معادل انگلیسی پیشوندی است بمعنی رگ خونی ((مجرای وابران)) که به اول کلمات می چسبد

پزشكی

پیشوندی است بمعنی رگ خونی ((مجرای وابران)) که به اول کلمات می چسبد

vas (o) -

اصلاح و بهبود

نام شما(اختیاری)

ایمیل شما(اختیاری)

اصلاحیه یا پیشنهاد شما: مانند پیشنهاد معنی جدید، رفع اشکال تایپی و املایی

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی پیشوندی است بمعنی رگ خونی ((مجرای وابران)) که به اول کلمات می چسبد

پیشوندی است به معنی چربی

adip(o)

پیشوندی است که با کلمات دیگر ترکیب شده به آنها معانی انحنا ، کجی ، خمیدگی ، حلقه ای شکل ، گره ای شکل ، پیوستگی ، چسبندگی و التصاق می دهد

ankyl(o)

پیشوندی است به معنای اتاقک ، محوطه ، حفره جیب (به خصوص در مورد سینوس یا حفره های فکی به کار می رود )

antorphine=nalorphine.antr(o)

پیشوندی است بمعنای مفصل ، اتصال ، بند که با کلمات دیگر ترکیب می شود

arthr(o)

ریشه اصلی کلمه ضعف

asthen(o)

کلمه ای است به معنای ناقص که با کلمات دیگر ترکیب می شود

atel(o)

پیشوندی است به معنی شنوایی که با کلمات دیگر ترکیب می شود

audi(o)

پیشوندی است به معنی «خود » که با کلمات دیگر ترکیب می شود

aut(o)

پیشوندی است به معنی غنچه ، شکوفه ، جوانه و جوانه زدن که با کلمات دیگر ترکیب می شود

blast(o)

نیم کلمه ای است به معنای بازو که با کلمات دیگر ترکیب می شود

brachi(o)

پیشوندی است بمعنی غضروف

chondr(o)

پیشوندی است بمعنی جمجمه

crani(o)

پیشوندی است به معنی کیست و مثانه که با کلمات دیگر ترکیب می شود

cyst(o)

نیم کلمه ایست «راست» که با کلمات دیگر ترکیب می شود

dexter(o)

پیشوندیست به معنای طویل که با کلمات دیگر ترکیب میشوند

dodecadactylitis=duodenitis dodecadactyion=duodenum dolich(o)

پیشوندیست به معنای طویل که با کلمات دیگر ترکیب میشوند

dodecadactylitis=duodenitis dodecadactyion=duodenum dolich(o)

پیشوندیست بمعنی پشت ، نمای عقبی

dors(o)

پیشوندی است بمعنای خارج ، خارجی که به کلمات دیگر میچسبد

ect(o)

پیشوندی است به معنی مخ که با کلمات دیگر ترکیب میشود

encephai(o)

پیشوندی است به معنی داخل ، تو ، توئی ، درونی که با کلمات دیگر ترکیب میشود

end(o)

بادسرخ ، بیماری حاد عفونی که در اثر استرپتوکک چرک زا بوده با گسترش التهاب در سنح پوستی و زیر جلدی و گاهی غشاء های مخاطی و تب و اختلالات

erythr(o)

جز کلمه به معنای جنین

fet(o)

پیشوندی است به معنی زرد که به کلمات دیگر میچسبد

flave (o)

پیشوندی است به معنی عقده که با کلمات دیگر ترکیب میشود

gangli(o)

پیشوندی است بمعنی «معده» که به کلمات دیگر می چسبد

gastr(o)

پیشوندی است به معنی «مجرای کبدی» که به کلمات دیگر می چسبد

hepatic(o)

پیشوندی است به معنی عرق که به کلمات دیگر می چسبد

hidr(o)

پیشوندی است به معنی «بزرگ» و « بزرگ شدگی غیر عادی» که به کلمات دیگر می چسبد

megal(o)

پیشوندی است بمعنی «قارچ» که بکلمات دیگر می چسبد

myc (o)

پیشوندی است به معانی «طناب نخاعی» «نخاع شوکی» «مغز استخوان » که به کلمات دیگر می چسبد

myen(o)

پیشوندی است به معنی چشم که به کلمات دیگر میچسبد

ocul(o)

پیشوندی است به معانی «چندتا» «کمی» «کم» «کوچک» که با کلمات دیگر ترکیب می شود

olig(o)

پیشوندی است به معنی چشم که به اول کلمات میچسبد

ophthalm(o)

پیشوندی است به معانی «راست» «مستقیم » «عادی» «صحیح » و «درست » که به کلمات دیگر می چسبد

orth(o)

پیشوندی است به معنی کیسه بیضه

osche (o)

پیشوندیست به معنی کیسه بیضه

osche(o)

