشته برآمده سطح کورالوم بین کورالیتهای یک مرجان اسکلراکتینین مقایسه شود با: monticule (دیرین شناسی)

colline

منحنی میزان ، منحنی تراز ، خط برجستگی زمین
یک خط منطقی (فرضی) که نقاط هم ارزش را از جنبه یک ویژگی خاص در سطح به هم متصل میکند ، خط برجستگی زمین یک خط منطقی (فرضی) که نقاط هم ارزش را از جنبه یک ویژگی خاص در سطح به هم متصل میکند

contour line

کورنالین
ترکیب شیمیایی :SiO2
درصد مواد: SiO2100% همراه با ادخالهای Al ، Fe ، Mg ، Ca ، Ni ، Cr
رده بندی:اکسید
شکستگی: صدفی
شفافیت: نیمه شفاف
ژیزمان :چک و اسلواکی ، هند ، برزیل ، مصر ، رومانی و عربستان
خواص شیمیایی : محلول در KOH
رنگ کانی : قرمز تا زرد ، قرمز
تشابه کانی شناسی : کالسدوئن ، اوانسیت
شکل بلورها:پهن و کوتاه ، منشورهای هرمی
کاربرد :برش داده آن به صورت سنگ تزئینی مصرف دارد
محل پیدایش: هند
خواص فیزیکی و شیمیایی آن شبیه کالسدوئن است برش داده آن به صورت سنگ تزئینی مصرف دارد
نام آن از کلمه یونانی corneus به معنای شاخی (corne) اخذ شده است
سختی : 6 - 7 ، کورنالین - ترکیب شیمیایی :SiO2 - درصد مواد: SiO2100% همراه با ادخالهای Al ، Cr - رده بندی:اکسید - شکستگی: صدفی - شفافیت: نیمه شفاف - ژیزمان :چک و اسلواکی ، رومانی و عربستان - خواص شیمیایی : محلول در KOH - رنگ کانی : قرمز تا زرد ، قرمز - تشابه کانی شناسی : کالسدوئن ، اوانسیت - شکل بلورها:پهن و کوتاه ، منشورهای هرمی - کاربرد :برش داده آن به صورت سنگ تزئینی مصرف دارد - محل پیدایش: هند - خواص فیزیکی و شیمیایی آن شبیه کالسدوئن است برش داده آن به صورت سنگ تزئینی مصرف دارد - نام آن از کلمه یونانی corneus به معنای شاخی (corne) اخذ شده است - سختی :

cornaline

کوولین
فرمول شیمیایی : CuS
سیستم تبلور : هگزاگونال
رده بندی: سولفور
رخ: کامل - مطابق باسطح /0001/
جلا: مات - صمغی
شفافیت: کدر(اپاک)
اشکال ظاهری :بلورهای کمیاب - تجمع توده ای - دانه ای
ژیزمان : فراوان ; انواع هیدروترمال آن در امریکا ، نامیبیا ، یوگسلاوی ، رومانی ، آلمان ، شیلی ، بولیوی و
خواص شیمیایی : قابل حل در HNO3 گرم ، ورقه های نازک بلورهای شش گوشه با شعله آبی می سوزند و SO2 متصاعد می نمایند
ترکیب شیمیایی : Cu66 48% ، S33 52% با انکلوزیون هایی از Fe ، Se ، Ag ، Pb
رنگ کانی :آبی متمایل به بنفش
رنگ خاکه : خاکستری یا سیاه
پاراژنز : - برونیت- کالکوزین - کالکوپیریت - پیریت - انارژیت و غیره
منشا تشکیل :منطقه تغییر ترکیب
ژیزمان :های سولفوره – هیدروترمال
شکل بلورها: بلورهای نازک شش گوش
کاربرد : کانسار مس
سایر ویژگی ها : به صورت پولک یا ورقه های کوچک نرم ، سبک ، با قابلیت هدایت الکتریکی خوب ، قابل حل در HNO3 گرم ، ورقه های نازک بلورهای شش گوشه با شعله آبی می سوزند و SO2 متصاعد می نمایند
نام آن از نام کانی شناس ایتالیایی N Covelli کوولی(1829 -1790 ) گرفته شده است ، کوولین - فرمول شیمیایی : CuS - سیستم تبلور : هگزاگونال - رده بندی: سولفور - رخ: کامل - مطابق باسطح /0001/ - جلا: مات - صمغی - شفافیت: کدر(اپاک) - اشکال ظاهری :بلورهای کمیاب - تجمع توده ای - دانه ای - ژیزمان : فراوان ; انواع هیدروترمال آن در امریکا ، بولیوی و - خواص شیمیایی : قابل حل در HNO3 گرم ، ورقه های نازک بلورهای شش گوشه با شعله آبی می سوزند و SO2 متصاعد می نمایند - ترکیب شیمیایی : Cu66 48% ، Pb - رنگ کانی :آبی متمایل به بنفش - رنگ خاکه : خاکستری یا سیاه - پاراژنز : - برونیت- کالکوزین - کالکوپیریت - پیریت - انارژیت و غیره - منشا تشکیل :منطقه تغییر ترکیب - ژیزمان :های سولفوره – هیدروترمال - شکل بلورها: بلورهای نازک شش گوش - کاربرد : کانسار مس - سایر ویژگی ها : به صورت پولک یا ورقه های کوچک نرم ، ورقه های نازک بلورهای شش گوشه با شعله آبی می سوزند و SO2 متصاعد می نمایند - نام آن از نام کانی شناس ایتالیایی N Covelli کوولی(1829 -1790 ) گرفته شده است

covelline

کرولین
یک بازالت اپیدوتی شده بنفش منسوخ ، کرولین یک بازالت اپیدوتی شده بنفش منسوخ

creoline

خط الرأس
خطی که از بلندترین نقطه چین می گذرد ، خط الرأس خطی که از بلندترین نقطه چین می گذرد

crest line

کریپتوکریستالین ، پنهان بلورین ، مخفی بلور
الف) بافت سنگی که از بلورهایی ساخته شده که آنقدر ریز هستند که حتی در تحت میکروسکوپ های معمولی قابل تشخیص به صورت جدا از هم نمی باشند (بلورینگی ممکن است توسط میکروسکوپ الکترونی نشان داده شود) بلورین ناواضح ، مانند آنچه در نور پلاریزان به صورت تجمع مغشوش دیده می شود همچنین به سنگی گویند که چنین بافتی داشته باشد
مقایسه شود با: ریز بلور ، dubiocrystalline
مترادف: میکروآفانتیک ، ریز مخفی بلور ، میکروفلسیتیک ، فلسوفیریک
ج) توصیف بافت بلورین یک سنگ رسوبی کربناته که دارای بلورهای مجزایی است که قطر آنها کمتر از 0 001 میلی متر است (بیسل و چیلینگیر 1967) یا کمتر از 0 01 میلی متر می باشد (پتی جان 1957)

cryptocrystalline

بلورین ، ماده ای که به بلور شباهت دارد ، جسمی که ویژگی های بلور را دارد

crystalline

شیشه بلورین ، هیالینوکریستالین

crystallinohyaline

خط چین

dashed line

خط پایه-اثر جزر ومد در ساحل دریا

datum line

موعد ، مهلت مقرر

deadline

خطوط کاهش سرعت

deceleration line

نقصان ، کاهش ، شیب پیدا کردن
در زمین شناسی تونل مورب :فضای شیبدار روبه پایین برای اتصال طبقات ؛برخی اوقاتهمشیب کانسار است ، شیب پیدا کردن در زمین شناسی تونل مورب :فضای شیبدار روبه پایین برای اتصال طبقات ؛برخی اوقاتهمشیب کانسار است

decline

منحنی کاهش-افت- نموداری از افت در تولید یک چاه نفت یا گاز یا گروهی از چاه ها – آهنگ تولید نسبت به زمان رسم می شود این منحنی برای بازیابی نهایی نفت کاربرد دارد

decline curve|decline|decline

دویلین
ترکیب شیمیایی :CaCu4[(OH)6|(SO4)2] 3H2O
درصد مواد:CaO8 73% CuO49 53% SO324 92% H2O16 82%
سیستم تبلور: مونوکلینیک
رده بندی: سولفات
رخ: کامل ، مطابق با /001/
جلا:شیشه ای ، صدفی
شفافیت: شفاف
اشکال ظاهری : بلوری ، آگرگاتهای گل رز
ژیزمان : تقریباْ کمیاب ; انگلیس ، چک و اسلواکی ، روسیه ، اطریش و امریکا
خواص شیمیایی : محلول در اسیدنیتریک ولی درآب و SO4H2 غلیظ نامحلول است
رنگ کانی : سبزسیر ، سبززمردی تا آبی مایل به سبز
رنگ خاکه:سبزروشن
پاراژنز :ژیپس ، آزوریت ، مالاکیت
منشا تشکیل : ثانوی
شکل بلورها:پهن و کوتاه
محل پیدایش: چک و اسلواکی
محلول در اسیدنیتریک ولی درآب و SO4H2 غلیظ نامحلول است
نام آن ازنام شیمیست فرانسوی St c Deville گرفته شده است
سختی : 2 5
چگالی :3 1

