معادل انگلیسی سطح محوری روی هر سطح می توان یک محورچین تعیین کرد ، سطح محوری
سطحی بر روی چنین که در بر گیرنده

زمين شناسی
سطح محوری روی هر سطح می توان یک محورچین تعیین کرد ، سطح محوری
سطحی بر روی چنین که در بر گیرنده محور چین میباشد ، سطح محوری سطحی بر روی چنین که در بر گیرنده محور چین میباشد
axial surface
اصلاح و بهبود
موارد مشابه با اصطلاح تخصصی فارسی سطح محوری روی هر سطح می توان یک محورچین تعیین کرد ، سطح محوری
سطحی بر روی چنین که در بر گیرنده
سطح تراکم ، سطح انباشتگی
accumulation surface
سطح کلی تیرکهای مشبک ، سطح کلی شبکه فلزی
وسعت سطح کلی تماس تیرک ها و یا حایل های یک سازه توری شکل و یا مشبک ، سطح روی همرفته دربرگیرنده تماس تیرکهاو یا حایل های یک ساختار شبکه ای ، سطح کلی شبکه فلزی وسعت سطح کلی تماس تیرک ها و یا حایل های یک سازه توری شکل و یا مشبک
aggregate rack bar surface
سطح فشار آرتزین
سطح پتانسیل سنجی که بالای ناحیه اشباع قرار دارد
مقایسه شود با: normal-pressure surface ؛ normal pressure surface ، سطح فشار آرتزین سطح پتانسیل سنجی که بالای ناحیه اشباع قرار دارد مقایسه شود با: normal-pressure surface ؛ normal pressure surface
artesian-pressure surface
کانال محوری
الف) یک گذرگاه طولی که به درون کالمنالهای یک خارپوست نفوذ کرده و به حفره بدن متصل می شود و عموما اما نه به صورت ثابت در مرکز قرار گرفته است
ب) حفره درون سوزنی به جای مانده از تجزیه میلچه محوری در یک اسفنج ، کانال محوری الف) یک گذرگاه طولی که به درون کالمنالهای یک خارپوست نفوذ کرده و به حفره بدن متصل می شود و عموما اما نه به صورت ثابت در مرکز قرار گرفته است ب) حفره درون سوزنی به جای مانده از تجزیه میلچه محوری در یک اسفنج
axial canal
فشردگی محوری
در کارهای تجربی با سیلندرها ، فشردگی است که موازی با محور سیلندر اعمال می شود ، فشردگی محوری در کارهای تجربی با سیلندرها
axial compression
عبور محوری
عبور اورتوگونال یا عمودی 6 میلچه محوری در مرکز یک سوزنه اسفنج hexactinellid این واژه بویژه درجائیکه که برخی از ملیچه های محوری در محلی نزدیک مرکز کاهش یافته باشند استفاده می شود مانند آنچه در سوزنه هایی با کمتراز6 شعاع دیده می شود ، عبور محوری عبور اورتوگونال یا عمودی 6 میلچه محوری در مرکز یک سوزنه اسفنج hexactinellid این واژه بویژه درجائیکه که برخی از ملیچه های محوری در محلی نزدیک مرکز کاهش یافته باشند استفاده می شود مانند آنچه در سوزنه هایی با کمتراز6 شعاع دیده می شود
axial cross
تغییر شکل محوری
axial deformation
قطر محوری
قطر امیانه ای قدامی-خلفی در edrioasteroidها
مقایسه شود با: Transverse diameter ، قطر محوری قطر امیانه ای قدامی-خلفی در edrioasteroidها مقایسه شود با: Transverse diameter
axial diameter
شیب محوری ، شیب محوری یک چین را گویند
axial dip
میدان دوقطبی محوری
میدان مغناطیسی فرضی متشکل از میدان دو قطبی آرمانی که در مرکز کره زمین قرار گرفته و محور آن در امتداد محور گردشی کره زمین است اگرچه میدان ژئومغناطیسی واقعی دارای این شکل آرمانی نیست اما اینگونه فرض می شود که بعد از میانگین گرفتن ازهزاران سال تغییرات قرنی این حالت وجود خواهد داشت ، میدان دوقطبی محوری میدان مغناطیسی فرضی متشکل از میدان دو قطبی آرمانی که در مرکز کره زمین قرار گرفته و محور آن در امتداد محور گردشی کره زمین است اگرچه میدان ژئومغناطیسی واقعی دارای این شکل آرمانی نیست اما اینگونه فرض می شود که بعد از میانگین گرفتن ازهزاران سال تغییرات قرنی این حالت وجود خواهد داشت