پسوندی است ، به معنی شخص یا شیئی که تمایل بخصوصی یا اشتیاق بیمارگونه برای چیزی داشته باشد

phill(o)

ریشه لغت بمعنی لنگنچه کلیوی

pyel(o)

پیشوندیست به معنی ‎> میله ‎> < میله ای شکل‎ < که به کلمات دیگر میچسبد

rhabd(o)

پیشوندی است به معنی «شکاف» «بریدگی » که به کلمات دیگر میچسبد

schilst(o)

پیشوندی است به معنی خمیده یا پیچدار که به کلمات دیگر میچسبد

scoli (o)

پیشوندی است با معانی مشابه معانی پیشوند scet(e) که به آخر کلمات میچسبد

skot (o)- scot (o)

پیشوندی است با معانی مشابه معانی پیشوند scet(e) که به آخر کلمات میچسبد

skot (o)- scot (o)

پیشوندی است به معنی حاشیه پلک و مچ پا که به کلمات دیگر می چسبد

tars(o)

رگ v aberrans رگ نابجا 1- یک لوله کور که گاهی با اپیدیدیم یا مجرای وابران مربتط می باشد 2- هر نوع رگ غیر طبیعی v deferens رگ وابران ، رگ v aberrans رگ نابجا 1- یک لوله کور که گاهی با اپیدیدیم یا مجرای وابران مربتط می باشد 2- هر نوع رگ غیر طبیعی v deferens رگ وابران

vas

مجرای دافق SEMINAL DUCT نیز نامیده می شود

vas deferens

پیشوندی است به معنی رگ خونی «مجرای وابران » که به اول کلمات می چسبد

vas(o)-

رگها v afferentia رگهای آوران ، رگهایی که مایعی را به طرف قسمتی از بدن میاروند v brevia رگهای کوتاه ، شاخه های کوچکی از سرخرگ ، رگها v afferentia رگهای آوران ، رگهایی که مایعی را به طرف قسمتی از بدن میاروند v brevia رگهای کوتاه ، شاخه های کوچکی از سرخرگ

vasa

رگی

vasal

دستگاه عروقی VAS به معنی لوله و رگ VASCULE یعنی رگ کوچک VASCULAR یعنی مربوط به عروق کوچک

vasclular

رگی ، مربوط به رگ یا پر از رگ

vascular

کلسیفیکاسیون عروقی

vascular calcification

کاتتر های عروقی

vascular catheters

سلول های اندوتلیال عروقی

Vascular endothelial cells

فاکتور رشد اپیتلیال عروقی

vascular epithelial growth factor

پرخونی عروق

vascular hyperaemia

بیماری انسداد عروق

vascular occlusive disease

نفوذپذیری رگ

vascular permeability

مقا ومت عروقی

vascular resistance

حالت رگ دار بودن

vascularity

رگ دار شدن

vascularization

رگ گرفتن

vascularize

سیستم رگی بدن یا قسمتی از بدن 2- رگ دار شدن ناحیه خاصی از بدن

vasculature

التهاب یک رگ

vasculitis

رگ برداری ، برش و برداشت یک مجرای وابران ، برداشتن قسمتی از وازدفران ( مجرای دافق )

vasectomy

ایجاد رگهای جدید

vasifactive

رگ مانند

vasiform

التهاب مجرای وابران

vasitis

پیوند یا آناستوموز مجاری وابران و اپیدیدیم

vaso - epididymostomy

-1 وقفه دهنده اعصاب حرکتی رگها ‎ -2 عاملی که سبب توقف کار اعصاب وازوموتور شود

vaso - inhibitor

مربوط به وقفه دهندگی اعصاب حرکتی رگها

vaso - inhibitory

مربوط به وقفه دهندگی اعصاب حرکتی رگها

vaso -inhibitory

تنگ شدگی رگ ، ‌ کاهش قطر رگ خونی ، انقباض عروقی

vasoconstriction

مربوط به تنگ شدگی رگ

vasoconstrictive

تنگ کننده رگ 2- هر چیز که در جهت کاهش قطر رگهای خونی اثر کند

vasoconstrictor

داروهای انقباضی عروق

vasoconstrictors

مجموعه سرخرگهایی که پرتووار از نخاع به پیرامون آن می روند

vasocorona

آن قسمت از عاج دندان که دارای رگ های خونی است

vasodentin

کم شدن قدرت انقباضی رگها یا کلاپس

vasodepression

کاهنده قدرت جریان خون 2- عاملی که سبب تضعیف قدرت انقباضی رگها شود

vasodepressor

نام تجارتی فرآورده های هیدروکلرور ایزوکستروپرپن که به عنوان گشاده کننده رگ و شل کننده زهدان مورد استفاده قرار میگیرد