devilline

سیستم های اعلام خطر راداری(dew)
سیستم ایستگاه های راداری در عرض قطب شمال از جزایر aleutian تا اقیانوس آتلانتیک جهت اعلام خطر بوده است

distant early warning line

خط مستقیم

divide line

دوکریستالین اصطلاحی ( که در حال حاضر منسوخ است ) و توسط کراس و همکاران (1906) برای سنگ های پورفیریتیکی که به طور غالب بلورین می باشند پیشنهاد شده و نسبت بلور ها به شیشه کمتر از 7:1 ولی بزرگ تر از 5: 3 می باشد

docrystalline

حفره قیفی

doline

رود دو خطی مسیر آبی که ( بر روی نقشه ) توسط دو خط که نشان دهنده کناره ها هستند ، در مقیاس رسم می شوند

double–line stream|double–line|double–line

خط پایه پایاب

downstream toe-line

حفار با جام کابل دار
یک نوع ماشین حفاری که در معدنکاری سطحی برای برداشتن پوشش (لایه های سنگ یا خاک) از رگه زغالی استفاده می شود ، حفار با جام کابل دار یک نوع ماشین حفاری که در معدنکاری سطحی برای برداشتن پوشش (لایه های سنگ یا خاک) از رگه زغالی استفاده می شود

dragline

فرآیندی ازحذف گرافیکی مرزهای بین پلی گونهایی با خصوصیتهای مشترک برگزیده این فرآیند به ایجاد نقشههای پلیگونی ساده منتهی می شود

dripline

فرآیندی ازحذف گرافیکی مرزهای بین پلی گونهایی با خصوصیتهای مشترک برگزیده این فرآیند به ایجاد نقشههای پلیگونی ساده منتهی می شود
نمایش دادههای دو بعدی انتخاب شده بر فراز چشماندازی از پستی و بلندی زمین یا هر متغیر پراکنده در فضا ، برای مثال ، نقشهای از شبکه جادهها ، فرآیندی ازحذف گرافیکی مرزهای بین پلی گونهایی با خصوصیتهای مشترک برگزیده این فرآیند به ایجاد نقشههای پلیگونی ساده منتهی می شود نمایش دادههای دو بعدی انتخاب شده بر فراز چشماندازی از پستی و بلندی زمین یا هر متغیر پراکنده در فضا

dropline

ریز بلورین
ریز بلورین ، میکروکریستالین (microcrystalline)

dyscrystalline

ریز بلورین ریز بلورین ، میکروکریستالین (microcrystalline)

dyscrystalline|microcrystalline|microcrystalline

خط تراز انرژی (هیدرولیک)

energy grade line

اپی یوژئوسینکلینال
گودال با فرونشست زیاد با آتشفشان خیزی محدود ، همراه با برآمدگی های باریک و کشیده برروی یوژئوسینکلینال دگر شکل شده که توده نفوذی در آنها نفوذ کرده است (Kay ، 1947 ، صفحه 1293 -1289) مترادف: backdeep مقایسه شود با: secondary geosuncline نیز ببینید: nuclear basin ، اپی یوژئوسینکلینال گودال با فرونشست زیاد با آتشفشان خیزی محدود

epieugeosyncline

خطوط همفشار ، خطوط هم پتانسیل

equipotential lines|equipotential line|equipotential line

روش خط هم پتانسیل یک روش ابتدایی برداشت الکتریکی که در آن خطوط پتانسیل برابر ، در نزدیکی الکترودهای جریان توسط یک جفت الکترودهای پتانسیلی که یکی از آنها برای نقشه برداری هر خط ، ثابت و بی حرکت نگهداشته می شد ، برداشت می شوند

equipotential-line method|equipotential-line|equipotential-line

اصطلاحی “که بطور موقتی در حوضه بزرگ برای توصیف سنگهای مجموعه سیلیسی پالئوزوئیک زیرین بکار می رود که ممکن است نهشته های حاصل بالا آمدن قاره باشند” (استینوارت و پول ، 1974 ، ص29)
مقایسه شود با: میوژئوکلاین ، ص29) مقایسه شود با: میوژئوکلاین

eugeocline

زمین ناودیس آتشفشانی ، ایوژیوسنکلینال
منطقه وسیعی با فرونشینی زیاد است که در محدوده یک کمربند فعال ولکانیکی قرار دارد این رسوبات بخش عمیق همرا با سنگ های آذرین هستند

یک زمین ناودیس که در آن ، فعالیتهای آتشفشانی همراه با رسوبگذاری آواری می باشد بخش آتشفشانی یک ناب زمین ناودیس(orthogeosyncline) که دور از کراتون قرار گرفته است (استیل 1940)
مقایسه شود با: میوژئوسنکلاین
مترادف: ناحیه پلیوماگمایی
نیز ببینید: ژئوسنکلاین یا زمین ناودیس سیمایی

eugeosyncline

زمین ناودیس آتشفشانی ، ایوژیوسنکلینال - منطقه وسیعی با فرونشینی زیاد است که در محدوده یک کمربند فعال ولکانیکی قرار دارد این رسوبات بخش عمیق همرا با سنگ های آذرین هستند - - یک زمین ناودیس که در آن ، فعالیتهای آتشفشانی همراه با رسوبگذاری آواری می باشد بخش آتشفشانی یک ناب زمین ناودیس(orthogeosyncline) که دور از کراتون قرار گرفته است (استیل 1940) - مقایسه شود با: میوژئوسنکلاین - مترادف: ناحیه پلیوماگمایی - نیز ببینید: ژئوسنکلاین یا زمین ناودیس سیمایی -

eugeosyncline|eugeosynclinal|eugeosynclinal|orthogeosyncline

گسترده شوری
به یک زیستمند دریایی گویند که توانایی تحمل دامنه وسیعی از درجات شوری را دارد مقایسه شود با: stenohaline(حساس به غلظت نمک) ، گسترده شوری به یک زیستمند دریایی گویند که توانایی تحمل دامنه وسیعی از درجات شوری را دارد مقایسه شود با: stenohaline(حساس به غلظت نمک)

euryhaline

خط گسل

fault line

گردنه خط گسل گردنه زین اسبی که بوسیله فرسایش سریع یک ستیغ پشته در جایی تشکیل شده که این ستیغ توسط یک گسل قطع شده است (شارپ 1954( مثال هایی از این دست در امتداد گسل سن گابریل در سلسله کوه‌های سن گابریل در کالیفرنیای جنوبی مشاهده می شود مقایسه شود با: گردنه گسله

fault line saddle|fault line|fault line

ساحل پرتگاه گسلی
خط ساحلی که توسط یک گسلش جدید ایجاد شده باشد ، ساحل پرتگاه گسلی خط ساحلی که توسط یک گسلش جدید ایجاد شده باشد

fault scarp shoreline

ساحل دره خط گسلی
خط ساحلی که توسط غرق شدن بخشی دره ای حاصل می شود که در امتداد ناحیه خورد شده یک گسل یا در امتداد نوار باریک از سنگ های گسله ضعیف ، فرسوده شده است مثلاً در امتداد ساحل نوااسکاتیای شمالی

fault-line-valley shoreline

ساحل دره خط گسلی خط ساحلی که توسط غرق شدن بخشی دره ای حاصل می شود که در امتداد ناحیه خورد شده یک گسل یا در امتداد نوار باریک از سنگ های گسله ضعیف ، فرسوده شده است مثلاً در امتداد ساحل نوااسکاتیای شمالی

fault-line-valley shoreline|shoreline|shoreline

رشته بلورین
بوسیله حضور بلورهای رشته ای یا تشخیص داده می شود ، رشته بلورین بوسیله حضور بلورهای رشته ای یا تشخیص داده می شود