axial dipole field
عناصر یا عوامل محوری
در بلورشناسی ، نسبت واحد فواصل درامتداد محورهای بلورشناختی و زوایای بین این محورها را گویند
axial elements
عناصر یا عوامل محوری در بلورشناسی ، نسبت واحد فواصل درامتداد محورهای بلورشناختی و زوایای بین این محورها را گویند
axial elements|axial element|axial element
بادبزن محوری
دراین بادبزن ها ، جهت جریان هوابه موازات محوربادبزن ومولفه شعاعی آن عملاصفراست دراین بادبزن ها ، مجموعه موتوروپره هادرداخل یک غلاف استوانه ای شکل قراردارند این بادبزن هابه دونوع پره ای ولوله ای تقسیم می شوند ، بادبزن محوری دراین بادبزن ها
axial fan
شیاری ترسیم کننده لوب(محوری) مرکزی تریبولیتها ، جدا کننده لوب محوری از لوب های پرده جنب(غشایی)
axial farrow
شکل محوری
شکلی تداخلی که در آن یک محور چشمی در مرکز شکل قرار گرفته است ، شکل محوری شکلی تداخلی که در آن یک محور چشمی در مرکز شکل قرار گرفته است
axial figure
میلچه محوری
فیبر جانوری که ماده معدنی یک شعاع اسفنجی- سوزنه ای به دور آن رسوب کرده است ، میلچه محوری فیبر جانوری که ماده معدنی یک شعاع اسفنجی- سوزنه ای به دور آن رسوب کرده است
axial filament
جریان محوری
axial flow
کمپرسور با جریان محوری ، کمپرسور محوری
axial flow compressor
پمپ با جریان محوری
axial flow pump
توربین محوری یا توربین موازی ، توربین محوری
یک واژه عمومی برای توربین هایی که جریان آب عبوری از میان تیغه ها یا پره های قابل تنظیم یا ثابت چرخ دوار (چرخشگر)توربین به صورت محوری صورت پذیرد توربین های پروانه ای و همچنین توربین های کاپلان از نوع چرخهای محوری می باشند مانند توربین های پروانه ای و توربین های کاپلان ، توربین محوری یک واژه عمومی برای توربین هایی که جریان آب عبوری از میان تیغه ها یا پره های قابل تنظیم یا ثابت چرخ دوار (چرخشگر)توربین به صورت محوری صورت پذیرد توربین های پروانه ای و همچنین توربین های کاپلان از نوع چرخهای محوری می باشند مانند توربین های پروانه ای و توربین های کاپلان
axial flow turbine
شیار محوری
الف) یکی از دو شیار طولی محاصره کننده محور یک تریلوبیت؛
مترادف: dorsal furrow ب) یک شیار طولی که لب میانی یا محور Merostome را از ناحیه pleural جدا می کند ، شیار محوری الف) یکی از دو شیار طولی محاصره کننده محور یک تریلوبیت؛ مترادف: dorsal furrow ب) یک شیار طولی که لب میانی یا محور Merostome را از ناحیه pleural جدا می کند
axial furrow
پمپ دورانی محوری
axial impeller pump
رشد و نمو یا افزایش محوری
نوعی از رشد و نمو (تشکیل شاخه ای corrallites) در Coralla که بوسیله حضور و بروز دیواره های جداکننده بین کورالیتهای تازه تشکیل شده در محور کورالیت ماده ، تشخیص داده می شود ، رشد و نمو یا افزایش محوری نوعی از رشد و نمو (تشکیل شاخه ای corrallites) در Coralla که بوسیله حضور و بروز دیواره های جداکننده بین کورالیتهای تازه تشکیل شده در محور کورالیت ماده
axial increase
بار محوری
axial load
لب یا بخش محوری
محور یک تریلوبیت (خط یا راستای حرکت و رشد تریلویبیت)
، لب یا بخش محوری محور یک تریلوبیت (خط یا راستای حرکت و رشد تریلویبیت)
axial lobe
صفحه محوری ، سطح محوری ، صفحه محوری
چین خوردگی؛ یک سطح محوری که صفحه ای و مسطح است
بلور شناسی؛ الف) صفحه محورهای اپتیک یک بلورکه از نظر اپتیکی دو محوری است