vasodilan

گشادشدگی رگهای خونی

vasodilatation

اتساع عروقی

vasodilation

متسع کننده عروقی

vasodilator

داروهای متسع کننده ( گشاد کننده ) عروق

vasodilators

پیوند یا آناستوموز مجاری وابران و اپیدیدیم

vaso-epididymostomy

یک عقده رگی یا شبکه رگی

vasoganglion

پرتونگاری از رگهای خونی

vasography

زیاد کننده تونیسیته رگهای خونی

vasohypertonic

کم کننده تونیسیته رگهای خونی

vasohypotonic

بی اثر بر کالیبر رگهای خونی

vasoinert

وقفه دهنده اعصاب حرکتی رگها 2- عاملی که سبب توقف کار اعصاب وازو مونور شود

vaso-inhibitor

بستن مجرای وابران

vasoligation

تغییر در قطر یا کالیبر رگهای خونی

vasomotion

موثر بر قطر یا کالیبر رگهای خونی

vasomotor

دستگاه وازوموتور (حرکت رگهای) بدن

vasomotorium

حالتی که ناشی از نقص توام رگی و عصبی بوده و در نتیجه ، اثر همزمان یا عمل متقابل همزمان رگی و سیستم عصبی

vasoneuropathy

angioneurosis مربوط به فلج رگ

vasoneurosis

آناستوموز یا پیوند اپیدیدیم به انتهای مجرای وابران

vaso-orchidostomy

فلج عصب وازوموتور

vasoparesis

ماده محلول در آبی است که از لب عصبی یا لب خلفی غده هیپوفیز بدست میاید این ماده میتواند فشار خون را بالا ببرد و در عمل جذب مجدد آب بوسیله

vasoparssin

هورمون هایی که در هیپوتا لاموس تولید شده و در قسمت خلفی هیپوفیز ذخیره می شوند عبارتند از : VASOPRESSIN یا DAH ) ANTHIDIURETIC HORMONE ) که کمک به تنظیم فشار خون و از جریان زیاد ادرار جلوگیری می کند

vasopressin

عاملی که سبب انقباض بافت عضلانی مویرگها و سرخرگها شود

vasopressor

سوراخ کردن یا پونکسیون مجرای وابران بیضه

vasopuncture

بازتاب یا رفلکس رگهای خونی

vasoreflex

کم شدن فشار رگی

vasorelaxation

قطع یا برش مجرای وابران بیضه

vasoresection

بخیه یا دوخت و دوز مجرای وابران بیضه

vasorrhaphy

قطع یک رگ یا چند رگ بخصوص قطع مجرای وابران بیضه

vasosection

رشته های حسی عصبی رگها

vasosensory

اسپاسم رگ

vasospasm

جلوگیری کننده از اسپاسم رگها ، از بین برنده اسپاسم رگها

vasospasmolytic

مربوط به اسپاسم رگ

vasospastic

محرک عمل وازوموتور‌ ، محرک حرکت رگ

vasostimulant

نوعی فاکتور فیبرین که از یاخته های آندوتلیال رگها منشاء میگیرد و در تشکیل ترومبین شرکت دارد

vasothrombin

برش مجرای وابران

vasotomy

تنظیم کننده تونیسیته رگ

vasotonic

موثر بر تغذیه از راه تغییر کالیبر رگ های خونی

vasotrophic

محرک رگ ، تأثیر کننده بر روی رگ و موجد منقبض با منبسط شدن آن

vasotropic

پیوند دو سر پاره شده مجرای وابران و بیضه

vasovasostomy

برش و برداشت مجرای وابران بیضه و کیسه منی

vasove.iculectomy

التهاب مجرای وابران بیضه و کیسه منی

vasove.iculitis

برش و برداشت مجرای وابران بیضه و کیسه منی

vasovesiculectomy

التهاب مجرای وابران بیضه و کیسه منی

vasovesiculitls

نام تجارتی فرآورده های هیدروکلرورمتوگزامین که به عنوان عامل بالا برنده فشار خون و مقلد سمپاتیک مورد استفاده قرار می گیرد

vasoxyi

نام تجارتی فرآورده های هیدروکلرور متوگزامین که به عنوان عامل بالا برنده فشار خون و مقلد سمپاتیک مورد استفاده قرار می گیرد

vasoxyl

بزرگ ، وسیع

vastus

پیشوندی است به معنی «آنزیم» «تخمیر» که به کلمات دیگر میچسبد

zym(o)

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی پزشكی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی پزشكی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

اگر این اصطلاح تخصصی پزشكی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

معادل انگلیسی پیشوندی است بمعنی رگ خونی ((مجرای وابران)) که به اول کلمات می چسبد

موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی پیشوندی است بمعنی رگ خونی ((مجرای وابران)) که به اول کلمات می چسبد

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی پزشكی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی پزشكی بر اساس حروف الفبا

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

دیکشنری تخصصی هنر

دیکشنری تخصصی کشاورزی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

تماس با ما