fibrocrystalline

خط ثابت ژئودزی

fiducial line

سفال پزی ، خاک کوزه گری ، ظروف سفالی یا گلی

figuline

ریزبلورین
توصیف یک بافت درهم پیوند خورده یک سنگ رسوبی کربناته که دارای بلورهایی است که قطر آنها بین 016/0 تا 62/0 میلی متر است (فولک 1959) ،
و همچنین بین 01/0 تا 1/0 میلی متر (کاروتزی و تکستوریس 1967)
و بین 01/0 تا 5/0 میلی متر (بیسل و چیلینگر 1967) یا کمتر از 0/1 میلی متر می‌باشد (کرانینین 1948)
مقایسه شود با ریزدانه ، ریزبلورین توصیف یک بافت درهم پیوند خورده یک سنگ رسوبی کربناته که دارای بلورهایی است که قطر آنها بین 016/0 تا 62/0 میلی متر است (فولک 1959) ، و همچنین بین 01/0 تا 1/0 میلی متر (کاروتزی و تکستوریس 1967) و بین 01/0 تا 5/0 میلی متر (بیسل و چیلینگر 1967) یا کمتر از 0/1 میلی متر می‌باشد (کرانینین 1948) مقایسه شود با ریزدانه

finely crystalline

خط تطبیق آتش ، هماهنگی پشتیبانی آتش ، تطبیق پشتیبانی آتش
خط فرزی (ترجیحاً در امتداد عارضه های مشخص زمین ) که برای کنترل آتش پشتیبانی عملیات نظامی به کار برده می شود
این خط به نحوی ترسیم گردیده که به حداکثر آزادی ، عملیات نظامی ، اطمینان می بخشد ودر همان حال تلفات نیروی خودی و مداخله هوایی با طرح های زمینی مانور را با حداثل می رساند

fire support coordination line

سیم آتش
سیم آتش ازپناهگاه تاسیم رابط ادامه دارد سیم آتش سیم دولایی است که دورقرقره ای پیچیده شده و بارها مورداستفاده قرارمیگیرد سیم آتش بایدمقاومت مکانیکی کافی دربرابر ضربات ناشی ازسنگهای پرتاب شده راداشته باشدوتوسط سنگهای نوک تیزدرحال پهن کردن روی زمین خراشیده نشود ، سیم آتش سیم آتش ازپناهگاه تاسیم رابط ادامه دارد سیم آتش سیم دولایی است که دورقرقره ای پیچیده شده و بارها مورداستفاده قرارمیگیرد سیم آتش بایدمقاومت مکانیکی کافی دربرابر ضربات ناشی ازسنگهای پرتاب شده راداشته باشدوتوسط سنگهای نوک تیزدرحال پهن کردن روی زمین خراشیده نشود

firing line

خط برفاب
بالاترین سطحی که برف زمستانی روی یک یخچال عقب نشینی می کند ، خط برف
لبه ی پوشیده شده از برف در انتهای فصل تابستان بنابراین مرزی است میان پهنه ی یخی که در زیر قرار گرفته و زون خیس شده ی بالایی ، خط برفاب بالاترین سطحی که برف زمستانی روی یک یخچال عقب نشینی می کند ، خط برف لبه ی پوشیده شده از برف در انتهای فصل تابستان بنابراین مرزی است میان پهنه ی یخی که در زیر قرار گرفته و زون خیس شده ی بالایی

firn line

رودزیان
حیوانات ساکن رودخانه های دائمی ، رودزیان حیوانات ساکن رودخانه های دائمی

fluvicoline

فوزولینید
رجوع شود به fusulinid

fusuline

گازولین
نوعی ماده ی فرار نفتی که از تقطیر هیدرو کربنها به وجود می آید ، گازولین نوعی ماده ی فرار نفتی که از تقطیر هیدرو کربنها به وجود می آید

gasoline

ناوزمین ، ژئوسنکلینال

geocyncline

ناو زمین ، ژیوسنکلینال
تیوری ژیو سنکینال برای اولین بار در سال 1859 توسط " هال" ارایه شد وی در هنگام مطالعه بر روی رسوبات پالیوزوییک تحتانی کوههای آپالاش اظهار کرد که این رسوبات در نواحی کم عمق دریا برجای گذاشته شده اند رسوبات مزبور از ماسه سنگهای با جورشدگی خوب ، کربناتها وشیلها و مقدار خیلی کمی گری وک تشکیل شده است ضمنا" وی معتقد بود که کف حوضه بر اثر نیروی وزنی رسوبات در هنگام رسوبگذاری فرونشینی کرده وموجب چین خوردگی و دگرگونی رسوبات شده است
" کی "در سال 1951 اظهار داشت که ژیوسنکلنیال عبارت است از یک منطقه گسترده با فرونشینی زیادی است که در زیر مجموعه ای از سنگها قرار گرفته و کوهزایی از اختصاصات آن نمی باشد ، ژیوسنکلینال تیوری ژیو سنکینال برای اولین بار در سال 1859 توسط " هال" ارایه شد وی در هنگام مطالعه بر روی رسوبات پالیوزوییک تحتانی کوههای آپالاش اظهار کرد که این رسوبات در نواحی کم عمق دریا برجای گذاشته شده اند رسوبات مزبور از ماسه سنگهای با جورشدگی خوب ، کربناتها وشیلها و مقدار خیلی کمی گری وک تشکیل شده است ضمنا" وی معتقد بود که کف حوضه بر اثر نیروی وزنی رسوبات در هنگام رسوبگذاری فرونشینی کرده وموجب چین خوردگی و دگرگونی رسوبات شده است " کی "در سال 1951 اظهار داشت که ژیوسنکلنیال عبارت است از یک منطقه گسترده با فرونشینی زیادی است که در زیر مجموعه ای از سنگها قرار گرفته و کوهزایی از اختصاصات آن نمی باشد

geosyncline

حاشیه لثه
حد نهایی لثه که اطراف دندان را احاطه کرده است حاشیه لثه خطی است که تاج کلینیکی را از ریشه کلینیکی جدا می کند در دهان سالم معمولا" بالاتر از c e j است و با بالا رفتن سن یا بیماریهای لثه در حد آن یا پایینتر از آن قرار می گیرد پس بر خلاف c e j که همیشه ثابت است حاشیه لثه متغیر است ، حاشیه لثه حد نهایی لثه که اطراف دندان را احاطه کرده است حاشیه لثه خطی است که تاج کلینیکی را از ریشه کلینیکی جدا می کند در دهان سالم معمولا" بالاتر از c e j است و با بالا رفتن سن یا بیماریهای لثه در حد آن یا پایینتر از آن قرار می گیرد پس بر خلاف c e j که همیشه ثابت است حاشیه لثه متغیر است

gingival line

خط شیب ، خط پروژه ، خط مبنا

grade line

خط شیب ، خط مبنا ، خط تعیین شیب

graded line

خط محور- خط شبکه

grid line

خطوط شبکه

grid lines|grid line|grid line

شیب شوری دریا
افزایش رو به پایین شوری آب دریا یا شور تر شدن آب دریا با افزایش عمق مقایسه شود با: thermacline ، شیب شوری دریا افزایش رو به پایین شوری آب دریا یا شور تر شدن آب دریا با افزایش عمق مقایسه شود با: thermacline

halocline

نیمه بلورین ، نیمه بلورین
معادل hyalocrystalline

hemicrystalline

نیمه بلورین معادل hyalocrystalline

hemicrystalline|hyalocrystalline|hyalocrystalline

تپه ، پشته ، خاکهای تپه ای ، تپه ماهورهای تپه ای

hill colline

تمام بلورین ، تمام بلورین
نوعی بافت در سنگهای آذرین است این بافت مربوط به سنگها یا بخشی از سنگهایی است که تماما از بلور تشکیل شده اند ، تمام بلورین نوعی بافت در سنگهای آذرین است این بافت مربوط به سنگها یا بخشی از سنگهایی است که تماما از بلور تشکیل شده اند

holocrystalline

هم بلورین
مترادف با homogranular

homeocrystalline

هم شیب صفت تک شیب (homocline)

homoclinal|homocline|homocline

تک شیب

homocline

هم دانه ای (الف) نوعی بافت سنگی با بلورهای هم اندازه (و یا با اندازه نزدیک به هم) ، نمودار توزیع اندازه چنین بلورهای هم اندازه ای در سنگ های دگرگونی (به خاطر فعال بودن فرآیندهای نوکلاسیون و رشد تفریقی) به صورت لاگ نرمال است (ب) سنگی با بافت بلورین هم اندازه ، متضاد: heterogranular مترادف: equigranular ، even-grained ، homeocrystalline

homogranular|equigranular|equigranular|even-grained|homeocrystalline

هیالین ، شیشه ای ، زجاجی ، شیشه مانند ، شفاف ، غشایی روشن و بیرنگ مانند بال سنجاقکها