ب) یک صفحه بلورشناختی شامل دو محور بلورشناسی ، صفحه محوری چین خوردگی؛ یک سطح محوری که صفحه ای و مسطح است بلور شناسی؛ الف) صفحه محورهای اپتیک یک بلورکه از نظر اپتیکی دو محوری است ب) یک صفحه بلورشناختی شامل دو محور بلورشناسی
axial plane
نسبت محوری
axial ratio
نسبت محوری
axial ratio|axial ratios|axial ratios
مقطع محوری
بخشی که یک پوسته فرامینیفرایی را در صفحه ای به دو نیم تقسیم می کند که منطبق بر محور پیچش بوده و proloculus (حفره ابتدایی در روزن داران) را قطع می کند واز آن میگذرد ، مقطع محوری بخشی که یک پوسته فرامینیفرایی را در صفحه ای به دو نیم تقسیم می کند که منطبق بر محور پیچش بوده و proloculus (حفره ابتدایی در روزن داران) را قطع می کند واز آن میگذرد
axial section
کرنش محوری ، تغییر شکل نسبی محوری
axial strain
تنش محوری
axial stress
تنش محوری
axial stress|stress|stress
ساختار محوری
اصطلاحی همگانی برای ساختارهای طولی و متنوع در یک ناحیه محوری کورالیت ، چه یک ستون ترکه مانند اسفنجی یا جامد چه یک Vortex محوری همچنین رجوع شود به: clisophylloid aulos ، ساختار محوری اصطلاحی همگانی برای ساختارهای طولی و متنوع در یک ناحیه محوری کورالیت
axial structure
فشار محوری ، نیروی پیشرانه محوری
axial thrust
گرداب محوری
یک ساختار طولی در ناحیه محوری کوارلیت(سنگ مرجانی) که از به هم تابیدن و به هم پیچیدن لبه های داخلی دیواره اصلی معمولا مرتبط با عوامل اسکلتی عرضی بوجود می آید ، گرداب محوری یک ساختار طولی در ناحیه محوری کوارلیت(سنگ مرجانی) که از به هم تابیدن و به هم پیچیدن لبه های داخلی دیواره اصلی معمولا مرتبط با عوامل اسکلتی عرضی بوجود می آید
axial vortex
کلیواژ صفحه - محوری
رخی که ارتباط تنگاتنگی با صفحات محوری چین ها در سنگها دارد ، چه دقیقا موازی با محورها باشد چه کمی بر روی هرجناح انشعاب یافته ودرو شود (رخ بادبزنی) بیشتر این نوع رخ ها در ارتباط نزدیکی با چین های کوچکتر و فرعی دیده شده در برون زدهای منفرد هستند ولی برخی صرفا موازی با محورهای چین ناحیه ای می باشند
همچنین اینگونه کلیواژها اغلب slaty cleavage هم هستند؛ مقایسه شود با: bedding – plane cleavage
axial-plane cleavage
کلیواژ صفحه - محوری رخی که ارتباط تنگاتنگی با صفحات محوری چین ها در سنگها دارد ، چه دقیقا موازی با محورها باشد چه کمی بر روی هرجناح انشعاب یافته ودرو شود (رخ بادبزنی) بیشتر این نوع رخ ها در ارتباط نزدیکی با چین های کوچکتر و فرعی دیده شده در برون زدهای منفرد هستند ولی برخی صرفا موازی با محورهای چین ناحیه ای می باشند همچنین اینگونه کلیواژها اغلب slaty cleavage هم هستند؛ مقایسه شود با: bedding – plane cleavage
axial-plane cleavage|cleavage|cleavage|axial-plane
سطح لایه بندی
یک سطح مشخص در درون یک توده سنگ لایه بندی شده که نشان دهنده یک سطح اولیه رسوبگذاری است سطح جدایش بین دولایه مجاور سنگ رسوبی ـ اگر این سطح تقریباً منظم یا مسطح باشدـ ، سطح لایه بندی (Bedding plane)خوانده می شود
bedding surface
سطحی که به کمک یک تابع جبری قابل توصیف نیست
complex surface
سطح پیوستگی یا ترکیب
سطحی که در امتداد آن بخش های منفرد یک بلور دوقلو به هم متصل می شوند این سطح ممکن است یک صفحه باشد و معمولاً شبیه سطح یا صفحه دوقلو می باشد نیز ببینید: سطح پیوستگی یا ترکیبی
مترادف: Composition face
composition surface
سطح برش هم مرکز
concentric shearing surface
سطح با بار ثابت
constant charge surface
سطح باپتانسیل ثابت
constant potential surface
سطح ساختاری
constructional surface
سطح خوردگی