hyaline

خط شیب هیدرولیکی

hydraulic gradient line

شیب پسین و پیشین ناحیه اصلی صدف بازویی یک بازوپا ، این قسمت های مایل در قسمت فوقانی و سمت راست صدف قرار گرفته‌اند و به صورت ساعتگرد از بخش ارتوکلاین به اطراف کشیده شده‌اند

hypercline

سیر شده از نمک ، اشباع از نمک

hypersaline

پاره بلورین

hypocrystalline

نیمه شیشه ای
نوعی بافت آذرین که در آن اجزاء بلورین در خمیره‌ای شیشه‌ای قرار گرفته اند و نسبت بلورها به شیشه در آن بین 3:5 و 1:7 است ، نیمه شیشه ای نوعی بافت آذرین که در آن اجزاء بلورین در خمیره‌ای شیشه‌ای قرار گرفته اند و نسبت بلورها به شیشه در آن بین 3:5 و 1:7 است

hypohialine

در امتداد

in line

خمیدگی ، شیب ، اراضی شیبدار حاشیه جاده ها ، خاکهای شیبدار کنار جاده

incline

جانوران میهمان جانوری که در لانه گونه دیگری زندگی می کند

inquiline

تخلخل بین بلوری این نوع تخلخل در دولومیت ها بیشتر وجود دارد ، هنگامی که کلسیت به دولومیت تبدیل می شود ، حجم دولومیت 13% کمتر از حجم کلسیت است و به دلیل کاهش حجم این نوع تخلخل به وجود می آید

intercrystalline porosity|porosity|porosity|intercrystalline

منحنی میزان بدون مقدار

intermediate contour line

خط زمانی بین المللی
خط فرضی طول جغرافیایی 180 درجه شرقی یا غربی نصف النهار مبداء ، خط زمانی بین المللی خط فرضی طول جغرافیایی 180 درجه شرقی یا غربی نصف النهار مبداء

international date line

هم میل ، هم شیب ، چین هم شیب

isocline

خطوط هم ارز

isogonic line

خط تراز ، منحنی میزان

isohype contoure line

منحنی میزان ارایه شده با نمادهای مخصوص به منظور طراحی مقدار ناحیه محصور اغلب گودالها یا قلل کوهها

isolated contour line

خط هم بار
خطی که نقاط هم ارزش را به یکدیگر متصل می کند ، خط هم بار خطی که نقاط هم ارزش را به یکدیگر متصل می کند

isoline

خط هم ارزش واسطه یابی شده

isometric line

خطوط هم لرزه

isoseismic line

خط عبوری

lane line

خط ، عارضه هندسی ارایه شده به کمک یک سری نقاط
خط آنالوگ رایانهای موجودیت های مستقل جغرافیایی نظیر جاده ها ، رودها ، خطوط ساحلی

line

خط متحرک

loose line

حد زمین

lot line

خط مارشال ، حداندیزیت ، خط اندزیت

marshal line

خط حد اکثر جریان

maximum flow line

مدیترانه ای حوضه اقیانوسی بین دو قاره همگرا ، اسم: Mesogeosyncline

mediterranean|mesogeosyncline|mesogeosyncline

میوژئوسینکلین

meogeosyncline

نیم بلورین

mercocrystalline

نیمه بلورین ، هیپوکریستالین

merocrystalline

بزرگ ناودیسی که داخل یک قاره واقع شده باشد

mezogeosyncline

میکروکلین ، یکی از اعضاء گروه فلدسپار ، میکروکلین
فرمول شیمیایی :KAlSi3 O8
گروه کانی شناسی (شیمیایی): سیلیکات
گروه کانی (ساختاری): تکتوسیلیکات
رنگ:معمولا سفید ، زرد ، صورتی و گاه آبی فیروزه ای
جلا:شیشهای ولی اگر حالت هوازده داشته باشد جلا خاکی است
سیستم تبلور:تریکلینیک
کلیواژ: در یک جهت کامل و در سایر جهات خوب
شکستگی :صدفی
سختی: 6 - 6 5
رنگ خاکه:سفید
وزن مخصوص : 2 5
کانیهای همراه: کوارتز ، موسکویت ، پلاژیوکلاز
شرایط تشکیل: میکروکلین یک کانی رایج در اغلب سنگها است با این وجود نسبت به سایر کانیهای هم خانواده خود کمتر شناخته شده است آمازونیت نوعی میکروکلین است که به رنگ سبز فیروزه ای است این کانی با بعضی دیگر از کانیهای خانواده فلدسپاتها پلیمورف است
نام های دیگر این کانی : Amazonstone - green

microcline

ریز بلورین ، بسنگهائی که دارای بلورهای دانه ریز می باشند اطلاق می شود

microcrystalline

خط وسط ، خط میانی

midline

شیشه بلورین ، Halocrystalline

miocrystalline

زمین ناودیس ناآتشفشانی ، میوژیوسنکلینال
* زمین ناودیسی که در آن پدیده های آتشفشانی با رسوبگذاری با هم ، همراه نیستند ، بخش غیرآتشفشانی یک اورتوژئوسینکلاین که در نزدیکی کراتن ، قرار گرفته است

* شیار یا فرورفتگی است که بین دو منطقه بر آمده حوضه های اقیانوسی و کریتونی محصور شده است به عبارت دیگر میوژیوسنکلینال شامل یک سری حوضه هایی است که در طول لبه کریتون قرار دارند به طور خلاصه رسوبات بخش کم عمق هستند که سنگ های آتشفشانی در آن دیده نمی شود

مترادف: miomagmatic zone
مقایسه شود با: eugeosyncline
در این مورد به معنای واژه ensialic geosyncline نیز مراجعه نمایید

miogeosyncline

زمین ناودیس ناآتشفشانی ، میوژیوسنکلینال - * زمین ناودیسی که در آن پدیده های آتشفشانی با رسوبگذاری با هم ، همراه نیستند ، بخش غیرآتشفشانی یک اورتوژئوسینکلاین که در نزدیکی کراتن ، قرار گرفته است - - * شیار یا فرورفتگی است که بین دو منطقه بر آمده حوضه های اقیانوسی و کریتونی محصور شده است به عبارت دیگر میوژیوسنکلینال شامل یک سری حوضه هایی است که در طول لبه کریتون قرار دارند به طور خلاصه رسوبات بخش کم عمق هستند که سنگ های آتشفشانی در آن دیده نمی شود - - مترادف: miomagmatic zone - مقایسه شود با: eugeosyncline - در این مورد به معنای واژه ensialic geosyncline نیز مراجعه نمایید -

زون ناماگمایی (Miogeosyncline)

miomagmatic zone|miogeosyncline|miogeosyncline

تک شیب ، خم شدن بطرف پائین لایه ها از یک سطح بالاتر بسطح پائین تر ، تک شیب
چینه ای که در امتداد یک خط تاخورده باشد و یا دارای یک پهلو باشد ، تک شیب چینه ای که در امتداد یک خط تاخورده باشد و یا دارای یک پهلو باشد

monocline

در کلادیسم ، این عنوان برای طیف منظمی از تغییرات که توسط یک خصوصیت همسان ، به نمایش درمی آید ، بکار می رود
مترادف: transformation series

morphocline

مادر زمین ناودیس
عنوان ارائه شده توسط استیل برای زمین ناودیسی که با تبدیل شدن به یک سیستم کوهستانی چین خورده به بلوغ می رسد در این مورد به معنای واژه orogeosyncline مراجعه نمایید ، مادر زمین ناودیس عنوان ارائه شده توسط استیل برای زمین ناودیسی که با تبدیل شدن به یک سیستم کوهستانی چین خورده به بلوغ می رسد در این مورد به معنای واژه orogeosyncline مراجعه نمایید

mother geosyncline

خط چند شیبه ، خط چند شیبی

multi-slope line

بنزین طبیعی ، هیدروکربورهائی که در گازهای طبیعی مرطوب یافت می شوند

natural gasoline

خطی که نقشه را از حاشیه جدا می کند

neat line

خط دور نقشه ، خطی که یک نقشه را احاطه می کند ، خطی که دور یک نقشه کشیده می شود

neatline

ساحل غرق شونده ، ساحلی که در حال غرق شدن است

negative shoreline

نفلین ، نفلین
فرمول شیمیایی( Na ، K)AlSiO4
گروه کانی شناسی (شیمیایی): سیلیکات
گروه کانی (ساختاری): تکتوسیلیکات
رنگ:معمولا سفید تا خاکستری یا قهوه ای
جلا:چرب تا تیره خاکی
سیستم تبلور:هزاگونال
کلیواژ: در سه جهت ضعیف
شکستگی :صدفی
سختی: 5 5 - 6
رنگ خاکه:سفید
وزن مخصوص : 2 6
کانیهای همراه: کلسیت ، فلدسپات ، آلبیت ، آپاتیت ، بیوتیت ، هورنبلند و سایر فلدسپاتوئیدها
شرایط تشکیل: نفلین یک کانی اصلی سنگ ساز است که در بعضی از سنگهای آذرین مانند نفلین سینیت ، نفلین مونزونیت و نفلینیت یافت میشود اختلاف اصلی بین این سه سنگ در میزان حضور فلدسپات در آنها است در نفلین سینیت فقط فلدسپات پتاسیم وجود دارد ، در نفلین مونزونیت هر دو نوع فلدسپات پتاسیم و پلاژیوکلاز وجود دارد و نفلینیت هیچکدام حضور ندارند نفلین یکی از اعضای گروه شبه فلدسپاتها است نفلین با اسید واکنش میدهد و مانند کلسیت می جوشد

nepheline

نیکلین
ترکیب شیمیایی :NiAs
درصد مواد:Ni43 22% As56 08%
سیستم تبلور: هگزاگونال
رده بندی:سولفور
رخ:ناقص
جلا: فلزی
شکستگی: صدفی
شفافیت: کدر(اپاک)
نوع سختی : ترد
خاصیت مغناطیسی: ندارد
اشکال ظاهری : بندرت بلوری ، آگرگات توده ای ، دانه ای ، فیبرهای رشته مانند
ژیزمان :کمیاب ; آلمان غربی و شرقی ، چک و اسلواکی ، کانادا و
خواص شیمیایی : محلول در HNO3
رنگ کانی : قرمز ، متمایل به قهوه ای
رنگ خاکه: قهوه ای سیاه
تفاوت با کانی های مشابه :سختی و چگالی
تشابه کانی شناسی : پیروتین ، بیسموت خالص
پاراژنز : آرسنیک ، سافلوریت ، کلوآنتیت ، اسکوترودیت
منشا تشکیل :هیدروترمال ، ماگمائی
شکل بلورها:منشوری ، پیرامیدال
محل پیدایش: مراکش
قابلیت هدایت الکتریکی دارد
نام آن از کلمه نیکل (ترکیب شیمیایی) گرفته شده است
سختی : 5 5
چگالی : 7 8
نامهای دیگر این کانی : Arsenical nickel

nickeline

خط نودال

nodal line

لوله نفت

oil line

صدف قائم
الف) انحراف یا خمیدگی ناحیه اصلی کفه های یک بازوپا که در ادامه صفحه دوزی صدف شکل می گیرد
ب) بدنه صدف یک نرم تن دو کفه ای (و در برخی گونه ها ، دندانه های مفصلی این موجودات) که بر محور لولای آن عمود یا تقریباً عمود است مترادف: acline در چینه شناسی
ج) خطوط رشد صدف یک شکم پا که شیارهای صدف را به صورت عمود بر رشد آنها ، قطع می کنند ، صدف قائم الف) انحراف یا خمیدگی ناحیه اصلی کفه های یک بازوپا که در ادامه صفحه دوزی صدف شکل می گیرد ب) بدنه صدف یک نرم تن دو کفه ای (و در برخی گونه ها ، دندانه های مفصلی این موجودات) که بر محور لولای آن عمود یا تقریباً عمود است مترادف: acline در چینه شناسی ج) خطوط رشد صدف یک شکم پا که شیارهای صدف را به صورت عمود بر رشد آنها

orthocline

ناب زمین ناودیس ، جفت زمین ناودیس
ژئوسنکلاینی که در فاصله میان دو کراتون قاره ای و اقیانوسی شکل گرفته و حاوی هر دو کمربند آتشفشانی (یوژئوسنکلینال) و غیر آتشفشانی (میوژئوسنکلینال) است مترادف: primary geocyncline ، geocynclinal couple
نیز ببینید: miogeosyncline ، eugeosyncline

orthogeocyncline

خطی در امتداد حاشیه داخلی صدف دو کفه ای نرم تن که در آن بافت منتقل به صدف متصل می شود

pallial line

شبه زمین ناودیس
الف) زمین ناودیسی که در یک سکوی قاره یا در ناحیه ای پایدار و مستحکم شکل گرفته است؛ یک حوضه خشکی زایی در عرض یک کمربند کوهزایی ، مترادف: intrageosyncline
ب) یک گودی یا فرورفتگی اقیانوسی که به صورت همزمان با یک سکوی قاره ای و در حاشیه آن شکل گرفته است
مقایسه شود با: idiogeosyncline ، شبه زمین ناودیس الف) زمین ناودیسی که در یک سکوی قاره یا در ناحیه ای پایدار و مستحکم شکل گرفته است؛ یک حوضه خشکی زایی در عرض یک کمربند کوهزایی ، مترادف: intrageosyncline ب) یک گودی یا فرورفتگی اقیانوسی که به صورت همزمان با یک سکوی قاره ای و در حاشیه آن شکل گرفته است مقایسه شود با: idiogeosyncline

parageosyncline

خط نفوذ

percolation line

گنبد ، پیراشیب
(چین): عنوانی کلی برای چینی که شیب طبقات آن در جهت یک مرکز معین و یکسان می باشد ، طبقاتی که شیب آنها در جهت مخالف با مرکز (در جهت مقابل آن) است ، یک گنبد و طبقاتی که به سمت مرکز مورد نظر خمیده شده اند ، یک حوضه یا فرورفتگی را ایجاد می کنند
نیز ببینید: quaquaversal ، centrocline ، پیراشیب (چین): عنوانی کلی برای چینی که شیب طبقات آن در جهت یک مرکز معین و یکسان می باشد ، یک حوضه یا فرورفتگی را ایجاد می کنند نیز ببینید: quaquaversal

pericline

ترموکلین دایمی
افق عمیقی از قاعده لایه مختلط(معمولا200 متری) تا آبهای عمیق(حدود1000 متری)که حرارت به سرعت کاهش می یابد ، ترموکلین دایمی افق عمیقی از قاعده لایه مختلط(معمولا200 متری) تا آبهای عمیق(حدود1000 متری)که حرارت به سرعت کاهش می یابد

permanent thermocline

فاز ، مرحله
(شیمی):یک جزء همگن و از نظر فیزیکی متمایز از یک ماده
(زمان زمین شناسی): عنوان ارائه شده توسط هجدهمین گردهمایی بین المللی زمین شناسی در پاریس (1900) ، برای واحد زمان زمین شناسی که از نظر بزرگی پس از age یا عصر قرار داشته و طی آن سنگهای یک زون شکل گرفته اند واژه مزبور در همان زمان نیز کاربرد اندکی داشته و امروزه به واژه ای منسوخ تبدیل شده است
مترادف: time ، episode (ب) [stratig] moment
(زمین شناسی یخچالها): زیرمجموعه غیررسمی یک stage (طبقه ، مرحله) ، عنوان مزبور توسط افلینت (1957) ، برای نهشته های جمع شده در دریاچه های بزرگ یخچالی که طی دوره های مختلف و در سطوحی متفاوت انباشته شده اند ، بکار رفته است
(آذرین):بازه ای از روند پیشروی یک فرآیند معین ، خصوصاً فصلی از تاریخچه فعالیتهای آذرین در یک منطقه مانند فاز وکلانیک و فازهای آذرین درونی یا نفوذی اصلی و فرعی
(رسوب شناسی):(الف) محصول یا حجم رسوبات حاصل از هر نوسان محیط منتقل کننده مواد ، چنین زیر واحدی احتمالاً یک لایه می باشد (ب) نوسانی گذرا یا فرعی در سرعت یک جریان رسوبگذار که منجر به تولید یک لایه می شود
(چینه شناسی):(الف) یک رخساره سنگ شناسی خصوصاً نمونه ای کوچک مقیاس مانند یک رخساره فرعی که درون رخساره ای نرمال قرار دارد و یا رخساره ای با گستره زمانی و مکانی ناچیز ، برای مثال فاز دریایی یا فاز رودخانه ای سازند pocono عنوان مزبور توسط مک کی (1938) برای زیر مجموعه ای فرعی از یک سازند نیز بکار رفته است (ب) واژه ای که توسط فنتون بدین گونه تعریف شده است: یکی از وجوه یا شرایط موضعی یا منطقه ای یک چینه یا مجموعه ای از چینه های معین که توسط هر دو فاکتور طبیعت اولیه و تغییرات ثانویه که در این میان فاکتور دوم ، فاکتور تعیین کننده تر بوده است ، ناشی شده است برای مثال ، تغییر ناشی از گسل خوردگی ، چین خوردگی ، دولومیتی شدن ثانویه و یا فرسایش
ج) چینه شاخصی که در موقعیتهای متفاوت در یک مقطع چینه شناسی ، تکرار شده و نشان دهنده شکل گیری و تکرار شرایط و محیطهای یکسان در بازه های زمانی مختلف می باشد
(نقشه برداری): جابجایی ظاهری شی مورد بررسی در عملیات نقشه برداری که محصول تفاوت در میزان نور دریافت شده در دو طرف بوده و منجر به بروز خطا در برداشت می‌شود