یک سطح لایه بندی نامنظم فرورفته که فقط در رسوبات کربناته خاصی یافت می شوند و بوسیله یک رنگ آهن – منگنزدار تشخیص داده می شود و فرض می شود که در نتیجه توقف رسوبگذاری آهک و از محلول زیر دریایی یا انحلال مقداری از مواد قبلاً نهشته شده حاصل می شود مترادف: زون خوردگی ، سطح خوردگی یک سطح لایه بندی نامنظم فرورفته که فقط در رسوبات کربناته خاصی یافت می شوند و بوسیله یک رنگ آهن – منگنزدار تشخیص داده می شود و فرض می شود که در نتیجه توقف رسوبگذاری آهک و از محلول زیر دریایی یا انحلال مقداری از مواد قبلاً نهشته شده حاصل می شود مترادف: زون خوردگی
corrosion surface
سطح ستیغ
سطح الراس؛ سطحی که خطوط ستیغ لایه های یک تاقدیس را بهم متصل می کند مقایسه شود با: Crest plane ، سطح ستیغ سطح الراس؛ سطحی که خطوط ستیغ لایه های یک تاقدیس را بهم متصل می کند مقایسه شود با: Crest plane
crest surface
سطح ناپیوستگی
یک نبود جزئی در ستون رسوبی که عمدتا برون سازندی است ولی شامل ارتباطات بین سازندی ای نیز هست که فاقد فرسایش بزرگ مقیاس هستند این سطح ، در رده پائین تری نسبت به ناپیوستگی فرسایشی قرار می گیرد ( بروم لی 1975 )
مقایسه شود با : سطح حذفی (surface omission) ، سطح ناپیوستگی یک نبود جزئی در ستون رسوبی که عمدتا برون سازندی است ولی شامل ارتباطات بین سازندی ای نیز هست که فاقد فرسایش بزرگ مقیاس هستند این سطح ، در رده پائین تری نسبت به ناپیوستگی فرسایشی قرار می گیرد ( بروم لی 1975 ) مقایسه شود با : سطح حذفی (surface omission)
discontinuity surface
زهکشی سطحی
drainage surface
سطح هم نیرو ، سطح هم پتانسیل ، سطح هم درجه ، سطح هم پتانسیل
سطحی که بر روی آن ، پتانسیل برای نیروهای جذب کننده دخیل ، در هر حالتی ثابت است بردار گرانی در هر جا نسبت به سطح هم پتانسیل گرانی عمود است ژئوئید یک هم پتانسیل می باشد
مترادف: سطح هم پتانسیل گرانی سطح هم پتانسیل(niveau surface) سطح تراز ، سطح هم پتانسیل سطحی که بر روی آن ، در هر حالتی ثابت است بردار گرانی در هر جا نسبت به سطح هم پتانسیل گرانی عمود است ژئوئید یک هم پتانسیل می باشد مترادف: سطح هم پتانسیل گرانی سطح هم پتانسیل(niveau surface) سطح تراز
equipotential surface
سطح فرسایشی ، سطح فرسایش ، سطح فرسایشی
یک سطح خشکی که توسط عمل فرسایش خصوصاً آب جاری ، شکل گرفته و ملایم است این اصطلاح عموماً برای یک سطح تراز یا نسبتاً تراز استفاده می شود مثلاً: یک سطح ساختمانی صاف شده
مترادف: planation surface
erosion surface
سطح فرسایش ، سطح فرسایشی یک سطح خشکی که توسط عمل فرسایش خصوصاً آب جاری ، شکل گرفته و ملایم است این اصطلاح عموماً برای یک سطح تراز یا نسبتاً تراز استفاده می شود مثلاً: یک سطح ساختمانی صاف شده مترادف: planation surface
erosion surface|planation surface|planation surface
سطح فرسایشی
erosional surface
سطح گسل
در یک گسل ، سطحی که در امتداد آن جابجایی رخ داده است مقایسه شود با: صفحه گسل ، سطح گسل در یک گسل
fault surface
سطح یخرفت شیاردار
سطح یخرفتی واقع در جلوی لبه های موازی یک توده یخی که در طول فواصل نسبتا زیادی (ده ها تا صدها متر) ، ارتفاع کم و بیش یکسانی دارند محورهای لبه های یا سطوح برآمده مذکور با راستای حرکت توده یخی موازی می باشند ، سطح یخرفت شیاردار سطح یخرفتی واقع در جلوی لبه های موازی یک توده یخی که در طول فواصل نسبتا زیادی (ده ها تا صدها متر)
fluted moraine surface
سطح آزاد ، سطح آزاد سفره آب زیر زمینی
free surface
سطح آب آزاد