phase

مرز فاز ، خط مرزی

phase boundary

تغییر فاز

phase change

تغییرات فازی

PHASE CHANGES

نمودار فازی
دیاگرامی که نشان دهنده مرزهای میادین یا محدوده های ثبات یا پایداری فازهای مختلف یک سیستم است معمولاً محورهای مختصات چنین دیاگرامی ارائه دهنده پارامترهای کمی چون دما ، فشار و ترکیب می باشند (و البته به این نمونه ها محدود نمی شوند)
مترادف: equlilibrium diagram ، نمودار فازی دیاگرامی که نشان دهنده مرزهای میادین یا محدوده های ثبات یا پایداری فازهای مختلف یک سیستم است معمولاً محورهای مختصات چنین دیاگرامی ارائه دهنده پارامترهای کمی چون دما ، فشار و ترکیب می باشند (و البته به این نمونه ها محدود نمی شوند) مترادف: equlilibrium diagram

phase diagram

لایه بندی فازی
(الف) لایه بندی کانی شناسی سنگهای آذرین عمیق که محصول ظهور و ناپدید شدن تدریجی و عموماً ناگهانی (از پایین به بالا) به فراز فازهای کانی شناختی است
مقایسه شود با: rhythmic layering ، cryptic layering (ب) ساختاری بزرگ مقیاس در سنگهای دگرگونی که توسط لایه هایی تقریباً موازی که دارای منشاهای متفاوتی بوده و از نظر کانی شناسی با سنگهای میزبان (مانند گنایس یا پریدوتیت) متفاوت می باشند ، شکل گرفته است
مترادف: primary banding ، compositional layering ، primary layering ، crystallization banding ، لایه بندی فازی (الف) لایه بندی کانی شناسی سنگهای آذرین عمیق که محصول ظهور و ناپدید شدن تدریجی و عموماً ناگهانی (از پایین به بالا) به فراز فازهای کانی شناختی است مقایسه شود با: rhythmic layering ، شکل گرفته است مترادف: primary banding

phase layering

میکروسکوپ فازی
نوعی میکروسکوپ که از اختلاف فاز موجود میان پرتوهای نوری بازتابیده توسط قسمتهای مختلف جسم مورد بررسی ، به منظور خلق تصویری با جزئیات متمایز و مشخص (علی رغم یکنواختی تقریبی شاخص انکساری در کل قسمتهای جسم) استفاده می کند ، میکروسکوپ فازی نوعی میکروسکوپ که از اختلاف فاز موجود میان پرتوهای نوری بازتابیده توسط قسمتهای مختلف جسم مورد بررسی

phase microscope

صفحه فازی
صفحه ای از جنس مواد دو انعکاسی مانند میکا که در یک میکروسکوپ پلاریزان تعبیه شده و فاز نسبی اجزا یا مولفه های نور پلاریزه شده را تغییر می دهد ، صفحه فازی صفحه ای از جنس مواد دو انعکاسی مانند میکا که در یک میکروسکوپ پلاریزان تعبیه شده و فاز نسبی اجزا یا مولفه های نور پلاریزه شده را تغییر می دهد

phase plate

عکس العمل فازی ، طیف فاز (Phase spectrum)

phase response

عکس العمل فازی ، طیف فاز (Phase spectrum)

phase response|phase spectrum|phase spectrum

قاعده فاز
قانونی که طبق آن در هر سیستم متعادلی ، تعداد درجات آزادی نسبت به اختلاف میان تعداد اجزا و تعداد فازها ، دو واحد بیشتر می باشد F (GP) + 2 ،
مترادف: gibbs phase rule ،
نیز ببینید: mineralogical phase rule

phase rule

قاعده فاز قانونی که طبق آن در هر سیستم متعادلی ، تعداد درجات آزادی نسبت به اختلاف میان تعداد اجزا و تعداد فازها ، دو واحد بیشتر می باشد F (GP) + 2 ، مترادف: gibbs phase rule ، نیز ببینید: mineralogical phase rule

phase rule|gibbs phase rule|gibbs phase rule|mineralogical phase rule

طیف فاز
در مباحث مربوط به لرزه شناسی ، این عنوان برای تغییر فاز فرکانسی حاصل از گذر موج از یک فیلتر ، به کار می رود
مترادف: phase response ، طیف فاز در مباحث مربوط به لرزه شناسی ، به کار می رود مترادف: phase response

phase spectrum

سرعت فاز
سرعت انتشار یک موج منفرد و قابل مشاهده در یک محیط معین ، سرعت نقطه ای با فاز ثابت پارامتر مزبور تابعی از طول موج و فرکانس می‌باشد
علامت اختصاری: c
مقایسه شود با: particle velocity ، سرعت فاز سرعت انتشار یک موج منفرد و قابل مشاهده در یک محیط معین ، سرعت نقطه ای با فاز ثابت پارامتر مزبور تابعی از طول موج و فرکانس می‌باشد علامت اختصاری: c مقایسه شود با: particle velocity

phase velocity

فاز ، مرحله (شیمی):یک جزء همگن و از نظر فیزیکی متمایز از یک ماده (زمان زمین شناسی): عنوان ارائه شده توسط هجدهمین گردهمایی بین المللی زمین شناسی در پاریس (1900) ، برای واحد زمان زمین شناسی که از نظر بزرگی پس از age یا عصر قرار داشته و طی آن سنگهای یک زون شکل گرفته اند واژه مزبور در همان زمان نیز کاربرد اندکی داشته و امروزه به واژه ای منسوخ تبدیل شده است مترادف: time ، episode (ب) [stratig] moment (زمین شناسی یخچالها): زیرمجموعه غیررسمی یک stage (طبقه ، مرحله) ، عنوان مزبور توسط افلینت (1957) ، برای نهشته های جمع شده در دریاچه های بزرگ یخچالی که طی دوره های مختلف و در سطوحی متفاوت انباشته شده اند ، بکار رفته است (آذرین):بازه ای از روند پیشروی یک فرآیند معین ، خصوصاً فصلی از تاریخچه فعالیتهای آذرین در یک منطقه مانند فاز وکلانیک و فازهای آذرین درونی یا نفوذی اصلی و فرعی (رسوب شناسی):(الف) محصول یا حجم رسوبات حاصل از هر نوسان محیط منتقل کننده مواد ، چنین زیر واحدی احتمالاً یک لایه می باشد (ب) نوسانی گذرا یا فرعی در سرعت یک جریان رسوبگذار که منجر به تولید یک لایه می شود (چینه شناسی):(الف) یک رخساره سنگ شناسی خصوصاً نمونه ای کوچک مقیاس مانند یک رخساره فرعی که درون رخساره ای نرمال قرار دارد و یا رخساره ای با گستره زمانی و مکانی ناچیز ، برای مثال فاز دریایی یا فاز رودخانه ای سازند pocono عنوان مزبور توسط مک کی (1938) برای زیر مجموعه ای فرعی از یک سازند نیز بکار رفته است (ب) واژه ای که توسط فنتون بدین گونه تعریف شده است: یکی از وجوه یا شرایط موضعی یا منطقه ای یک چینه یا مجموعه ای از چینه های معین که توسط هر دو فاکتور طبیعت اولیه و تغییرات ثانویه که در این میان فاکتور دوم ، فاکتور تعیین کننده تر بوده است ، ناشی شده است برای مثال ، تغییر ناشی از گسل خوردگی ، چین خوردگی ، دولومیتی شدن ثانویه و یا فرسایش ج) چینه شاخصی که در موقعیتهای متفاوت در یک مقطع چینه شناسی ، تکرار شده و نشان دهنده شکل گیری و تکرار شرایط و محیطهای یکسان در بازه های زمانی مختلف می باشد (نقشه برداری): جابجایی ظاهری شی مورد بررسی در عملیات نقشه برداری که محصول تفاوت در میزان نور دریافت شده در دو طرف بوده و منجر به بروز خطا در برداشت می‌شود

phase|episode|episode

پروژه مرحله ای

phased project

گپ بلورین
نیز بنگرید به : Phoneritic

phenocrystalline

لبه یا حاشیه دهانه ای برگشته (مانند حالت مشاهده شده در شیشه های دارو و بطریها) در پوسته برخی از شعاعیان
، لبه یا حاشیه دهانه ای برگشته (مانند حالت مشاهده شده در شیشه های دارو و بطریها) در پوسته برخی از شعاعیان