سطح حجمی از آب که در آن فشار معادل با فشار جو در زیر آن ، فشار بیشتر از فشار جو می باشد سطح هر آبگیر ، مخزن یا غیره که به صورت آزاد در معرض برخود با جو قرار دارد؛ سطح ایستابی
مترادف: free water level ، سطح آب آزاد سطح حجمی از آب که در آن فشار معادل با فشار جو در زیر آن ، مخزن یا غیره که به صورت آزاد در معرض برخود با جو قرار دارد؛ سطح ایستابی مترادف: free water level
free water surface
سطحسست
friable surface
سطح زمین‌شناختی
geomorphic surface
سطح زمین
ground surface
سطح زمین
land surface
سطح جانبی
lateral surface
سطح تراز
level surface
سطح بار ناپذیر
non load-bearing surface
سطح فشار بهنجار ، قائم
یک سطح پستانسیرمتریک که بر سطح فوقانی زون اشباع منطبق است این سطح درحقیقت معادل با سطح سفره آب می باشد
مقایسه شود با: artesian pressure surface ، subnormal-pressure surface ، قائم یک سطح پستانسیرمتریک که بر سطح فوقانی زون اشباع منطبق است این سطح درحقیقت معادل با سطح سفره آب می باشد مقایسه شود با: artesian pressure surface
normal pressure surface
سطح بین آب ونفت
oil water surface
سطح ناپیوستگی ، سطح حذفی
یک سطح ناپیوستگی بسیار فرعی که تنها نشانگر رخ دادن یک وقفه موقتی و گذرا در روند نهشته گذاری بوده و اثری از فرسایش ، در خود ندارد این عنوان ، اولین بار توسط هم (1924) ، مورد استفاده قرار گرفت ، سطح حذفی یک سطح ناپیوستگی بسیار فرعی که تنها نشانگر رخ دادن یک وقفه موقتی و گذرا در روند نهشته گذاری بوده و اثری از فرسایش
omission surface
سطح فوقانی
oral surface
سطح فرسایش پیش یخساری
یک سطح پیش یخساری هموار مانند نمونه های مشاهده شده در اسکاندیناوی ، سطح فرسایش پیش یخساری یک سطح پیش یخساری هموار مانند نمونه های مشاهده شده در اسکاندیناوی
paleic surface
سطح ایستایی ، سفره آب زیرزمینی ، سطح آب اشباع ، سطح آب فراتیک ، سطح ایستابی (water table)
phreatic surface
سطح پیزومتری
سطح پتانسیل سنجی (potentiometric surface)
piezometric surface
سطح پیزومتری سطح پتانسیل سنجی (potentiometric surface)
piezometric surface|potentiometric surface|potentiometric surface
سطح تخت شدگی ، سطح فرسایشی
planation surface
سطح صیقلی
polished surface
سطح پتانسیل سنجی
سطح فرضی است که از طریق سطوحی هم ارتفاع ، آب در چاه بالا می آید ، شناسایی می شود
potentiometric surface
سطح فشار
مترادف کمتر مقدم سطح پتانسیل‌سنجی ، سطح فشار - مترادف کمتر مقدم سطح پتانسیل‌سنجی
pressure surface
سطح لحافی
سطح زمین مشخص‌شده با تپه‌های عریض ، مدّور ، به طور یکنواخت محدب ، جداکننده دره‌هایی که نسبتاً باریک هستند"همچون لایه‌های زغال‌سنگ که توسط آن ها ، پوشش ، شیار دار شده است" (دیویس ، 1918) ، سطح لحافی - سطح زمین مشخص‌شده با تپه‌های عریض
quilted surface
سطح دوباره فعال شده
یک سطح طبقه بندی مورب که طبقات متقاطع هم ساز دیگر را از هم جدا می کند این سطح توسط فرسایش جزئی طرف باد پناه یک موج ماسه ای ، مگاریپل یا پشته زمانی تشکیل می شود که رسوبگذاری بطور موقت قطع شده است اولین بار توسط کالینسون (1976) از ماسه های رودخانه بریده بریده ، اما بطور فراوان تر در ماسه های ته نشین شده توسط مهاجرت مگاریپل ها در محیط کشندی ، توصیف شده است ، سطح دوباره فعال شده - یک سطح طبقه بندی مورب که طبقات متقاطع هم ساز دیگر را از هم جدا می کند این سطح توسط فرسایش جزئی طرف باد پناه یک موج ماسه ای
reactivation surface
ایجاد موج در سطح آب
rippling of water surface
کل منطقه (بالا ، پایین و اطراف) یک راهروهوا