phialine

افت سطح ایستایی ، پایین رفتن سطح ایستایی

phreatic decline

خط ثابت

pin line

خط شیب

pitch line

چندبلوری - واژه منسوخ مترادف تمام‌بلورین(هولوکریستالین)

pleocrystalline

شاغول ، خط عمودی
ریسمانی که وزنه ای به انتهای آن آویخته باشد ، خط عمودی - ریسمانی که وزنه ای به انتهای آن آویخته باشد

plumb line

ریسمان شاقول

plumbline

زمین‌ناودیس مرکب
کمربند زمین‌ناودیس-زمین‌تاقدیس در طول حاشیه قاره‌ای و دریافت‌کننده رسوبات از حاشیه بخش اقیانوسی آن (شوکرت ، 1923) ، زمین‌ناودیس مرکب - کمربند زمین‌ناودیس-زمین‌تاقدیس در طول حاشیه قاره‌ای و دریافت‌کننده رسوبات از حاشیه بخش اقیانوسی آن (شوکرت

polygeosyncline

خط انتقال نیرو

power transmission line

زمین ناودیس اولیه
واژه پیو و سینیتزین برای ارتوژئوسنکلینال(1950)

primary geosyncline

زمین ناودیس اولیه - واژه پیو و سینیتزین برای ارتوژئوسنکلینال(1950)

primary geosyncline|orthogeosyncline|orthogeosyncline

گرادیان چگالی
الف) شیب چگالی؛ به ویژه گرادیان قائم نشان‌دهنده یک تغییر مشخص
ب)لایه‌ای از آب در اقیانوس ، مشخص‌شده توسط تغییرات سریع چگالی با عمق
، گرادیان چگالی - الف) شیب چگالی؛ به ویژه گرادیان قائم نشان‌دهنده یک تغییر مشخص - ب)لایه‌ای از آب در اقیانوس ، مشخص‌شده توسط تغییرات سریع چگالی با عمق -

pycnocline

مرز واکنشی - رجوع شود به reaction line

reaction boundry|reaction line|reaction line

منحنی واکنشی - رجوع شود به reaction line

reaction curve|reaction line|reaction line

زمین ناودیس باقیمانده
رجوع شود به autogeocyncline ، زمین ناودیس باقیمانده - رجوع شود به autogeocyncline

residual geosyncline

خط اریب ، خط مایل

rhumb line

ناودیس حاشیه ای
در زمین ساخت نمکی ، یک فرورفتگی محلی که به صورت به دور یک گنبد نمکی ساخته می شود ، زمانیکه نمک چینه های زیرین به سمت گنبد نهشته می شود
نیز ببینید: تاقدیس باقیمانده یا بازماندی مترادف: فروچاله پیرامونی
، ناودیس حاشیه ای - در زمین ساخت نمکی ، زمانیکه نمک چینه های زیرین به سمت گنبد نهشته می شود - نیز ببینید: تاقدیس باقیمانده یا بازماندی مترادف: فروچاله پیرامونی -

rim syncline

ناودیس حلقوی ، گودال حلقوی
ببینید : ring depression

ring syncline

نوعی کانی
فرمول شیمیایی:(Rb ، K)AlSi3O8 ، نوعی کانی - فرمول شیمیایی:(Rb

rubicline

شور ، نمکی
اسم: الف) نهشته ای طبیعی از هالیت یا هر نمک محلول دیگر مثلاً تبخیری نیز ببینید: salines
ب) شکل انگلیسی شده salina که در آن “شور” ممکن است اشاره به سیماهای متنوع از جمله پلایا ، کفه نمکی ، طاوه نمکی ، ماندآب شور ، دریاچه شور ، برکه شور و چاه آب شور یا کارگاه نمک سازی داشته باشد
ج) چشمه نمکی
د) اصطلاحی که در امتداد ساحل لوئیزیائا برای پیکره آب در پشت جزیره سدی کاربرد دارد

صفت: الف) نمکی ، شور حاوی کلرید سدیم محلول مثلاً آب دریا
ب) دارای شوری یا درجه شوری بیشتر از آب دریا مثلاً شورابه
ج) حاوی نمکهای محلول در تجمع هایی آنقدر بزرگ که برای ته نشین شدن کلرید سدیم کافی هستند بسیار شور ، خیلی شور
ب) به مزه ای که شبیه مزه نمک معمولی است گویند خصوصاً مانند آنچه در تعریف یا توصیف کانی ها استفاده می شود ، نمکی - اسم: الف) نهشته ای طبیعی از هالیت یا هر نمک محلول دیگر مثلاً تبخیری نیز ببینید: salines - ب) شکل انگلیسی شده salina که در آن “شور” ممکن است اشاره به سیماهای متنوع از جمله پلایا ، برکه شور و چاه آب شور یا کارگاه نمک سازی داشته باشد - ج) چشمه نمکی - د) اصطلاحی که در امتداد ساحل لوئیزیائا برای پیکره آب در پشت جزیره سدی کاربرد دارد - - صفت: الف) نمکی ، شور حاوی کلرید سدیم محلول مثلاً آب دریا - ب) دارای شوری یا درجه شوری بیشتر از آب دریا مثلاً شورابه - ج) حاوی نمکهای محلول در تجمع هایی آنقدر بزرگ که برای ته نشین شدن کلرید سدیم کافی هستند بسیار شور ، خیلی شور - ب) به مزه ای که شبیه مزه نمک معمولی است گویند خصوصاً مانند آنچه در تعریف یا توصیف کانی ها استفاده می شود

saline

تاقدیس نمکی

salt anticline

قطعهای از تصویر که حاصل در نوردیدن ممنبع نوری در عرض مدیوم ضب کننده است
سیگنال الکتریکی هر اسکن ، قطعهای از تصویر که حاصل در نوردیدن ممنبع نوری در عرض مدیوم ضب کننده است - سیگنال الکتریکی هر اسکن

scan line

شیزوهالین ، چندشوری (محیط)
به محیطی گویند که توسط تغییر شدید از بسیار شور به لب شور یا شرایط شیرین شناسایی می شود مثلا در تالاب های ساحلی که در معرض خشکی فصلی یا دوره ای یا توفان های فصلی یا دوره ای قرار دارد (فولک و سیدلکا 1974) ریشه کلمه: یونانی: جدایش + نمکی ، چندشوری (محیط) - به محیطی گویند که توسط تغییر شدید از بسیار شور به لب شور یا شرایط شیرین شناسایی می شود مثلا در تالاب های ساحلی که در معرض خشکی فصلی یا دوره ای یا توفان های فصلی یا دوره ای قرار دارد (فولک و سیدلکا 1974) ریشه کلمه: یونانی: جدایش + نمکی

schizohaline

لوله فاضلاب

sewer line

خط ساحلی ، خط کرانه یی ، دریامرز

shoreline

خطوط اسکلتی

skeletons line

خط برف ، حد پایینی برفهای دایمی

snowline

میکروکلین سدیمی ، میکروکلین قلیایی
نوعی میکروکلین که در آن ، سدیم جانشین پتاسیم شده است؛ بویژه آنورتوکلاز

soda microcline

میکروکلین سدیمی ، میکروکلین قلیایی - نوعی میکروکلین که در آن ، سدیم جانشین پتاسیم شده است؛ بویژه آنورتوکلاز

soda microcline|microcline|microcline

طناب عمق یاب ، سیم اندازه گیری ژرفای آب ، خط برداشت

رجوع شود به lead line (ژرفاسنج [گوی سربی که به ریسمان وصل است])

sounding line

طناب عمق یاب ، سیم اندازه گیری ژرفای آب ، خط برداشت - - رجوع شود به lead line (ژرفاسنج [گوی سربی که به ریسمان وصل است]) -

sounding line|lead line|lead line

اسپلین ، نوار ، زبانه ، نوار باریک ، لبه کام وزبانه ، زبانه دار کردن
قطعهای چند اسمی با درجه k و پیوستگی مشتقهای درجه 1k در اتصالهای مشترک بین قطعات ، این قطعات برای محاسبه خطی که از میان تعدادی نقطه گذشته بکار می روند
در تعیین بازماندسازی ، منحنی همواری که نشان دهنده میدان گرانشی منطقه است ، زبانه دار کردن - قطعهای چند اسمی با درجه k و پیوستگی مشتقهای درجه 1k در اتصالهای مشترک بین قطعات ، این قطعات برای محاسبه خطی که از میان تعدادی نقطه گذشته بکار می روند - در تعیین بازماندسازی