rubbiug surface
سطح اشباع
رجوع شود به water table (سطح ایستایی) ، سطح اشباع - رجوع شود به water table (سطح ایستایی)
saturated surface
آینه گسل ، سوده رخ ، سطح صیقلی صخره ، سطح هموار و مستقیم و صیقل شده که بروی یک سنگ بوسیله مالش ایجاد می شود - سطحی صیقلی و با خطوط بسیار ظریف که حاصل اصطکاک در امتداد سطح گسل است سطحی که دارای آینه گسل است ، آینه گسلی خوانده می شود ریشه کلمه: گویش انگلیسی: صیقلی ، صاف مقایسه شود با:mullion structure (ساختار مداوی)؛ slip-scratch (خراش لغزشی)؛ striation (شیار یا خط بندی) مترادف: polished surface (سطح صیقلی)
slickenside|slip-scratch|slip-scratch|polished surface
سطح ویژه دانه
specific grain surface
سطح ویژه
specific surface
سطح پتانسیل کروی Sphaeroplast اسفروپلاست
شن یا گرانول زره مانند که نشان دهنده بخشی از توده سپر مانندی است که در حین تولید مثل tintinnid در تقسیم تک سلول به دو بخش (از نظر تئوری برابر) تشکیل می شود ، سطح پتانسیل کروی Sphaeroplast اسفروپلاست - شن یا گرانول زره مانند که نشان دهنده بخشی از توده سپر مانندی است که در حین تولید مثل tintinnid در تقسیم تک سلول به دو بخش (از نظر تئوری برابر) تشکیل می شود
spheroptential surface
سطحی توصیف شده به کمک یکی از قوانین احتمالات
statistical surface
سطح ساختمانی برهنه
سطح فرسایشی که در حین مرحله بلوغ چرخه فرسایشی در ناحیه ای بوجود می آید که توسط چینه های افقی یا با شیب ملایم با مقاومت نابرابر پوشیده شده اند و طبقات نرم‌تر بالایی توسط فرسایش طوری از بین رفته اند که سطح کمابیش هموار چینه مقاوم به گونه ای نمایان شده که به عنوان حد مبنای محلی در نظر گرفته شده و بدین طریق عمق فرسایش را کنترل کرده است؛ خصوصا ، سطوح ایجاد شده بر روی فلات ساختمانی ، دشت چینه ای ، تراس یا پادگانه یا پهنه ساختمانی
مترادف: stripped surface (سطح روبرداری شده) ، سطح ساختمانی برهنه - سطح فرسایشی که در حین مرحله بلوغ چرخه فرسایشی در ناحیه ای بوجود می آید که توسط چینه های افقی یا با شیب ملایم با مقاومت نابرابر پوشیده شده اند و طبقات نرم‌تر بالایی توسط فرسایش طوری از بین رفته اند که سطح کمابیش هموار چینه مقاوم به گونه ای نمایان شده که به عنوان حد مبنای محلی در نظر گرفته شده و بدین طریق عمق فرسایش را کنترل کرده است؛ خصوصا ، تراس یا پادگانه یا پهنه ساختمانی - مترادف: stripped surface (سطح روبرداری شده)
stripped structural surface
زیرسطحی ، زیردریایی
subsurface
عمق صفحه گسیختگی
بیشینه مقدار عمق گسیختگی که بر سطح اولیه زمین عمود است (dr)
the depth of the rupture surface
عمق صفحه گسیختگی - بیشینه مقدار عمق گسیختگی که بر سطح اولیه زمین عمود است (dr)
the depth of the rupture surface|rupture surface|rupture surface
طول صفحه گسیختگی
این طول شامل مسافت بین پنجه صفحه گسیختگی تا تاج لغزش است (lr)
the length of the rupture surface
طول صفحه گسیختگی - این طول شامل مسافت بین پنجه صفحه گسیختگی تا تاج لغزش است (lr)
the length of the rupture surface|rupture surface|rupture surface
سطح آب
سطح بالایی آب زیر زمینی یاسطح زیر آبخوان نامحدود که دایما اشباع از آب است ، سطح آب - سطح بالایی آب زیر زمینی یاسطح زیر آبخوان نامحدود که دایما اشباع از آب است
water surface
سطح موج
جبهه موج (نورشناسی) ، سطح موج - جبهه موج (نورشناسی)
wave surface
پهنای صفحه گسیختگی ، بیشینه پهنای پهلوهای لغزش که بر lr عمود باشد(wr)
width of the rupture surface

دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z

دیکشنری تخصصی فارسی به انگلیسی زمين شناسی بر اساس حروف الفبا

آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |
اگر این اصطلاح تخصصی زمين شناسی از فارسی به انگلیسی مفید بود آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دانلود مقاله ISI ترجمه شده

دیکشنری تخصصی به تفکیک دپارتمان ها و رشته ها

دیکشنری تخصصی فنی مهندسی

مهندسی برق مهندسی عمران مهندسی كامپيوتر و IT مهندسی مکانیک مهندسي شيمی مهندسی صنايع مهندسی پليمر مهندسی پزشکی مهندسی نفت مهندسی معدن مهندسی مواد مهندسی شهرسازی مهندسي نساجی مهندسی هوافضا مهندسی ایمنی صنعتی مهندسی اپتیک و لیزر مکاترونیک مهندسی دریا علوم مهندسی مهندسی خودرو

دیکشنری تخصصی علوم انسانی

حسابداری مديريت روانشناسی حقوق علوم اقتصادی تربيت بدنی و علوم ورزشی علوم تربيتی فلسفه زبان و ادبيات فارسی علوم ارتباطات اجتماعی مديريت جهانگردی مديريت اجرايی علوم سياسی تاريخ علوم اجتماعی علوم جغرافيايی مجموعه محيط زيست باستان شناسی زبانشناسی الهیات و معارف اسلامی علوم قضایی

دیکشنری تخصصی علوم پایه

زيست شناسی شيمی فیزیک ریاضی و آمار زمين شناسی ژئوفيزيك و هواشناسی نانوفناوری علوم کامپیوتر

دیکشنری تخصصی علوم پزشکی

پزشكی بيوتكنولوژی پرستاری داروسازی علوم آزمايشگاهی دامپزشكی دندانپزشكی

دیکشنری تخصصی هنر

معماری معماری داخلی

دیکشنری تخصصی کشاورزی

مجموعه مهندسی كشاورزی مجموعه مهندسی منابع طبيعی

درباره دیکشنری تخصصی برساد

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

تماس با ما


Telegram: @Barsadic
وبلاگ برساد

×
می خوای مقاله ISI زمين شناسی رو برات ترجمه کنیم؟ سریع کلیک کن