spline

خط‌سنگی

stone line

خط جریان

stream line

خط جریان

streamline

کشیدگی خط

stretch of line

نیمه قلیایی

subalkaline

نقاط و خطوطی که از عوارض محلی ویژه را توصیف می کنند:
قلهها (حداکثرهای محلی)
چاهها یا گودالها (حداقلهای محلی)
گذرها

surface specific points and line

ناودیس ، چینی که شیب لایه ها در دو سمت به سمت درون می باشد
، چینی که شیب لایه ها در دو سمت به سمت درون می باشد -

syncline

زمین ناودیس کافتی
یک زمین ناودیس که به عنوان یک کافت یا ژرفنا بین گسل ها تشکیل شده است (کی 1945) مقایسه شود با: آلاکوژن ، زمین ناودیس کافتی - یک زمین ناودیس که به عنوان یک کافت یا ژرفنا بین گسل ها تشکیل شده است (کی 1945) مقایسه شود با: آلاکوژن

taphrogeosyncline

گرماشیب ، دمالایه
لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
(اقیانوس شناسی) شیب قائم منفی دمایی که ویژگی لایه ای از آب اقیانوس در زیر لایه مخلوط شده است همچنین به لایه ای که در آن ، این شیب ظاهر می شود می گویند ترموکلاین ممکن است فصلی یا دائمی باشد
مقایسه شود با: هالوکلاین (halocline)
نیز ببینید: لایه ناپیوستگی ، دمالایه - لایه منعکس کننده صوت در اب دریا - (اقیانوس شناسی) شیب قائم منفی دمایی که ویژگی لایه ای از آب اقیانوس در زیر لایه مخلوط شده است همچنین به لایه ای که در آن ، این شیب ظاهر می شود می گویند ترموکلاین ممکن است فصلی یا دائمی باشد - مقایسه شود با: هالوکلاین (halocline) - نیز ببینید: لایه ناپیوستگی

thermocline

تورمالین ، کهربای ناب ، نوعی نمک اسید بورنیک و نمک اسید سیلیسیک
فرمول شیمیایی :NaFe2+ 3 (Al ، Fe3+)6 [(OH)4|(BO3)3|Si6O18]
ترکیب شیمیایی بسیار متغیر با انکلوزیون های مهمFe3+ ، Mn ، Ca و گاه حتی Cr ، Ti ، V ، Li و غیره
سیستم تبلور: رمبوئدریک
رده بندی:سیلیکات
رخ:ناکامل ، مطابق با سطح /1011/
جلا: شیشه ای
شکستگی:صدفی ، نامنظم
شفافیت: غیرشفاف ، نیمه شفاف
نوع سختی:شکننده
اشکال ظاهری :بلوری ، آگرگاتمتراکم ، شعاعی ، رشته ای
ژیزمان : فراوان ; یافت شده درگرانیت ها ، دیوریت ها ، سینیت ها ، ‌ و گرانولیت ها و در سنگهای دگرگونی مجاورتی ، ناحیه ای و سنگهای رسوبی
خواص شیمیایی : در اسیدها نامحلول است
رنگ کانی : سیاه (شورل) ، قهوه ای تا قهوه ای سبز و قهوه ای سیاه (دراویت ، اوویت) ، صورتی تا قرمز تند (روبلیت) ، آبی تا سبزآبی (ایندیگولیت) ، سبز(وردلیت) ، بی رنگ
رنگ خاکه: سفید
تشابه کانی شناسی : آمفیبول ، آکتینوت ، ریه بکیت ، بریل ، آندالوزیت
سختی : 7 - 7 5
چگالی :2 9 - 3 2
پاراژنز : ارتوز ، آپاتیت ، کوارتز ، توپاز
منشا تشکیل :ماگمائی ، پگماتیتی ، دگرگونی ، رگه های تیپ آلپی
شکل بلورها: خورشید تورمالین ، منشوری ، آسیکولار
کاربرد : در الکتروتکنیک ، انواع رنگی آن به عنوان سنگ های قیمتی مصرف می شود
محل پیدایش: ایتالیا
انتهای بلورها در اثر حرارت شارژ الکتریسیته می دهد دارای لومینسانس زرد ، سبزدارد خواص الکتریکی دارد در اسیدها نامحلول است کانیهای مشابه آن آمفیبول ، بریل و آندالوزیت
نام آن از کلمه سیلانی tourmali که معرف صدور بلورها از سیلان به اروپا بوده است مشتق شده است
تورمالین نامی است که عوام به کانی های زیر اطلاق می کنند :
کانی های: Buergerite و Chromdravite و Dravite وFeruviteو Foitite و Liddicoatite و Olenite و Povondraite و Schorl و Uvite و Vanadiumdravite ، نوعی نمک اسید بورنیک و نمک اسید سیلیسیک - فرمول شیمیایی :NaFe2+ 3 (Al ، Fe3+)6 [(OH)4|(BO3)3|Si6O18] - ترکیب شیمیایی بسیار متغیر با انکلوزیون های مهمFe3+ ، Li و غیره - سیستم تبلور: رمبوئدریک - رده بندی:سیلیکات - رخ:ناکامل ، مطابق با سطح /1011/ - جلا: شیشه ای - شکستگی:صدفی ، نامنظم - شفافیت: غیرشفاف ، نیمه شفاف - نوع سختی:شکننده - اشکال ظاهری :بلوری ، رشته ای - ژیزمان : فراوان ; یافت شده درگرانیت ها ، ناحیه ای و سنگهای رسوبی - خواص شیمیایی : در اسیدها نامحلول است - رنگ کانی : سیاه (شورل) ، بی رنگ - رنگ خاکه: سفید - تشابه کانی شناسی : آمفیبول ، آندالوزیت - سختی : 7 - 7 5 - چگالی :2 9 - 3 2 - پاراژنز : ارتوز ، توپاز - منشا تشکیل :ماگمائی ، رگه های تیپ آلپی - شکل بلورها: خورشید تورمالین ، آسیکولار - کاربرد : در الکتروتکنیک ، انواع رنگی آن به عنوان سنگ های قیمتی مصرف می شود - محل پیدایش: ایتالیا - انتهای بلورها در اثر حرارت شارژ الکتریسیته می دهد دارای لومینسانس زرد ، بریل و آندالوزیت - نام آن از کلمه سیلانی tourmali که معرف صدور بلورها از سیلان به اروپا بوده است مشتق شده است - تورمالین نامی است که عوام به کانی های زیر اطلاق می کنند : - کانی های: Buergerite و Chromdravite و Dravite وFeruviteو Foitite و Liddicoatite و Olenite و Povondraite و Schorl و Uvite و Vanadiumdravite

tourmaline

ردنگاشت

trace line

ردنگاشت

traceline

خط پایه سراب

upstream toe-line

خط هشدار

warning line

خط تقسیم آب – مرز حوزه آبخیز

water divide line

مرز آبریز- مرزسرابان

watershed line

کابلی
اصطلاح کلی برای هر سیم یا مفتول فولادی یا کابل انعطاف پذیر (حفاری) استفاده می شود که دسته یا چرخ چاه سطحی را به یک دستگاهی که به درون سوراخ چاه فرستاده شده ، متصل می کند
نیز ببینید: sand line (حفاری)
نیز نوشته می شود: Wireline

wire line

کابلی - اصطلاح کلی برای هر سیم یا مفتول فولادی یا کابل انعطاف پذیر (حفاری) استفاده می شود که دسته یا چرخ چاه سطحی را به یک دستگاهی که به درون سوراخ چاه فرستاده شده ، متصل می کند - نیز ببینید: sand line (حفاری) - نیز نوشته می شود: Wireline

wire line|wireline|wireline

مغزه گیری کابلی - کندن و خارج کردن یک نمونه مغزه (از جنس ماسه سنگ یا شیل نرم) با سر مته ای که در محل ثابت شده و بدون بیرون آوردن و لخت کردن لوله های حفاری ، مثلاً توسط بالا آوردن مغزه در یک محفظه مغزه گیر منقبض شونده و پایین فرستادن همان محفظه یا یک محفظه متناوب به درون محل داخل لوله حفاری در شرف منسوخ شدن

wire-line coring|wire line|wire line

زمین ناودیس کراتونی
یک شبه زمین ناودیس که دارای یک ناحیه بالا آمده منفصل در کراتون نیز می باشد که رسوبات آواری را در خود جا داده است یک گودال درون کراتونی (کی 1945)
مترادف: yoked basin
مقایسه شود با: autogeosyncline

zeugogeosyncline

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

معادل انگلیسی مرز فاز ، خط مرزی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی مرز فاز ، خط مرزی

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما